مقالات

مصاحبه نجات از حلقه با حجت الاسلام و المسلمین استاد ناصری راد

 بسم الله الرحمن الرحیم

مصاحبه نجات از حلقه با حجت الاسلام و المسلمین استاد ناصری راد

در پاسخ به نوشتار حلقه افسون و افسانه نیست

سلام علیکم استاد

عليكم السلام و رحمة الله

1) مطلع شديم كه كتاب «افسون حلقه» دوباره تجديد چاپ شده است. آيا مطلع هستيد كه نقد شما از طرف حلقه‌اي‌ها پاسخ داده شده و كتابي با عنوان «حلقه افسون و افسانه نيست» را در فضاي مجازي منتشر نموده‌اند؟….

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

مصاحبه نجات از حلقه با حجت الاسلام و المسلمین استاد ناصری راد

در پاسخ به نوشتار حلقه افسون و افسانه نیست

سلام علیکم استاد

عليكم السلام و رحمة الله

1) مطلع شديم كه كتاب

«افسون حلقه» دوباره تجديد چاپ شده است. آيا مطلع هستيد كه نقد شما از طرف حلقه‌اي‌ها پاسخ داده شده و كتابي با عنوان «حلقه افسون و افسانه نيست» را در فضاي مجازي منتشر نموده‌اند؟

بله، از اين خبر مطلعم، اما تاكنون فرصتي مناسب دست نداده تا به بررسي تمام اين كتاب بپردازم.

2) پاسخ‌هاي اين كتاب را بر نقد خود چگونه مي‌بينيد؟

در ابتدا لازم است درباره كتاب «افسون حلقه» توضيحاتي عرض كنم. اين توضيحات مي‌تواند براي قضاوت درباره كتاب «حلقه افسون و افسانه نيست» كمك كند.

«افسون حلقه»، تنها يكي از نقدهايي است كه بر عرفان كيهاني نوشته شده است. اطلاع داريد كه تاكنون نقدهاي ديگري نيز در اين زمينه نوشته شده است. البته عرفان كيهاني منتقدان فراواني دارد كه برخي از آنان متخصصاني هستند كه حتي در ابتدا از عرفان كيهاني حمايت كرده‌اند ولي با مشاهده انحرافات اين فرقه، از آن روي برتافته و در صف منتقدان قرار گرفته‌اند.

بنده هم از ابتدا قصد نوشتن نقد به صورت كتاب نداشتم. قبل از نگارش «افسون حلقه»، در زمينه بررسي و نقد عرفان‌هاي كاذب مطالعه و تحقيق داشتم و در ادامه مطالعات، با كتاب عرفان كيهاني (حلقه) آشنا شدم. چند بار كتاب را مطالعه كردم و به نظرم رسيد مطالب مبهم زيادي دارد. اما نكته جدي‌تر اين بود كه برخي مطالبش با آيات قرآن تناقض دارد در حالي كه در مقدمه كتاب تصريح شده بود كه اين عرفان يك عرفان ايراني و اسلامي است. اين ادعا با آن مطالب سازگار نبود. لذا اولين بار مقاله «تناقض عرفان كيهاني با آيات قرآن» را نوشتم كه در ارديبهشت 1389 در اينترنت منتشر شد. بعد از آن با كتاب «انسان از منظري ديگر» نيز آشنا شدم و به نظرم آمد عرفان كيهاني ريشه‌هايي در عرفان‌هاي كاذب دارد؛ يعني مباني و آموزه‌هايي را از آنها گرفته است؛ مثلا بحث كالبدها و بحث انرژي كه در يوگا مطرح است در آن آمده است، بحث كارما كه در اديان هندي مانند بودا و هندو و در عرفان‌هاي كاذبي كه ريشه در اديان هندي دارند (مانند كريشنا مورتي، اكنكار و غيره) در آن آمده است و ريشه‌هايي در ديدگاههاي فلسفي غرب مانند ايده‌آليسم دارد. همچنين از پزشكي و درمان سخن مي‌گويد و مطالبي از فيزيك كوانتوم (مانند جهان‌هاي موازي) و نيز تصوف (مانند بحث أنا الحق و غير آن) در آن آمده و خلاصه همه چيز را به هم داده است. لذا تصميم گرفتم نقدها ادامه پيدا كند. اما از آنجا كه كتاب «عرفان كيهاني (حلقه)»، هم اولين كتابي بود كه از اين عرفان چاپ شده و هم حاوي اساسنامه اين عرفان بود تصميم بر اين شد كه محور نقدها همين كتاب باشد. از اين رو در ماههاي بعد دو يا سه مقاله ديگر در اينترنت منتشر شد. اگر كسي پيگيري كند مي‌تواند اين مقالات را پيدا كند. بعدا اين مقالات، گردآوري شده و با افزودن تغييرات و نقدهاي ديگري به آنها و ساماندهي مطالب، به صورت كتاب «افسون حلقه» منتشر شد. بنابراين:

اولا) كتاب «افسون حلقه» با سفارش و سرمايه هيچ شخص يا نهادي نوشته نشده و اثري كاملا مستقل است. به همين جهت اخذ مجوز چاپ اين اثر ماهها به طول انجاميد و علتش اين بود كه قبل از اين كتاب، براي پايه‌گذار عرفان كيهاني پرونده تشكيل شده بود، در حالي كه مجوز چاپ يك كتاب معمولا در مدت يك تا دو هفته صادر مي‌شود. اما شگفت است كه نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» با دروغي آشكار كه معلوم نيست خودش آن را ساخته يا از ديگران گرفته، چند بار اين اثر را سفارشي خوانده است؛ مثلا مي‌گويد:

نگراني جدي او [يعني نويسنده «افسون حلقه»] و سفارش‌دهندگان كتاب «افسون حلقه» از محبوب‌شدن درمانگر است.[1]

يا مي‌گويد:

«كساني كه براي نگارش اين نقد سخيف، مزدي براي وي تعيين كرده‌اند؟!….»[2]

ثانيا) نويسنده «افسون حلقه» تنها به عنوان يك تلاش علمي در راستاي مبارزه با عرفان‌هاي كاذب، اقدام به نوشتن كتاب «افسون حلقه» كرده و هيچ غرض ديگري نداشته است. آنچه در «افسون حلقه» آمده موشكافي اساسنامه عرفان كيهاني و يادآوري مبهمات فراواني است كه در اين كتاب آمده است[3] و حتي نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» خودش در برخي موارد به مبهم‌بودن مطالب اين كتاب اشاره مي‌كند.[4] ممكن است برخي نقدهاي «افسون حلقه» بر اثر يك برداشت نادرست باشد ولي غرضي در كار نبوده است، اما نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» به دروغ، بارها به نويسنده «افسون حلقه» نسبت غرض‌ورزي مي‌دهد و با جوسازي و روحيه انتقام‌جويانه بارها نسبت‌هاي بي‌پايه و ناروايي نثار مي‌كند[5] كه اصلا با فضاي نقد علمي سازگار نيست.

ثالثا) مي‌دانيد كه كتاب عرفان كيهاني اولين بار در سال 1384 چاپ و منتشر و در سالهاي بعد تجديد چاپ شده است و كتاب «انسان از منظري ديگر» اولين بار در اسفند 1386، و كتابهاي «چند مقاله»، «بينش انسان»، «انسان و معرفت» در سال 1389و «موجودات غير ارگانيك» در سال 1390 چاپ شده‌اند.[6] بنابراين كتاب «عرفان كيهاني (حلقه)» به مدت دو سال، تنها كتاب اين عرفان بوده و اگر مبهمات و مشكلاتي دارد منابع ديگري براي رفع اين مشكلات و مبهمات وجود نداشته است. از سوي ديگر، ارجاعات نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» نشان مي‌دهد از همه بيشتر، از كتاب «انسان و معرفت» (چاپ 1389) براي رفع مبهمات كتاب «عرفان كيهاني (حلقه) استفاده كرده است. حال اگر فرض بگيريم كه تمام مطالب كتاب «انسان و معرفت»، شفاف و درست باشد (كه البته چنين نيست) بايد پرسيد از زمان چاپ كتاب «عرفان كيهاني» (سال 1384) تا زمان چاپ كتاب «انسان و معرفت» كه پنج سال فاصله است و كتاب عرفان كيهاني بارها چاپ و منتشر شده چه كسي پاسخگوي آموزه‌هاي مبهم و آسيب‌زاي اين عرفان بوده است؟!

نكته ديگر در اين باره اين است كه نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» اصرار دارد نشان دهد نويسنده «افسون حلقه» همه منابع عرفان كيهاني را در دست داشته و از روي غرض‌ورزي به آنها استناد نكرده است، در حالي كه چنين نيست و نويسنده «افسون حلقه» تنها همان منابعي را در دست داشته كه در بخش منابع كتاب «افسون حلقه» به آنها اشاره كرده است. لذا نويسنده «افسون حلقه»، كتاب اساسنامه عرفان كيهاني را كه طي چند سال (از سال 1384 تا 86 كه انسان از منظري ديگر چاپ شده و يا 89 كه انسان و معرفت چاپ شده) تنها اثر عرفان كيهاني بوده اثري مستقل دانسته و به نقد آن همت گماشته است و البته از كتاب انسان از منظري ديگر هم استفاده كرده است اما چون قلمرو تحقيق، همان كتاب عرفان كيهاني بوده، نه «كتاب انسان از منظري ديگر» مورد نقد قرار گرفته و نه به انحرافاتي كه در گفته‌هاي صوتي و تصويري به جاي مانده از پايه‌گذار عرفان حلقه پرداخته است و نه درباره اقدامات بيروني طرفداران عرفان كيهاني در جامعه، اشاره‌اي شده است. بله، كتاب «بينش انسان» تقريبا در هنگام تنظيم «مقدمه» كتاب «افسون حلقه» به دستم رسيد كه در اين مقدمه، با تعبير «و اخيراً بينش انسان» به آن اشاره شده است. نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» توجه كافي به اين جمله در مقدمه «افسون حلقه» نداشته است كه آمده: «بنيانگذار اين مكتب تاكنون سه كتاب با نام‌هاي «عرفان كيهاني»، «انسان از منظري ديگر» و اخيراً «بينش انسان» به چاپ رسانده است.» ص 10

لذا نويسنده «افسون حلقه» براي دوري از غرض‌ورزي، از تمسك به عوامل بيرون از قلمرو تحقيق خود پرهيز كرده و نه به انواع انحرافات عرفان حلقه و مشكلاتي كه براي جامعه به وجود آورده اشاره كرده است و نه به حاميان عرفان كيهاني تعرضي كرده است؛[7] و همينطور توهين‌ها و قضاوت[8] هايي نظير آنچه نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» مرتكب شده نيز انجام نداده است. اما مي‌بينيم كتاب «حلقه افسون و افسانه نيست» بي‌محابا و افسارگسيخته، متعرض كساني شده كه هيچ دخالتي در نگارش «افسون حلقه» نداشته‌اند. وي تنها در ديباچه كتابش (صرف نظر از آنچه در متن كتاب آمده است) مي‌گويد:

1- «هنوز هم مهر تأييد عرفان در دست كساني است كه با ذهني غريب و دلي غريب‌تر، عرفان را تنها در كسوت اجتهاد فقهي و در تعاريفي مغاير با حقيقت آن، مي‌پذيرند و يادواره‌ي عرفا را ننگ مي‌شمارند.» ص 10

2- با اشاره به محكوميت محمد‌علي طاهري و به نوعي، خرده‌گيري و بلكه اتهام نسبت دستگاه قضايي مي‌گويد:

«هم‌اكنون با قرائت ناصحيح تفكرش، محكوم به حكمي بَدَوي و غير عَلَوي است.» ص 11

3- با تعرض نسبت به ساير منتقدان و نيز رسانه‌هاي داخلي مي‌گويد:

«سنجش آراء معنوي صاحبان انديشه، به دانشجويان و طلبه‌هاي جواني سپرده شده است كه بدون صلاحيت علمي كافي، در مسند قضاوت فرهنگي و تعيين رفتارهاي امنيتي نشسته‌اند و در تمام چند سال گذشته، گاه مأمور و معذور و گاه شكست‌خورده و كينه‌توزانه، نائره‌ي غضب خود را بر اندام ناموزون اسباب گوناگون رسانه‌اي دميده‌اند…» ص 12

و مي‌گويد:

«نوع گزارشات ارائه‌شده در رسانه‌هاي دولتي و سطح كتاب‌هاي نه‌چندان بهداشتي مؤسسه‌ي بهداشت معنوي، حاكي از آن بود كه نقدي جدي‌تر از كتاب «افسون حلقه» بر عرفان كيهاني(حلقه) وجود ندارد.» ص 12

اين در حالي است كه نگارنده «افسون حلقه» در همان زمان نگارش كتاب، به برخي حاميان عرفان حلقه[9] هم توجه داشت اما متعرض آنان نشد.

اين گونه بيان از نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست»، نشان‌دهنده حاكميت احساسات و كينه بر روح و روان اوست. حال با توجه به اين گونه جملات و مانند آنها بايد نويسنده «افسون حلقه» را مغرض دانست يا نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» را؟! حاصل اين كه، تلاش براي اثبات اين كه نويسنده «افسون حلقه» غرضي جز نوشتن نقد علمي داشته، تلاشي غير علمي و اتهامي ناعادلانه و باعث منحرف‌كردن ذهن خوانندگان است. لذا بنده به خوانندگان كتاب «حلقه افسون و افسانه نيست» پيشنهاد مي‌كنم كتاب «افسون حلقه» را نيز مطالعه كنند و خودشان قضاوت نمايند.[10]

البته ذكر اين نكته خوب است كه در برخي نوشته‌ها طرفداران عرفان حلقه بويژه شخص پايه‌گذار آن، خود را نقدپذير نشان مي‌دهند اما تعجب است كه اينگونه در برابر نقدها بي‌تابي مي‌كنند.

حال برگرديم به سؤال شما كه فرموديد: پاسخ‌هاي اين كتاب را بر نقد خود چگونه مي‌بينيد؟

در مجموع،  كتاب «حلقه افسون و افسانه نيست» داراي نقاط مثبت و نقاط منفي است. يك نقطه مثبت آن اين است كه نويسنده، سعي كرده بر خلاف كتابهاي اصلي عرفان حلقه، حداقل، برخي مطالبش را مستند نوشته و مشخص كند از كجا گرفته است. نقطه مثبت ديگر اين كه نويسنده تلاش كرده روشي عالمانه پيش بگيرد و با تحقيق با موضوع برخورد كند، هرچند اين رويكرد به علت غلبه احساسات و كينه، در همه جاي نوشته وي جاري نيست. نقطه مثبت ديگر اين كه تلاش كرده كتاب «افسون حلقه» را وارسي دقيق كند؛ هرچند برخي يا بيشتر اين وارسي‌ها با بي‌دقتي و گاهي قضاوت عجولانه همراه است و وي نتوانسته مقصود «افسون حلقه» را به خوبي دريابد. مهم‌تر اين كه قضاوت‌هايش بي‌طرفانه و بدون غرض‌ورزي نيست.

 با اين حال، اين كتاب نقاط منفي فراواني دارد؛ از جمله: بي‌توجهي به ارجاعات «افسون حلقه» در پاورقي‌ها، بي‌دقتي و شتابزدگي در قضاوت، قضاوت‌هاي نادرست، استفاده مكرر و بي‌شمار از توهين و استهزا، اتهامات بي‌اساس نسبت به نويسنده افسون حلقه، توهين به ديگران، بي‌توجهي به نقطه مركزي اشكال «افسون حلقه» بر عرفان كيهاني. در اينجا به يك نمونه از موضوعات مطرح‌شده در اين كتاب كه نشان‌دهنده برخي از نقاط منفي اين كتاب است اشاره مي‌كنم:

موضوع رياضت

مي‌دانيد كه عنصر «رياضت» در عرفان عملي، از جايگاهي ويژه برخوردار است تا جايي كه برخي گفته‌اند: « طریقت، ریاضت کشیدن بر طبق شریعت است»[11] و برخي درباره آن تعبير «يكي از عناصر عمده عرفان عملي»[12] يا «يكي از عناصر محوري عرفان عملي»[13] و مانند آنها را به كار برده‌اند. اما در عرفان حلقه، رياضت به طور كلي نفي مي‌شود و از تفكيك ميان رياضت منفي و رياضت مثبت، صحبتي نمي‌شود.

در كتاب «افسون حلقه» (ص 25 و 26) توضيحاتي كوتاه درباره رياضت به عنوان يكي از شاخص‌هاي عرفان اسلامي آمده است. هدف نيز اين بوده كه با اين بحث، يكي از تفاوت‌هاي عرفان حلقه با عرفان اسلامي بيان شود (هرچند در «افسون حلقه» به اين تفاوت تصريح نشده است)؛ چرا كه در عرفان حلقه، رياضت به طور مطلق نفي شده و شرط سلوك عرفاني نيست. به هر حال در «افسون حلقه» چند نكته درباره رياضت آمده است كه نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» بر آنها خرده مي‌گيرد. مطالب وي در اين موضوع، نقاط منفي فراواني دارد، از جمله اين كه وي: 1) دچار شتابزدگي و بي‌دقتي است و برداشت‌هاي نادرست دارد،2) اطلاعات كافي درباره موضوع رياضت در ديدگاه صاحبنظران و در عرفان عملي ندارد و يا اگر اطلاع دارد طفره مي‌رود و3) مشتاق اتهام‌زدن به نويسنده «افسون حلقه» است. در اينجا نكاتي را كه در «افسون حلقه» آمده و نويسنده بر آنها خرده مي‌گيرد، همراه با بررسي ديدگاه وي عرض مي‌كنم:

نكته اول)

اولين نكته در «افسون حلقه» درباره رياضت اين است كه:

«در عرفان اسلامي «رياضت» و «مجاهده»، عنصري محوري است.» (ص 25)

در اين عبارت دو مطلب وجود دارد:

مطلب اول اين كه رياضت، عنصري محوري در عرفان عملي اسلامي است.

اين مطلب از كتاب «اصول و مباني عرفان نظري»، گرفته شده است.[14] گفتني است آقاي دكتر يحيي يثربي نيز تعبير «يكي از عناصر عمده عرفان»  را درباره رياضت به كار برده است.[15]

مطلب دوم اين كه «رياضت» با «مجاهده» يكي است.

اگر به منابع عرفان اسلامي مراجعه كنيد موارد فراواني وجود دارد كه رياضت و مجاهده (يا جهاد) را براي بيان يك حقيقت به كار مي‌برند و در موارد فراوان، تعبير «مجاهده و رياضت» يا «رياضت و مجاهده» براي اشاره به يك حقيقت، مشاهده مي‌شود. كافي است به نرم افزارها يا سايت‌هاي مربوط به عرفان مراجعه و در آنها جستجو كنيد.

نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» درباره نكته اول، تعبير «عنصري محوري» را به معناي «عنصر اصلي» گرفته مي‌‌گويد:

«بدون ذكر دليل «رياضت، معادل با مجاهده و عنصر اصلي عرفان اسلامي معرفي شده.» («حلقه افسون و افسانه نيست»، ص 33)

و مطلب دوم را نيز بي‌دليل دانسته و با همين اعتراض كوتاه گذشته است.

مي‌بينيم وي در اين اظهار نظر:

اولا: به منابع مورد مراجعه «افسون حلقه» كه تعبير «عنصري محوري» از آنها گرفته شده (يعني كتاب اصول و مباني عرفان نظري) اعتنايي ندارد (در حالي كه در ادامه مطالب به آن ارجاع شده است) و خود نيز از نظرات ساير محققان در اين زمينه خبري ندارد و يا خود را به بي‌خبري مي‌زند.

ثانيا: تعبير «عنصري محوري» را به معناي «عنصر اصلي» معنا مي‌كند كه معناي درستي نيست. تعبير «عنصري محوري» به معناي «يك عنصر محوري» است و يك عنصر محوري، نمي‌شود عنصر اصلي.

ثالثا: ظاهرا نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» از تعبيرات فراواني كه در كتب عرفاني درباره يكي‌بودن رياضت و مجاهده آمده خبر ندارد و يا طفره مي‌رود و با ادعاي دليل‌نداشتن اين مطلب مي‌خواهد بر شمار اعتراض‌هاي خود بيفزايد.

نكته دوم)

نكته ديگري كه در «افسون حلقه» آمده اين است كه:

«رياضت مشروع، چيزي جز پيروي از دستورات الهي نيست.» (ص 25)

نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» مي‌گويد:

«مفهوم آن [يعني رياضت] «پيروي از دستورات الهي» استنباط گرديده است. در حالي كه التزام به پيروي از دستورات الهي، يك وظيفه شرعي است و عرفان، هر چه كه باشد، از انجام وظيفه‌ي شرعي (بخش فقهي دين)، متمايز است و به همين لحاظ در هيچ قاموسي هر فرد متديني به صرف آن كه متعهد به رعايت فرامين الهي باشد عارف يا در مسير عرفان به شمار نمي‌رود. (حلقه افسون و افسانه نيست، ص 33)

اولا: عبارت «افسون حلقه» بيان مفهوم نيست، بلكه بيانگر مصداق است؛ يعني مصداق رياضت مشروع، پيروي از دستورات الهي است.

ثانيا: نويسنده بدون دليل، تعبير «دستورات الهي» را به معناي وظايف شرعي (بخش فقهي دين) دانسته است، در حالي كه دستورات الهي اعم از بخش فقهي است و دست كم (صرف نظر از روايات) شامل تمام دستوراتي مي‌شود كه خداوند متعال در قرآن كريم آورده است. هرچند گاهي ممكن است «دستورات الهي» به معناي بخش فقهي دين به كار رود اما نياز به قرينه دارد. از قضا، ذكر آيات در «افسون حلقه» قرينه بر اراده معناي اعمّ است، ولي نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» به آن توجهي ندارد.

ثالثا: اگر فرض كنيم «دستورات الهي»، مساوي با دستورات شرعي و بخش فقهي دين است در كلام عرفا عمل به دستورات شرع جزو اولين مرتبه رياضت دانسته شده است. خواجه عبد الله انصاري، رياضت را بر سه درجه دانسته است. درجه نخست آن رياضت عامه است. كاشاني در شرح رياضت عامه، مطابقت با شرع را لازم دانسته مي‌گويد:

رياضت آن است كه اخلاق خود را از طريق مطابقت با علم شرع، تهذيب و پاكسازي نمايد، به گونه‌اي كه هيچ حركت و كاري انجام نمي‌دهد و هيچ سخني نمي‌گويد و هيچ رگي از او نمي‌جنبد و هيچ انگيزه‌اي در او پيدا نمي‌شود و چيزي در دل او خطور نمي‌كند مگر آن كه مطابق با شريعت بوده و از نظر آن، مجاز است. (منازل السائرين، ص 89)

رابعا: «عمل شرعي» آن گونه كه در عرفان حلقه تلقي مي‌شود صرفاً يك عمل كمّي نيست؛ زيرا يكي از مهم‌ترين عناصر دخيل در اعمال شرعي (كه بدون آن عملي در كار نخواهد بود) نيّت است. نيت به هر معنا كه باشد امري قلبي و مربوط به كيفيت عمل است. در بخش عبادات فقه، عملي كه بدون نيت باشد باطل محسوب مي‌شود.

خامسا: آنچه در عبارت «افسون حلقه» آمده «رياضت مشروع» است نه هر گونه رياضتي. اما نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» از آن، مطلق رياضت را برداشت كرده است، و اين، برداشت درستي نيست. منظور از «رياضت مشروع»، رياضت مجاز از نظر اسلام است، در برابر رياضت‌هاي غير مجاز مانند رهبانیت هندوها یا چله نشینی و عزلت صوفیان و اصحاب خانقاه.

سادساً: نكته مورد تأكيد «افسون حلقه» كه نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» درنيافته آن است كه حركت عرفاني، بدون رياضت معنا ندارد، در برابرِ سخني كه در عرفان حلقه مطرح مي‌شود كه مي‌گويند براي حركت عرفاني به طور كلي به رياضت نياز نيست.

البته اين نكته ششم به عنوان نقد بر عرفان حلقه، در كتاب «افسون حلقه» نيامده است اما از نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» كه تلويحا (به كمك عناوين تحقير‌آميزي كه نثار نويسنده «افسون حلقه» مي‌كند) خود را به ذكاوت، هوش و آگاهي متصف مي‌كند جا داشت اين نكته را دريابد.

سابعا: يادآورد جملات برخي از محققان عرفان‌پژوه در اينجا مي‌تواند سودمند باشد. استاد حسن رمضاني كه از شاگردان حضرت آيت الله حسن زاده آملي است در باب رابطه رياضت و ديانت مي‌فرمايد:

مراد از ریاضت، همین دین‏داری است. متدین بودن و پایبندی به احکام الهی و تکالیف شرعی، خود بالاترین ریاضت، بهترین راه و مطمئن‏ترین روش در خودسازی و تهذیب نفس است. البته این امر در مقام گفتار، آسان جلوه می‏کند لذا ممکن است شخص ابتدا با خود بگوید، این هم شد ریاضت؛ ریاضت، تحمل کارهای شاق و طاقت‏فرسا و انجام دادن اعمال پرزحمت و سخت است. این که بگویی، ریاضت یعنی پایبندی به تکالیف شرعی درست نیست، چون دین‏داری امری معمولی و پیش پا افتاده است.

ولی واقع امر، این گونه نیست کسی که این گونه فکر کند، نه به حقیقت ریاضت پی برده است ونه مفهوم متدین بودن و پایبندی به تکالیف شرعی را آن طور که باید بفهمد، فهمیده است؛ او اگر می‏دانست ریاضت یعنی تزکیه، تهذیب، تقویت نفس، و نیز می‏فهمید متدین بودن و پایبندی به تکالیف الهی، یعنی به هر کاری تن ندادن هر حرفی را نزدن هر لقمه‏ای را نخوردن هر جایی نرفتن و به هر چیزی نگاه نکردن، به طور یقین تصدیق می‏کرد بالاترین و شاق‏ترین ریاضت، دین‏داری است که نزد برخی از افراد سطحی نگر، امری پیش پا افتاده و ابتدایی است.

استاد حسن‏زاده آملی – حفظه الله تعالی – بارها و بارها در دروسشان از علامه طباطبایی (قدس سرة) نقل می‏کردند که آن جناب می‏فرمود: بالاترین ریاضت، همین دین داری است. در توضیح این سخن باید گفت که دین، مجموعه‏ای از دستورها، تکالیف، قواعد و ضوابطی است که همه حرکات و سکنات فردی و جمعی انسان را چه در اجتماع کوچک خانواده و چه در اجتماع بزرگ شهر و روستا شامل است برخی از آنها لازم و ضروری است که باید انجام بشود و برخی ممنوع قطعی است که باید ترک شود، برخی مستحب و ستوده است که تا جای ممکن نباید ترک شود و برخی هم، مکروه و نکوهیده است که سزاوار است ترک شود و مشخص است که پایبندی به همه این‏ها آسان نیست به همه ابعاد دینی توجه داشتن و انجام دادن همه آنها، کاری سخت و در عین حال، سازنده و تقویت کننده است.

پایبندی هر کس به برنامه جامع دین بیشتر باشد، بیشتر سختی‏ها را تحمل می‏کند و در نتیجه، نتایج بهتری بدست خواهد آورد و هر کس در برابر آن، لاابالی‏تر و بی‏قیدتر باشد بر حسب ظاهر، راحت‏تر و آزادتر است؛ ولی در واقع ضعیف‏تر و در نهایت بی‏ارزش‏تر است.

آری! گاهی ما از دین به حداقل بسنده می‏کنیم، بی‏شک در این صورت نمی‏شود به طور قاطع گفت، بهترین و سخت‏ترین ریاضت، متدین بودن و دینداری است؛ ولی اگر در دین به حداکثر عمل کنیم و تا جایی که ممکن است چیزی را فروگذار نکنیم، آن هنگام به خوبی تصدیق می‏کنیم که بالاترین ریاضت، دین‏داری است.[16]

از آنچه در نكته دوم بيان شد معلوم مي‌شود نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» گذشته از اين كه به نقل متن «افسون حلقه»، علاقه‌اي نشان نمي‌دهد، دچار شتابزدگي و سوء برداشت است و هم از دقت نظر فاصله گرفته است.

ثامنا: نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» مي‌گويد: «در هيچ قاموسي هر فرد متديني به صرف آن كه متعهد به رعايت فرامين الهي باشد عارف يا در مسير عرفان به شمار نمي‌رود.»

اين جمله حاكي از بي‌دقتي نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» يا مغرض‌بودن اوست. چگونه از جمله «افسون حلقه» كه گفته است: «رياضت مشروع، چيزي جز پيروي از دستورات الهي نيست.» معناي «صرف آن كه متعهد به رعايت فرامين الهي باشد» فهميده مي‌شود. اين انحصار كه نويسنده با كلمه «صرفا» به آن اشاره مي‌كند يا به علت آن است كه جمله «افسون حلقه» را درنيافته و يا اين كه هدفش طفره‌رفتن است؛ چون «پيروي از دستورات الهي» مگر فقط اطاعت ظاهري از دستورات الهي است! آيا خداوند متعال ما را به اخلاص و دوري از ريا، به عفو و بخشندگي، به قصد تقرب و مانند اينها دعوت نمي‌كند؟ آيا اگر كسي بر پيروي از دستورات الهي تأكيد كند لزوما مقصودش تعهد به انجام ظاهري اعمال است. تأكيد «افسون حلقه» آن است كه اصولا «عرفان ناب» عرفاني است كه در مسير اطاعت از دستورات الهي به تمام معنا باشد و چنين اطاعتي كمترين مرتبه‌اش، اطاعت گام به گام از دستورات شرعي فقهي به همراه جهات قلبي آن اعمال است. نقطه انحرافي عرفان حلقه آن است كه حركت عرفاني را در بيرون از حوزه دستورات الهي نيز جستجو مي‌كند. شواهد فراواني بر اين مطلب وجود دارد. يكي آن كه مثلا فرادرماني را حركتي عرفاني مي‌داند و براي اين حركت عرفاني، هيچ شرطي جز شاهد‌بودن را لازم نمي‌داند. شخصي كه اين حركت عرفاني را انجام مي‌دهد مي‌تواند هيچ اعتقادي حتي اعتقاد به خدا نداشته باشد تا چه رسد به اين كه بخواهد اعتقاد به شريعت او داشته يا دستورات رسيده از سوي او را انجام دهد. آيا در آيه قرآن يا روايتي مي‌توان يافت كه شخص غير معتقد به خدا مي‌تواند حركت عرفاني انجام دهد. اين چگونه حركت عرفاني خواهد بود كه بدون شناخت خدا تحقق مي‌پذيرد؟! سخن «افسون حلقه» اين است كه مسير عرفان حلقه، عاقبت خوشي ندارد و با چنين مبنا و مباني فكري كه عرفان حلقه دارد همان مي‌شود كه هم‌اكنون مي‌بينيم؛ يعني نفي عصمت معصومين عليهم السلام و شرك‌دانستن زيارت آنان، و تماس شخص پايه‌گذار عرفان كيهاني با نامحرم و باورها و اعمالي از اين دست.

نكته سوم)

در «افسون حلقه» آمده است:

«قرآن كريم از اين گونه رياضت، به «مجاهدت»، «تقوا» و مانند آنها تعبير مي‌كند؛

وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ؛[17]

آنها كه در راه ما جهاد كنند، قطعاً به راه‌هاي خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است.

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ؛[18]

خداوند با كساني است كه تقوا پيشه كرده‌اند و كساني كه نيكوكارند.

وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ؛[19]

هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم مي‌كند و او را از جايي كه گمان ندارد روزي مي‌دهد.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أرُوضُهَا بِالتَّقْوَى؛[20]

من نفس خود را با تقوا رياضت مي‌دهم.»[21]

نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» مي‌گويد:

هيچيك از شواهد قرآني كه در اين باره آمده است، مؤيد نظر منتقد نيست و حتي كوچكترين اشاره‌اي به «رياضت» ندارد؛ چه رسد به آن كه ترادف آن با مجاهدت، تقوا و طريقت را به اثبات رساند و يا محوريت رياضت در عرفان را يادآور شود. (ص 34)

اولا: در كتب عرفاني و غير آن از آيه «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» براي دلالت بر رياضت استفاده شده است.[22] حال اگر اين آيه هيچ اشاره‌اي به رياضت نداشته باشد چرا در كتب عرفان و اخلاق براي دلالت بر رياضت به آن استناد مي‌شود!

ثانيا: در کتب تفسیر نیز از تقوی در آیات قرآن، «ریاضت صحیح» نيز برداشت شده است؛ مثلا در تفسیر تسنیم ج 8، ص 292، در تفسير آیه شریفه إن تَتَّقوا اللّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانا (انفال: 29) مي‌فرمايد:

از حيله‏هاي شيطان، كشاندن انسان به رياضت‏هاي باطل است، چون رياضتْ اثري قهري و تكويني دارد؛ خواه شرعي باشد يا غير شرعي، ازاين رو او مي‏كوشد انسان را به رياضت باطل سرگرم كند تا از رياضت صحيح شرعي بازبماند. به فرموده استاد علامه طباطبايي به نظر برخي از اهل كمال، روگرداندن از متابعت شرع و در پيش گرفتن رياضت شاقّ غير شرعي، در حقيقت فرار از كار مشكل (رياضت شرعي) به كار آسان‏تر (رياضت غير شرعي) است؛ زيرا پيروي از شرعْ سر بريدن دائمي هواي نفس است، در حالي كه رياضت غير شرعي مبارزه دفعي و موقّت است [هرچند تحملش در آن ايام موقت مشكل‏تر است].

البته بايد متذكر شد علت اين جمله نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» كه مي‌گويد «هيچيك از شواهد قرآني كه در اين باره آمده است، مؤيد نظر منتقد نيست» شايد اين باشد كه وي، به اقسام رياضت توجه ندارد و از تعبير «رياضت»، فقط رياضت‌هاي غير مجاز را مي‌فهمد، اما:

1- چنين فهمي مطابق با منابع عرفاني نيست و در منابع عرفاني، رياضت داراي انواعي (مانند رياضت مجاز و ریاضت غير مجاز يا رياضت عقلي و رياضت نفسي و رياضت طبعي) و درجاتي (مانند درجه عمومي، درجه خاصه و درجه خاص الخواص) است و اطلاقات مختلفي دارد. نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست»، خود نيز به تنوع رويكردها در اين زمينه اشاره كرده مي‌گويد: «رويكرد عارفان و متفكران مسلمان به رياضت و تلقي آن‌ها از آن، بسيار گوناگون است.»[23] (ص 34) بنابراين نوعي ناسازگاري ميان جمله «هيچيك از شواهد…» و جمله «رويكرد عارفان و متفكران مسلمان…» وجود دارد.

2- چنين فهمي مطابق با تفاسير قرآن كريم نيز نيست. قرآن كريم هم به رياضت غير مجاز كه بدعت است اشاره كرده است، آنجا كه از رهبانيت نصاري گزارش مي‌كند (سوره حديد، آيه 27) و هم به رياضت مجاز. ریاضت مجاز که همان ریاضت مشروع یا ریاضت صحیح است در قرآن گاهی با تعبير مجاهده، تقوی، احسان، عفو و… آمده است و گاهی با بيان مصاديق؛ مثلا آنجا كه حجاج را از صيد، منع مي‌كند در واقع، خودداری از صید، نوعي رياضت است. در تفسير نمونه آمده است:

مى‏دانيم حج و عمره از عباداتى است كه انسان را از جهان ماده جدا كرده و در محيطى مملو از معنويت فرو مى‏برد. تعينات زندگى مادى، جنگ و جدالها، خصومتها، هوسهاى جنسى، لذات مادى، در مراسم حج و عمره به كلى كنار مى‏روند و انسان به يك نوع رياضت مشروع الهى دست مى‏زند، و به نظر مى‏رسد كه تحريم صيد در حال احرام نيز به همين منظور است. تفسير نمونه، ص: 87.

نكته چهارم)

در «افسون حلقه» آمده است:

«اين رياضت و مجاهدت، همان سير و سلوك عرفاني و «طريقت» مورد نظر عرفاست كه بدون آن نمي‌توان به حقيقت، دست يافت… البته از نظر عرفا رياضت، لازم است اما كافي نيست. آنان موضوع «جذبه» را در برابر سير و سلوك نيز مطرح مي‌كنند. به نظر آنان براي وصول به جمال محبوب، «جذبه» و كشش نيز لازم است و رياضت به تنهايي انسان را به مقصود نهايي نمي‌رساند. (ص 25 و 26)

نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» مي‌گويد:

نويسنده كه قائل به اين هماني رياضت و طريقت است، خود متذكر مي‌شود كه از منظر عرفا رياضت، شرط كافي سير و سلوك نبوده و طريقت بدون جذبه، ممكن نيست. (ص 34)

اولا): با توجه به عبارت‌هايي مانند:

«عنصر رياضت در عرفان عملي، عنصري محوري است. در تمام مراتب سير و سلوك كه گاه به صد منزل، گاه به هزار و گاه تنها به يك منزل تقسيم‌بندي شده‌اند، عنصر رياضت حضوري جدي دارد» (يزدان‌پناه، همان، ص 67)

و عبارت‌هاي مشابه آن در منابع عرفاني كه به جايگاه مهم و اساسي رياضت در سير و سلوك اشاره دارد مي‌توان به نوعي اين‌هماني ميان رياضت با سير و سلوك يا همان مجاهدت و تقوي دست يافت. هر چند اصراري بر اين تعبير نيست.

ثانيا: نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» بر جمله «افسون حلقه»؛ يعني: «از نظر عرفا رياضت، لازم است اما كافي نيست…» خرده مي‌گيرد و آن را با عبارت «اين‌هماني رياضت و طريقت» در تناقض مي‌بيند. توضيح تناقضي كه وي برداشت كرده اين است كه: مطابق متن افسون حلقه، از يك سو، رياضت همان طريقت است (پس بايد براي رسيدن به مقصود نهايي كافي باشد) و از يك سو، همين رياضت براي وصول به جمال محبوب و رسيدن به مقصود نهايي كافي نيست، و جذبه نيز لازم است.

پاسخ اين است كه: ميان اين دو جمله، پريشاني و تناقضي وجود ندارد؛ زيرا:

1) بر اساس توضيحات گذشته، رياضت معناي محدودي ندارد و اگر مساوي با طريقت نباشد، مطابق برخي تعبيرها، در سراسر مسير سلوك (طريقت) حضور جدي دارد. بنابراين رابطه آن دو رابطه‌اي وثيق است. لذا برخي از عارفان معتقدند: طریقت، ریاضت کشیدن بر طبق شریعت است.[24]

2) اهل عرفان گفته‌اند براي رسيدن به مقصود، رياضت، كافي نيست؛ چنانكه حافظ مي‌گويد:

اگر از جانب معشوق نباشد کششی    کوشش عاشق بيچاره به جايی نرسد

به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه   كشش چو نبود از آن سو چه سود كوشيدن.

اين بدان معناست كه تلاش سالك به تنهايي براي رسيدن به مقصد نهايي كافي نيست و در مسير سلوك، به همراه رياضت، جذبه نيز لازم است. از اين رو سالكان را از يك نظر به دو قسم سالك مجذوب و مجذوب سالك تقسيم كرده‌اند كه در جاي خودش توضيح داده شده است. توجه به جملات يكي از پژوهشگران مشهور در حوزه عرفان نيز براي نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» در اينجا سودمند است:

صوفي بر اين همه تلاش و كوشش ارج چنداني نمي‌نهد، مجاهده و رياضت هرچند در اين مسير لازم و ضروي است اما كافي نيست، بلكه جذبه و عنايت الهي است كه كارساز و مشكل‌گشاست.[25]

ملاحظه مي‌فرماييد: آنچه در اين چهار نكته عرض شد با نقل متن نسبتا كامل كتاب «حلقه افسون و افسانه نيست» درباره اين موضوع بود. اما نويسنده اين كتاب معمولا از نقل متن «افسون حلقه» و توضيح آن خودداري مي‌كند، در حالي كه در نقد، همانگونه كه در «افسون حلقه» نيز اين كار انجام شده، ابتدا بايد سخن طرف مقابل، نقل و توضيح داده شود تا منظور وي (دست كم از منظر و دريچه فهم منتقد) روشن شود و سپس سخن او نقد گردد. نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» آنقدر شتابزده است كه گوئي متن «افسون حلقه» را پيش روي خود نگذاشته تا با دقت در آن به برداشت‌هاي درستي برسد و سپس آنها را نقد كند، بلكه فقط به ذكر برداشت خود بسنده مي‌كند و همين برداشت‌ها را نقد مي‌كند!

گفتني است علي رغم وسعت بحث رياضت و تأكيد اساسي بر آن، در عرفان اسلامي و ايراني، اگر نظري به گفته‌هاي عرفان حلقه داشته باشيم مي‌بينيم در اين عرفان، رياضت نفي مي‌شود. هرچند نفي آن اشاره به رياضت غير مجاز دارد، اما جاي اين سؤال هست كه آيا نبايد به اقسام مجاز رياضت كه به شدت مورد تأكيد عارفان اسلامي است اشاره شده و رابطه عرفان كيهاني با اين گونه رياضت‌ها روشن شود. روشن‌تر و به شكل سؤال عرض كنم: هدف عرفان حلقه از نفي رياضت و بي‌توجهي به آن با توجه به جديت حضور اين موضوع در عرفان اسلامي و ايراني چيست؟ آيا از عرفاني كه خودش را ايراني و اسلامي معرفي مي‌كند بعيد نيست كه به يكي از عناصر محوري و عمده عرفان توجه نمي‌كند؟ آيا هدف، ايجاد جاذبه براي ديگران است؟ چرا نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» به پاسخ چنين پرسش‌هايي اشاره نكرده است!

3) با توجه به اينكه نقدهاي شما كاملا با رفرنس قرآني و روايي بوده دليل عدم پذيرش نقدها و انحرافات در حلقه چيست؟

بي‌شك علاقه افراطي به چيزي، راه پذيرش نقد آن را مي‌بندد. از اين رو اگر كسي بخواهد به نقد مخالف، گوش فرا دهد بايد نقدها را آزادانه بخواند. شما ملاحظه بفرماييد كتاب «حلقه افسون و افسانه نيست» حتي يك نقد «افسون حلقه» را نمي‌پذيرد. اين در حالي است كه در برخي موارد كه «افسون حلقه» متن عرفان كيهاني را نقل و نقد كرده و معلوم است كه نقد، درست است، نويسنده مزبور به اين مضمون مي‌گويد: با توجه به اين كه متن كتاب عرفان كيهاني بعداً تغيير كرده اين نقد، وارد نيست. حتي در اين گونه موارد نيز نمي‌پذيرد كه نقد «افسون حلقه» درست است و سعي مي‌كند با گفتن جملاتي مانند: اگر نويسنده «افسون حلقه» متن اصلاح‌شده را در دست داشت اين اشكال را نمي‌كرد، نشان دهد كه نقد «افسون حلقه» درست نيست.

4) اصلي‌ترين نقدهاي شما به آموزه هاي انحرافي حلقه چيست؟

نقدهاي وارد بر عرفان حلقه را مي‌توان به دو دسته نقد مباني و نقد آموزه‌ها تقسيم كرد. نقد مباني نيز يا نقدهاي استراتژيك (راهبردي) است (يعني نقدهاي مربوط به خط مشي‌هاي كلي عرفان حلقه) و يا نقدهاي مربوط به ساير مباني. نقد آموزه‌ها نيز يا مربوط به مسائل نظري عرفان كيهاني است و يا مربوط به برنامه‌هاي عملي آن. انحراف عرفان كيهاني در خط مشي‌ها باعث انحراف آن در آموزه‌هاست؛ لذا نقدهاي راهبردي، شامل موارد متعددي مي‌شود كه ذكر و توضيح آنها مجال مستقلي مي‌طلبد. در اينجا به اختصار و تقريبا در حد اشاره برخي از مهم‌ترين نقدها را كه فعلا به نظرم مي‌رسد عرض مي‌كنم. برخي از اينها راهبردي و برخي مربوط به آموزه‌هاست.

1) الهام‌گرايي: پايه‌گذار عرفان كيهاني به شكل افراطي به الهام، اهميت مي‌دهد و به طور مكرر از آن بحث مي‌كند. نشانه‌هاي متعددي بر الهام‌گرايي افراطي در عرفان كيهاني وجود دارد. برخي از آنها عبارتند از:

يك. الهام در تعريف عرفان: در تعريف عرفان مي‌گويد: عرفان عبارت است از «قرار گرفتن روي پله عشق، رسيدن به اشراق، روشن‌بيني و درك معرفت هستي.» (انسان از منظري ديگر، ص 78) از گفته‌هاي عرفان كيهاني معلوم مي‌شود كه الهام از خصوصيات پله عشق است و درك معرفت هستي از طريق الهام حاصل مي‌شود. در حالي كه عرفان، در عرفان اسلامي به معناي شناخت حضوري خداوند است.

دو. تعميم تبليغ الهام: در عرفان كيهاني گفته مي‌شود هر كس از شبكه مثبت، اطلاعاتي دريافت كند و آن را به ديگران نگويد به بشريت خيانت كرده است؛

«انسان برای حرکت به سمت کمال، به آگاهی‌ها و اطلاعات شبکه‌ی مثبت نیازمند است. از این رو، در صورت دریافت این اطلاعات و آگاهی‌ها، مخفی کردن و خودداری از ارائه‌ى آنها، موجب عقب افتادن انسان از کمال و افزایش خطر سقوط در دام شبکه‌ی منفی می‌شود و این عمل خیانت به بشریت محسوب می‌گردد.» عرفان كيهاني ص 37)

هرچند در عرفان كيهاني، معيارهايي براي تشخيص مثبت‌بودن الهامِ دريافت‌شده بيان مي‌كنند (و البته اين معيارها جامع نيست) اما الهام‌گرايي، زمينه را براي عوام‌فريبي فراهم مي‌كند.

علاوه بر اين، چرا در سيره معصومين عليهم السلام مي‌بينيم آنان برخي از موضوعات را جزو اسرار مي‌دانستند و افشاي آنها را روا نمي‌دانستند و تنها برخي افراد را شايسته دريافت آنها مي‌دانستند؛ مثلا امير مؤمنان عليه السلام مي‌فرمود: «انّ ههنا لعلما جمّا لو وجدت له حملةً»؛ در قلب من علوم فراواني جاي دارد كه كاش براي دريافت آن، افرادي شايسته مي‌يافتم.

سه. كشف رمز: در عرفان كيهاني كشف رمز از سخنان ديگران نيز نوعي الهام محسوب مي‌شود.

چهار. اساس عرفان كيهاني بر الهام استوار است؛ زيرا كه پايه‌گذار عرفان كيهاني آشنايي با شعور كيهاني و ساير آموزه‌ها را از طريق الهام دريافت كرده است. وي مطابق گفته‌هايي كه از او به جاي مانده بدون آن كه آشنايي با قرآن داشته باشد از طريق الهام به آموزه‌هاي عرفان كيهاني دست يافته است. طبيعتا اعتقاد به معصوم‌نبودن ائمه عليهم السلام و شرك‌بودن زيارت آنان نيز جزو الهامات اوست.

2) ابهام‌گرايي: يكي از خصوصيت‌هاي فرقه‌هاي انحرافي اين است كه از شعارها و سخنان جذاب استفاده مي‌كنند اما تمام ابعاد آموزه‌هاي خود را شفاف بازگو نمي‌كنند و سعي مي‌كنند به گونه‌اي حرف بزنند و بنويسند كه جنبه‌هاي منفي آموزه‌هايشان مخفي بماند. همچنين آنان از خاستگاه آموزه‌هايشان و چگونگي استفاده از آنها حرف نمي‌زنند و آنها را مبهم مي‌گذارند تا هم از مخالفت‌ها دور بمانند و هم در چشم ديگران بزرگ جلوه كنند. سوابق رهبر يك فرقه نيز در صورتي كه افشاي آن، از جاذبه آموزه‌هاي آن بكاهد در بوته ابهام گذارده مي‌شود. عرفان حلقه نيز از اين ترفند بهره مي‌برد.

يكي از نمونه‌هاي ابهام‌گرايي در عرفان حلقه آن است كه گفته مي‌شود: اين عرفان، بخش عام و مشترك عرفان اديان الهي است[26] اما مشخص نمي‌شود عرفان مسيحي و عرفان يهود چه مي‌گويند و چگونه عرفان حلقه، بخش مشترك آنها محسوب مي‌شود. چگونه مباحث گوناگون و پراكنده عرفان حلقه، از اديان الهي كنوني استفاده مي‌شود؟ يا چگونه اين مباحث را مي‌توان به اديان مختلف نسبت داد. در اين اديان مباحثي وجود دارد كه با يكديگر قابل جمع نيستند؛ مثلا توحيد اسلامي با تثليث مسيحي قابل جمع نيست! درباره اين كه اساسا يهود، عرفاني داشته باشد بحث و تأمل است و اگر منظور از عرفان يهود، همان كابالا باشد باز پرسش‌هاي ديگري بروز مي‌كند. همچنين در عرفان حلقه از آموزه‌هاي اديان و مكتب‌هاي غير الهي استفاده شده است ولي چرايي آن بازگو نمي‌شود؛ مثلا از مباني انسان‌شناسي يوگا و انرژي‌درماني و طب چيني استفاده مي‌شود و تناسب آن با عرفان اديان الهي روشن نيست.

نمونه ديگر ابهام‌گرايي آن است كه مي‌گويند: «هدف اين عرفان، آشتي‌دادن ميان علم و مذهب و عرفان است».[27] ولي مشخص نمي‌كنند روش اين آشتي‌دادن چگونه است. آيا همين كه چند آموزه شبيه به هم را كنار يكديگر بگذاريم و بگوييم اين همان است براي آشتي‌دان كافي است؟ يا بايد مباني هر كدام و زاويه ديد مورد نظر در هر يك مشخص شود.

استفاده از مشهورات نيز بر ابهامات مباحث عرفان حلقه مي‌افزايد؛ مثلا از گفته‌هاي به جا مانده از پايه‌گذار عرفان حلقه بدست مي‌آيد كه وي نظريه تكامل انواع داروين را (كه درستي آن مورد ترديد است) پذيرفته است، نظريه‌اي كه با آيات قرآن كريم متناقض است.[28] اين ديدگاه نه علمي است، نه وحياني، نه شهودي و نه امري تجربي. لذا تمسك به آن فقط مي‌تواند به خاطر مشهور‌بودن آن باشد و اين مسئله بر ابهام مباحث عرفان حلقه مي‌افزايد.

3) التقاط: از اين مسئله‌ي ابهام‌گرايي، التقاط سرچشمه مي‌گيرد. عرفان حلقه سعي دارد ميان علم و مذهب و عرفان آشتي ايجاد كند، اما از آنجا كه در اين زمينه، روش تعريف‌شده‌اي ندارد سرانجام مباحث آن التقاط است. آقاي احد فرامرز قراملكي مي‌گويد:

گاهي‌ محقق‌ سعي‌ دارد نسبت‌ به‌ ره ‌آورد تمامي‌ دانشهايي‌ كه‌ در مسئلهِ وي‌ سخن‌ گفته‌اند، اقبال‌ كند و از آنها استفاده‌ كند اما وي‌ براي‌ نيل‌ به‌ اين‌ مقصد روش‌ تعريف ‌شده‌‌اي‌ ندارد و بدون‌ برنامه‌ دقيق‌ پژوهشي‌ به‌ جمع‌آوري‌ اطلاعات‌ مي‌پردازد. وي‌ با شعار الجمع‌ مهما امكن‌ اولي‌ من‌الترك‌ سعي‌ دارد آراء مختلف‌ و متخالف‌ را در تحليل‌ مسئله‌ واحد جمع‌آوري‌ كند اما در اين‌ مقام‌ هيچ گونه‌ روش‌ منطقي‌ ندارد. چنين‌ كثرت‌گرايي‌ به‌ التقاط‌ انديشه‌ها و خلط‌ مباني‌ مي‌انجامد. روش‌شناسي مطالعات ديني، ص 389.

دو نكته ديگر نيز در ابهام‌گرايي اين عرفان قابل توجه است:

يكي وضع اصطلاحات جديد در اين عرفان. با وضع اين اصطلاحات از يك سو، پي‌گيري ريشه آموزه‌ها دشوار مي‌شود و از سوي ديگر شخص پايه‌گذار اين عرفان، مي‌تواند ادعا كند كه اين آموزه‌ها به من الهام شده است.

نكته ديگر، مبهم‌گذاشتن پيشينه زندگي و مطالعاتي پايه‌گذار اين عرفان است؛ چيزي كه تاكنون كاملا روشن نشده است.

 

4) بي‌مهري نسبت به شريعت

در عرفان كيهاني پايبندي به شريعت، ضعيف است و علي رغم اين كه گاهي بر همراهي آن با عرفان تأكيد مي‌كنند در واقع، رتبه آن پس از عرفان قرار دارد؛ چرا كه مي‌گويند عرفان بدون شريعت هم امكان‌پذير است. عرفان مورد نظر در عرفان حلقه، با اعتقاد‌نداشتن به خدا قابل جمع است. در اين عرفان، آنقدر مسئله كيفيت عمل، محور قرار مي‌گيرد كه گويي ظاهر عمل اهميت ندارد. به همين جهت است كه پايه‌گذار عرفان كيهاني از تماس با نامحرم ابائي ندارد و مسئله‌اي مانند كشيدن ترمز دستي نماز را مطرح مي‌كند. در عرفان كيهاني رابطه شريعت و طريقت به گونه‌اي بيان مي‌شود كه افراد، خارج از حوزه دين و شريعت هم مي‌توانند اهل عرفان باشند! بي‌جهت نيست كه برخي از بزرگان عرصه عرفان؛ مانند امام خميني رضوان الله عليه فرموده‌اند:

بدان كه هيچ راهى در معارف الهيه پيموده نمى‏شود مگر آنكه ابتدا كند انسان از ظاهر شريعت؛ و تا انسان، متأدّب به آداب شريعت حقّه نشود، هيچيك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود، و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براى او منكشف شود؛ و پس از انكشاف حقيقت و بروز انوار معارف در قلب نيز متأدب به آداب ظاهره خواهد بود.[29]

4) شعور كيهاني: شعور كيهاني كه يكي از مفاهيم محوري عرفان حلقه است قابل اثبات عقلاني نيست و دليل نقلي و تجربي نيز ندارد و فقط برداشت شخصي پايه‌گذار عرفان حلقه از الهاماتي است كه بر وي شده است و حقيقت اين شعور و منشأ الهام مربوط به آن، معلوم نيست.

5) فرادرماني: فرادرماني با آن مبنايي كه در عرفان كيهاني براي آن بيان مي‌شود؛ يعني اتصال به شعور كيهاني، مسئله قابل قبولي نيست و با چالش‌هايي روبروست.

6) تفويض: در عرفان كيهاني، با كپي‌برداري از رسم خرقه‌دهي در تصوف و البته نه با حفظ ماهيت آن، بلكه با تحريف آن به نفع خود، مسئله‌اي با نام تفويض مطرح شده است. پايه‌گذار عرفان كيهاني دو چيز را به مسترهاي خود تفوض مي‌كند؛ يكي اتصال به شعور كيهاني و ديگري حفاظ براي جلوگيري از نفوذ موجودات غير ارگانيك. تفويض به اين شكلي كه در عرفان كيهاني مطرح شده و سعي مي‌شود اثبات شود با مشكلاتي روبروست و قابل پذيرش نيست.

5) آيا تصميم داريد پاسخي بر كتاب «حلقه افسون و افسانه نيست» بنويسيد؟

اولين باري كه اين كتاب را ديدم مردد شدم كه بايد نقد شود يا خير. چون از يك سو نقدي بود كه بر «افسون حلقه» نوشته شده و لذا بايد بررسي و در صورت لزوم پاسخ داده مي‌شد و از سوي ديگر سراسر اين كتاب آكنده بود از ابراز احساسات منفي نويسنده و نشان مي‌داد احساسات منفي چنان بر فكر و روح او غالب شده كه سراسر اين كتاب را از فحش و استهزا و توهين و تحقير پر كرده است و به هر بهانه‌اي توهيني نثار نويسنده «افسون حلقه» (و گاه ديگران) مي‌كند و گاهي خودش بهانه مي‌تراشد و با دروغ‌پردازي، نسبت‌هايي ناروا به نويسنده «افسون حلقه» مي‌هد تا زمينه توهين بيشتر را فراهم آورد. قطعا يك نويسنده حرفه‌اي چنين نمي‌نويسد و توجه دارد كه اگر بخواهد درگير احساسات خود باشد و اصرار كند كه در هر چند سطر يا پاراگراف، براي رسيدن به هدف خويش – كه نفي ديدگاه طرف مقابل و تأثير بيشتر بر مخاطبان است – فحشي را نثار او كند نخواهد توانست استوار بينديشد. حتي چنين كسي نخواهد توانست سخن طرف مقابل را درست بفهمد و در بررسي سخن او از غرض‌ورزي دور نخواهد ماند.

اما اولا از آنجا كه ظاهرا علاقمندان عرفان حلقه، اين كتاب را پناه خود قرار مي‌دهند و به آن تكيه مي‌كنند و ثانيا نويسنده در اين كتاب دچار انحرافات و مغالطات فراوان است، بويژه كه برخي از گفته‌هاي وي بار نقد بر عرفان حلقه را نيز سنگين‌تر مي‌كند به نظر آمد لازم است كژروي‌ها و مغالطات اين كتاب آشكار شود و مواردي را كه نويسنده، دانسته يا نادانسته مچ عرفان حلقه را نيز بازكرده نشان داده شود. از اين رو، تاكنون يادداشت‌هايي در نقد اين كتاب نوشته‌ام و اين يادداشت‌ها ادامه دارد و ان شاء الله پس از گردآوري، بازنگري و تكميل، در قالب كتاب يا به شكلي ديگر منتشر مي‌شود.

 

با تشکر از اینکه وقت ارزشمند خود را در اختیار ما قرار دادید.

www.nejatazhalghe.ir



[1] «حلقه افسون و افسانه نيست» ص 91. همچنين اين مطلب در ص 48 آمده است.

[2] «حلقه افسون و افسانه نيست» ص 48.

[3] با مرور كتاب «افسون حلقه» مي‌توان مواردي كه به ابهام آنها اشاره شده رصد كرد. در فهرست كتاب، چهار بار كلمه «ابهام» آمده است. در اواخر «درآمد» به «آشفتگي و ابهام مفاهيم» اشاره شده است و در خلال كتاب (در بخش نقد اساسنامه) بارها از «ابهام» سخن گفته شده است.

[4] نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» كه خودش ويراستار متن كتاب «عرفان كيهاني (حلقه)» است در پاورقي صفحه 45 ويرايش جديد اين كتاب به اين مطلب اشاره كرده است، البته با اين عبارت كه «توضیح مندرج در این اصل، با توجه به دیدگاههای خاص عرفان کیهانی درباره‌ي «عبادت» کافی نیست.» وي در صفحاتي ديگر از همين كتاب به كتابهاي ديگر عرفان كيهاني ارجاع مي‌دهد و يا از آنها مطلبي نقل مي‌كند.

[5] مثلا در يك جا مي‌گويد: اين مطلبِ كتاب «افسون حلقه» باعث به زندان‌افتادن محمد علي طاهري شده است. گاهي مي‌گويد: نويسنده مي‌خواهد مكتب جديد عرفاني تأسيس كند؛ يعني «عرفان احياء»، «عرفان اماته» و…. گاهي مي‌گويد: نويسنده «افسون حلقه» به انبياي الهي توهين كرده است.

[6] ويكيپديا، مقاله محمد علي طاهري.

[7] از جمله آقاي منصوري لاريجاني كه در امتداد نقد اساسنامه عرفان كيهاني همواره پاورقي‌هاي ايشان پيش چشم بنده بوده ولي در «افسون حلقه»، نسبت به ايشان هرگز تعرضي نشده است.

[8] . در عرفان حلقه اصلی در اساسنامه خود دارند که می گوید: قضاوت فقط مختص خداست. عرفان کیهانی ص 150

[9] يكي از حاميان عرفان حلقه آقاي دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني است كه بر كتاب «عرفان كيهاني (حلقه)» مقدمه و پاورقي‌هاي مفصل نوشته ولي هم‌اكنون در صف منتقدان عرفان حلقه است، چنانكه مستند تصويري ايشان در نقد عرفان حلقه در سايت انجمن نجات از حلقه (www.nejatazhalghe.ir) موجود و قابل مراجعه است.

[10] اين گفته بدان معنا نيست كه «افسون حلقه» هيچ اشكالي ندارد، چرا كه هيچ انسان معمولي، نوشته‌اي عاري از خطا ندارد، بلكه اولا براي اين است كه نويسنده «حلقه افسون و افسانه نيست» در بسياري موارد كه جا داشته متن «افسون حلقه» را بياورد نياورده است و ثانيا: مطالب ديگري نيز در «افسون حلقه» وجود دارد كه وي به آنها اشاره نكرده است.

[11] مجتبي سپاهي، مقاله « شریعت، طریقت و حقیقت از منظر امام خمینى رحمه‏الله»، سايت پرتال جامع علوم انساني، www.ensani.ir

[12] يحيي يثربي، فلسفه عرفان، ص 269.

[13] يد الله يزدان پناه، اصول و مباني عرفان نظري، ص 67:

[14] يد الله يزدان پناه، ص 67: «عنصر رياضت در عرفان عملي، عنصري محوري است. در تمام مراتب سير و سلوك… عنصر رياضت حضوري جدي دارد.»

[15] فلسفه عرفان، ص 33 و 48 و 269.

[16] حسن رمضاني، ریاضت در عرف عرفان‏. برگرفته از سايت www.ghadeer.org

[17] عنكبوت: ٦٩.

[18] نحل: ١٢8.

[19] طلاق: 2 و 3.

[20] سيّد رضي، نهج البلاغه، تصحيح: صبحي صالح، قم، مؤسسة دار الهجرة، نامه 45، ص 416.

[21] «افسون حلقه»، ص 25.

[22] ابو الحسن علی هجویری، كشف المحجوب( معرب)، نشر مكتبة الثقافة الدينية، 1428 ق، ص 232.

سید محسن موسوی تبریزی، مقدمه‌اي بر عرفان عملي و طهارت نفس، ص 247.

ملا محسن فيض كاشانى، ‏المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء نشر موسسه انتشارات اسلامى جامعه مدرسين‏، قم‏، 1417 ق‏، ج8،  180.

[23] هرچند در متن كامل ابن سينا در مقامات العارفين كه وي فقط به قسمتي از آن اشاره كرده مطالب فراواني نهفته است. از جمله اين كه رياضت از نيازهاي اساسي سالك است و سالك بدون آن، به جايي نمي‌رسد.

[24] مجتبي سپاهي، همان.

[25] يحيي يثربي، فلسفه عرفان، ص 54.

[26] عرفان از منظري ديگر، ماهنامه راه كمال، خرداد 1389، ص 2.

[27] پيشگفتار كتاب «عرفان كيهاني (حلقه)».

[28] مطابق آيه اول سوره نساء، نسل كنوني انسان‌ها به حضرت آدم و حوا مي‌رسد و مطابق آيات ديگر قرآن كريم آن دو از خاك آفريده شده‌اند.

[29] امام خميني، شرح چهل حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1376، ص: 8.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا