مقالات

مذهب اشتراکی و مخالفت با قرآن

طاهری در کتاب عرفان کیهانی می نویسد:

« اعتقادات افراد به دو بخش زيربنا و روبنا تقسيم مي‌شود:زير بنا بخش اشتراك فكري همه‌ي انسان‌ها بوده، همان گونه كه در بخش نظري و عملي عرفان كيهاني (حلقه) به اثبات مي‌رسد، شعور الهي و يا هوشمندي حاكم برجهان هستي است، كه در اين شاخه‌ي عرفاني مورد بهره برداري قرار مي‌گيرد… روبناي فكري نيز شامل دستورالعمل‌ها‌ي اديان و مذاهب و تعاريف و راه‌هاي مختلف رسيدن انسان به تعالي است.. و عرفان حلقه با بخش اختصاصي روبناي فكري انسان‌ها كه شامل اعتقادات و مراسم و مناسك مختلف است، برخورد و مداخله‌اي ندارد.»[1]

عرفان حلقه دین و اعتقادات رو در رسیدن به این امورات کاملاً غیر لازم می داند:

الف: دریافت های ماورائی؛

ب: دریافت آگاهی؛

پ: تحول و کمال پذیری انسان؛

د: قرار گرفتن در صراط مستقیم؛

ذ: حضور در حلقه ی وحدت (که این حلقه ها به گفته ی موسس این فرقه،تمام مسیر سیر و سلوک این فرقه را تشکیل می دهد)؛

ی: ایجاد اتصال؛ (ارتباط فرد با خدا در این فرقه با اتصال شکل میگیرد)[2]

نتیجه سخنان طاهری حقانیت تمام ادیان، مرامها و مسلکها است، مطابق این باور، بین شیعه ای که خدا پرست است با یک موش پرست هیچ تفاوتی نیست . شیعه ای که تنها خالق و اله او خداوند است با مسیحی که سه اقنوم را باورمند است تفاوتی ندارد. طاهری این باورش را  تحت عنوان«مذهب اشتراکی » نام گذارده و مفصل توضیح داده است که خلاصه و برآیند آن حقانیت تمام ادیان است . نامبرده و پیروانش  شعار می دهند و می گویند ما قرآن را قبول داریم[3]!! حال با توجه به آیات قران آیا مذهب اشتراکی و حقانیت تمام ادیان درست است  یا خیر که در این مقاله به اختصار آنرا توضیح می دهیم.

در قرآن می خوانیم:

«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَ دِينِ الْحَقّ‏ِ لِيُظْهِرَهُ عَلىَ الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون؛ او (خداوند) کسى است که رسول خویش را با هدایت (دلایل روشنگر) و دین حق (درست و استوار) فرو فرستاد تا این دین را بر تمامى ادیان پیروز گرداند، هر چند که مشرکان (بت‏پرستان ، یهود، و مسیحیت) نخواهند. »[4]

نوید فوق، مربوط به سوره‏ ى توبه، آیه‏ى 33 است . در آیات قبل (توبه: 27-32) نخست فرمان داده مى ‏شود که بایستى بت‏ پرستان فتنه‏ جو و آتش افروز حجاز به عنوان عناصرى پلید از حریم کعبه طرد شوند. سپس به دو گروه مشرک اشاره مى ‏شود: یهود و مسیحیت، که برخلاف تعالیم انبیا به خداى یکتا شرک مى ‏ورزند، پیامبران الهى را فرزند خدا مى ‏انگارند و خاخامها و راهبان را رب و اله خویش مى ‏گیرند در حالى ‏که امر شده ‏اند جز خداى یگانه، معبودى را نپرستند و مع الاسف مى ‏کوشند نور الهى (اسلام) را نیز خاموش سازند، حال آن که اراده‏ ى قطعى خداى متعال بر این تعلق گرفته است که نور خویش را کامل سازد. آنگاه در ادامه، با لحنى صریح و قاطع، مى ‏فرماید: « هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏…» .

آیه‏ ى مزبور «هو الذى…» با حواشى‏یى از همین دست، در سوره ‏ى صف، آیه‏ ى 9 و همچنین با اندکى اختلاف در سوره‏ ى فتح، آیه‏ى 28 نیز تکرار شده است.

از این آیه، که 3 بار در قرآن تکرار شده، به روشنى بر مى‏ آید که دین اسلام، بنا به خواست قاطع الهى، سرانجام بر تمام ادیان غلبه و استعلا خواهد یافت و مخالفان و منکران این دین که تابش آفتاب آن را بر جهان بر نمى ‏تابند همگى منکوب خواهند شد.

واژه‏ ى کلیدى در آیه‏ ى فوق، « لِيُظْهِرَهُ عَلىَ الدِّينِ كُلِّهِ‏» است که ضمیر در «لیظهره‏» (بنا به قاعده‏ى ادبى «الاقرب یمنع الابعد» به «دین الحق‏» بر مى ‏گردد; چنان که سنخیت «غالب‏» و «مغلوب‏» نیز مقتضى غلبه‏ ى «دین‏» بر «ادیان‏» است (نه فى‏المثل، غلبه‏ ى «شخص‏» بر «ادیان‏») . بنابر این، معناى «لیظهره على الدین کله‏» آن است که اسلام، سرانجام بر تمامى ادیان غلبه و تفوق خواهد یافت.

«لیظهره‏» ، از ماده‏ى (ظ.ه.ر) مى ‏باشد که در اصل لغت، به معنى «قوه‏» و «بروز» است. ظهور، به معنى انکشاف و بروز و نیز قدرت و استیلاست (مقائیس اللغة) و وقتى که با حرف اضافه‏ ى «على‏» همراه مى‏شود معناى چیرگى و استعلا مى‏ دهد. «ظهور على فلان‏» به معنى غلبه بر آن شخص بوده و «اظهره الله على عدوه‏» به این معنى است که خداوند وى را بر دشمنش پیروز ساخت (مختار الصحاح) . چنان که «ظهور على الحائط‏» نیز به معنى بالا رفتن از دیوار و اشراف بر آن است (مصباح المنیر) .

گذشته از فرهنگ لغات، در قرآن کریم نیز ماده‏ى ظهور و اظهار، خصوصا آنجا که با حرف «على‏» همراه است، نوعا به معنى آشکار شدن چیزى از موضع قدرت، و به دیگر تعبیر، غلبه‏ى آشکار و چشمگیر بر چیزى است; آن گونه غلبه و چیرگى که در و دیوار، آینه سان، حاکى از آن است. بنگرید:

«حَتىَ‏ جَاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كَرِهُون‏»[5]

«ظَهَرَ الْفَسَادُ فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ ‏»[6]

از قول مؤمن آل فرعون به فرعونیان :

«يَاقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فىِ الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا»[7]

«يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيمَ‏َ لِلْحَوَارِيِّنَ مَنْ أَنصَارِى إِلىَ اللَّهِ  قَالَ الحْوَارِيُّونَ نحَنُ أَنصَارُ اللَّهِ  فَامَنَت طَّائفَةٌ مِّن بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ وَ كَفَرَت طَّائفَةٌ  فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلىَ‏ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِين‏»[8]

در این آیات نیز «ظهور + على‏» به معنى «غلبه و دست‏یافتن بر حریف‏» استعمال شده است:

«كَيْفَ وَ إِن يَظْهَرُواْ عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلاًّ وَ لَا ذِمَّةً‏»[9]

«إِنهَُّمْ إِن يَظْهَرُواْ عَلَيْكمُ‏ْ يَرْجُمُوكمُ‏ْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فىِ مِلَّتِهِمْ وَ لَن تُفْلِحُواْ إِذًا أَبَدًا‏»[10]

از تامل در شواهد لغوى و قرآنى واژه‏هاى ظهور و اظهار (آنجا که با حرف «على‏» همراهند) برمى‏آید که آیه‏ى 33 توبه

«هو الذی ارسل رسوله… لیظهره على الدین کله‏»

نوید بخش پیروزى و سیطره‏ ى چشمگیر و تمام عیار اسلام در آینده بر تمامى ادیان است; آینده‏اى که هنوز نیامده و طبق روایات بسیار که از طریق شیعه و سنى نقل شده، به دست‏ بزرگمردى از تبار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یعنى حجة بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف تحقق خواهد یافت.

آیه‏ ى 55 سوره‏ ى نور، ضمن تاکید بر این پیروزى، ابعاد مختلف و هدف غایى از آن را به گونه ‏اى روشنتر و مفصلتر بیان مى ‏دارد:

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُ‏ْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لهَُمْ دِينهَُمُ الَّذِى ارْتَضىَ‏ لهَُمْ وَ لَيُبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا  يَعْبُدُونَنىِ لَا يُشْرِكُونَ بىِ شَيًْا  وَ مَن كَفَرَ بَعْدَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُون»[11] 

خداوند به مؤمنان شایسته کردار از شمایان، وعده داده است که قطعا آنان را وارث و جانشین مکنتها و قدرتهاى جهان قرار خواهد داد و  دینشان را که خود براى آنان پسندیده است (بر جهان) قادر و مسلط خواهد گرداند و  قطعا خوف و ترسشان را بدل به امنیت و آرامش خواهد ساخت، تا بدون هیچ‏گونه شرکى، فقط و فقط او را پرستش کنند….

در این آیه نیز واژه‏ ى کلیدى دیگرى وجود دارد که دقیقا هم مضمون ومؤید «لیظهره على‏الدین کله‏» در آیه‏ ى 33 توبه است، و آن : «لیمکنن لهم دینهم…» مى ‏باشد.

«لیمکنن‏» از ماده‏ ى تمکین به معنى پا برجا ساختن و قادر و توانا گردانیدن است (لسان العرب و تاج العروس) . خداى متعال در دومین بند از وعده‏ هاى سه ‏گانه‏ ى خویش به مؤمنان شایسته کردار، تصریح مى‏کند که دین مورد رضایت‏ خویش را که پیروى از آن را براى آنان پسندیده است قطعا در آخر الزمان برجهان سیطره خواهد بخشید.

یک سؤال اساسى پیداست دینى که نازل کننده‏ ى قرآن، وعده‏ ى پیروزى قاطع آن را در آینده مى ‏دهد، دینى جز دین اسلام نیست. اما سؤالى که در اینجا مطرح مى‏ شود آن است که: با توجه به این که دین اسلام عملا در طول تاریخ به مذاهب گوناگون بلکه متضادى تقسیم شده و پیروان هر یک از این مذاهب تنها خود را بر حق مى‏دانند، و منطقا نیز باید گفت که از میان این همه مذاهب و فرق متضاد، تنها یکیشان مصداق اسلام واقعى و دین مورد رضایت الهى بوده و بقیه بر باطلند براستى کدام یک از مذاهب موجود اسلامى، همان دین مورد رضایت الهى بوده و در نتیجه، طبق وعده‏ى حتمى الهى، در آینده بر تمامى جهان سیطره خواهد یافت؟

در پاسخ باید گفت: همه‏ى مذاهب و فرق اسلامى، با دلایلى که مى‏آورند، طبعا خود را یگانه دین بر حق ، یا به دیگر تعبیر، اسلام حقیقى و راستین مى‏انگارند و اگر قرار بر پذیرفتن ادعا بدون سنجش و محک صحت آن باشد بایستى همه‏ى این فرق و مذاهب را (با وجود تضادهایى که در «تفسیر» اصول مشترک و «تفصیل‏» فروع مختلف دارند) داراى اندیشه‏ى درست و عمل صالح انگاشت! و حتى تکفیر و تفسیقهاى آنان از یکدیگر را نیز، از باب جمع ضدین یا متناقضین! شاهد وحدت و همدلیشان پنداشت! که بیگمان این گونه داورى کارى خطا و ناصواب است. زیرا حقیقت، در هر جا، یک چیز بیش نیست (فى‏المثل، ذات بارى‏تعالى، به چشم سر، یا قابل رؤیت است و یا نیست، و نمى‏شود که هم سخن قایلان به امکان رؤیت‏خداوند با چشم سر درست‏باشد و هم سخن منکران رؤیت!) و از مجموعه‏ى بى‏نهایت‏خطوطى که دو نقطه را به هم متصل مى‏سازند، تنها و تنها یک خط، مى‏تواند مستقیم باشد و اسلام راستین نیز (که همان دین مورد رضایت الهى است) صراط مستقیمى است که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، نه پهنه‏ى درندشت و بى‏در و دروازه‏اى که صدها راه و بیراهه، راست و کج، و ضد و نقیض، در آن مى‏لولند…!

پس صرف نظر از ادعاى هر گروه مبنى بر حق بودن خویش، باید دید که قرآن کتاب آسمانى دین اسلام که همه‏ى مسلمانان به آن احترام مى‏گذارند و آن را حجت قول و فعل خویش مى‏شمرند خود کدام یک از این مذاهب و فرق را مصداق «دین مورد رضایت الهى‏» شناخته و به عنوان «دین حق‏» بر آن صحه مى‏گذارد؟

خوشبختانه آیه‏ى 3 سوره‏ى مائده، به این سؤال اساسى پاسخى روشنگر مى‏دهد:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتىِ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْاسْلَامَ دِينًا  ؛ امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمت (هدایت) ام را بر شما تمام ساختم و راضى شدم که این اسلام (کامل شده) دین شما باشد.  »[12] 

الیوم (امروز)، اشاره به روز خاصى دارد که در آن، دین اسلام کامل شده و خداى متعال پسندیده است که این دین تکمیل یافته، آیین جاوید مسلمانان باشد. به راستى در این روز خاص، چه حادثه‏اى رخ داده و چه حکمى از سوى پروردگار ابلاغ شده که با ابلاغ آن، دین اسلام و نعمت هدایت الهى کامل گشته است؟

با شناخت این روز خاص، طبعا هم حادثه و حکم مزبور را که مایه‏ى تکمیل رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شده خواهیم شناخت و هم ویژگى خاص «دین مرضى الهى‏» را . الیوم، کلید شناسایى «دین پسندیده‏ى الهى‏» و از آن طریق، کلید شناسایى مذهبى است که طبق آیات 33 توبه و 55 نور، در آینده بر جهان سیطره خواهد یافت. پس باید دید که این «الیوم‏» چه روزى بوده و در آن چه حادثه‏اى رخ داده است؟

شیعیان عموما معتقدند که آیه‏ى «الیوم اکملت لکم…» در روز 18 ذى‏حجه‏ى سال 10 هجرى (مشهور به روز غدیر) و به مناسبت اعلام ولایت و سرورى على بن ابى‏طالب علیمها السلام از سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در غدیر خم نازل شده است. علاوه بر شیعیان، جمعى کثیر از محدثان و مورخان بزرگ اهل سنت نیز (که ذیلا به اسامى برخى از آنان اشاره مى‏شود) در آثار خویش به احادیثى دال بر این امر اشاره کرده‏اند:

  1. حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبرى (متوفى 310ق) در کتاب الولایة فى طرق حدیث الغدیر، به نقل از زید بن ارقم.
  2. حافظ ابو بکر بن مردویه اصفهانى (م‏410) به نقل از ابو سعید خدرى.
  3. حافظ ابو نعیم اصفهانى (م‏430) در کتاب ما نزل من القرآن فى على، به نقل از ابوسعید خدرى.
  4. حافظ ابو بکر خطیب بغدادى (م 463) در تاریخش، به نقل از ابوهریره.
  5. حافظ ابو سعید سجستانى (م‏477) درکتاب الولایة، به نقل از ابو سعید خدرى.
  6. ابو الحسن ابن مغازلى شافعى (م‏483) در کتاب مناقب، به نقل از ابو هریره.
  7. حافظ ابو القاسم حسکانى، به نقل از ابوسعید خدرى.
  8. خطیب خوارزمى (م 568) در کتاب مناقب، به نقل از ابوسعید خدرى.
  9. حافظ ابن عساکر شافعى دمشقى (م‏571) به نقل از ابن مردویه.
  10. ابو الفتح نطنزى در کتاب الخصائص العلویة، به نقل از ابو سعید خدرى و جابر بن عبد الله انصارى.
  11. سبط ابن جوزى حنفى بغدادى (م 654) در تذکرة الخواص، به نقل از ابو هریره.
  12. شیخ الاسلام حموینى (م 722) در فرائد السمطین، به نقل از ابو سعید خدرى.
  13. عمادالدین ابن کثیر دمشقى شافعى (م 774) در تاریخ خویش، به نقل از ابوهریره.

از ملاحظه‏ ى مجموع روایات فوق، که پاره‏اى از آنها از حیث‏ سلسله سند در کمال اتقان و اعتبارند  ، بر مى ‏آید که آیه‏ ى 3 مائده: « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتىِ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْاسْلَامَ دِينًا» در روز غدیر و به مناسبت اعلام «ولایت و امارت على بن ابى‏طالب بر کافه‏ى مسلمانان پس از پیامبر» نازل شده است. بنابراین، اسلام، با ابلاغ ولایت و خلافت‏بلا فصل على علیه السلام کامل شده و دینى را که خداوند آن را براى مسلمانان برگزیده و در آخر الزمان نیز (به صریح آیه‏ى 55 نور) همان را بر جهان چیره خواهد ساخت، همین دین کامل شده به ولایت آن حضرت است.

با توجه به آنچه گفته شد و نیز با توجه به این که در آیات توبه: 33، صف: 9 و فتح: 28، بر دینى که در پایان جهان بر جمیع ادیان چیره خواهد شد اطلاق «دین الحق‏» شده معلوم مى‏گردد یگانه مذهبى که از میان مذاهب گوناگون اسلامى، شایسته‏ى احراز عنوان «دین مورد پسند الهى‏» (مائده: 3) و «دین حق‏» (توبه: 33) بوده و آینده‏ى جهان بدون تردید قلمرو تابش اوست، دین معتقد به «خلافت ‏بلا فصل على بن ابى ‏طالب و آل او علیهم السلام‏» یعنى اسلام تشیع است. و این همان حقیقتى است که در احادیث معتبر دیگر نیز توسط شیعه و سنى، با تعابیر والفاظ دیگر، از زبان پیامبر تکرار و تایید شده است، نظیر حدیث‏سفینه[13] و حدیث ثقلین[14]:

مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجى و من تخلف عنها غرق.

انى تارک فیکم الثقلین : کتاب‏الله و عترتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض.

 

نتیجه:

قرآن مجید، « مذهب اشتراکی» و حقانیت همه راه ها را باطل می داند ولی طاهری خلاف آن سخن می گوید. قضاوت با وجدان های بیدار.

                                                                                                                       مهدی وزنه

[1] . عرفان کیهانی ص 70

.[2] نک: .فرادرمانی،176؛همان،انسان از منظری دیگر،ص126؛همان،عرفان کیهانی،ص102؛همان،انسان از منظری دیگر،ص135.

.[3] بگذریم که عملا قرآن را قبول ندارند.

[4]. توبه/33.

.[5] توبه: 48

.[6] روم: 41.

.[7] غافر: 29.

[8].صف: 14.

.[9] توبه: 8.

.[10]  (کهف: 20)

.[11] نور/55.

[12]. مائده/3.

.[13] مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجى و من تخلف عنها غرق.

.[14] انى تارک فیکم الثقلین : کتاب‏الله و عترتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض.

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

  1. احسنت. اجرتان با خدای مهربان. استفاده کردیم حقیقتا.
    *اللهم عجل لولیک الفرج*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا