تفاوت وحی الهی و وحی شیطانی (2)
نویسنده: حجتالاسلام حمیدرضا مظاهریسیف
توضیح: مقاله قبلی با نام وحی الهی و وحی شیطانی مطالب خلاصه و روشنی داشت. اما پیامهایی که در زیر آن مقاله از طرف هواداران عرفان حلقه دیدم، نشان داد که فضای فکری آن دوستان به طوری شکل گرفته که با بیانی خلاصه اصلاح نمیشود و بیش از آیات قرآن، حرفهای طاهری در شکلگیری افکار آنها نقش داشته است. البته ما این مشکل را در گفتوگو با مسترهایی نظیر خانم اعرفی و آقای عمید، بهخصوص آقای عمید هم داشتهایم و صد البته امیدواریم که این مقالات و گفتوگویهای مستند و مکتوب، بهتر از مباحثات شفاهی مؤثر شود.
کسانی که پیامهای زیر این مقاله را دنبال کردهاند، میبینند که حتی در مباحثات مکتوب نیز دوستان حلقهای پس از چند گام از پیشرفت بحث، دوباره به تکرار مطالب گذشته باز میگردند و قفلهای ذهنی به قول طاهری و قفلهای قلبی به بیان قرآن به آنها اجازه حرکت در مدار گستردهتر و آزاداندیشی را نمیدهد. ما امیدواریم با ادامه این مباحث و بیان معارف دینی و قرآنی دستکم برای کسانی که غرض و دشمنی ندارند، بهتدریج قفلها باز شود و مرغ اندیشهها به پرواز درآید.
پیچیدهکردن مطالب ساده معنوی
یکی از شیوههای طاهری برای ایجاد قفلهای ذهنی، جعل اصطلاحات گوناگون و بیریشه و پیچیدهکردن مطالب ساده معنوی است که یک چوپان بیسواد هم میتواند از آنها بهره ببرد و با شنیدن مطالب، حقیقت آن را دریابد. جعل اصطلاعات بیریشه و پیچیدهکردن مطالب، دو روش از روشهای ایجاد قفل بر دلهاست. «أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَام عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها» آیا در قرآن تدبر نمیکنند، یا بر دلهایشان قفل خورده و نمیتوانند تدبر کنند. (محمد.24) همانطور که میبینید قرآن کریم قفل ذهنی را دقیقا در رابطه با تدبر در قرآن بیان فرموده است؛ یعنی کسانی که دارای قفل درونی یا قلبی هستند، نمیتوانند در قرآن اندیشه کنند و ذهن و دلشان به چارچوبهای مفهومی موهوم و ساختگی دیگر کشیده میشود.
انواع وحی الهی
از دیدگاه قرآن کریم وحی یا از سوی شیطان است و یا از سوی خداوند و پروردگار یکتا که این موضوع در مقاله پیشین بررسی شد. اما وحی از الاهی به نوبۀ خود به سه صورت اتفاق میافتد؛
1. یا به صورت وحی و کلام پنهان خداست.
2. یا از ورای حجابی است.
3. و یا به واسطۀ رسول و فرستادهای است که با اجازه خدا پیام را منتقل میکند که در این موارد فرشته امین الهی حضرت جبرئیل این رسالت را انجام میدهد و پیام خدا را برای انسان میآورد.
«وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولاً فَیوحِی بِإِذْنِهِ ما یشاءُ إِنَّهُ عَلِی حَکیمٌ» و برای بشری امکان ندارد که خدا با اوسخن بگوید، مگر از طریق وحی، یا از پس پردهای و یا به واسطه فرستادهای که با اجازۀ او آنچه را خدا میخواهد وحی میکند، بیشک خداوند بلند مرتبه و حکیم است. (شوری.51)
بنا بر این آیه، سخنگفتن خدا به سه شکل است. یا وحی مستقیم خود خداست که این امر اختصاصی به پیامبران هم ندارد. به مادر حضرت موسی نیز وحی شده است. «وَ أَوْحَینا إِلیام مُوسی أَنْ أَرْضِعیهِ…» و به مادر موسی وحی کردیم که به او شیر بده…(قصص.7)
شکل دوم وحی از فراسوی حجاب است؛ همانطور که به موسی علیه السلام از فراسوی درخت وحی رسید.
«فَلَمّا أَتاها نُودِی مِنْ شاطِی الْوادِ اْلأَیمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنّی أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ» پس هنگامی که به سوی آن رفت از طرف راست در آن سرزمین مبارک از درخت نداری برآمد که ای موسی بهراستی که من الله پروردگار جهانیانم.» (قصص.30) در اینجا درخت حجابی بوده است که روشنایی آن توجه موسی را جلب کرده و خداوند از فراسوی آن با او سخن گفته است.
شکل سوم وحی به واسطۀ رسول و فرستادهای است که پیام خداوند را میآورد. همانطور که به رسول خدا وحی میرسید. «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّک بِالْحَقِّ» بگو روحالقدس از جانب پروردگارت به حق آیات قرآن را فروفرستاد. (نحل.102)
این نوع از وحی یعنی انتقال پیام خدا به واسطۀ یک فرستاده اختصاصی به پیامبران ندارد و دربارۀ مادر حضرت عیسی هم اتفاق افتاده است. «فَأَرْسَلْنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِیا» پس به سوی مریم روح مان را فرستادیم که به صورت بشری متناسب درآمد. (مریم.17)
وحی یا سخن گفتن خدا با انسان به این سه شکل امکانپذیر است و اصل سخنگفتن خدا با انسان اختصاصی به پیامبران ندارد.
فرق پیامبران با مردم
فرق پیامبران با دیگران در این است که آنها موظفاند پیام دریافتی را به سایر انسانها برسانند و آنها را در مسیر کمال پیش ببرند، اما سایر انسانها پس از دریافت وحی چنین رسالتی ندارند، گذشته از اینکه در افراد غیر معصوم به علت احتمال آمیخته شدن وحی الهی با وحی شیطانی لازم است که یافتههای درونی خود را با وحی پیامبرانه و منابع دینی بسنجند تا الهی یا شیطانی بودن آن را تشخیص دهند.
خدا کلیم است
نکته مهم این است که یکی از نامهای خداوند مهربان کلیم است؛ یعنی کسی که بسیار سخن میگوید. به صراحت بگویم خدا یک لحظه هم ساکت نمینشیند. او همواره با انسانها که برترین مخلوقات او هستند، سخن میگوید. ولی ما سخنان او را نشنیده میگریم. فرشتگان او همواره با قلب ما سخن میگویند، او از فراسوی در درخت سربرافراشته، هر غنچۀ برشکفته و هر پدیدۀ شگفت دیگری در آفرینش با ما سخن میگوید. گذشته از همه اینها اگر دلت را برای یاد خدا از همه چیز خالی کنی، کلام مستقیم او را نیز میشنوی. در این باره بسیار گفتهام و کتاب «راز فرشتگان» را به همین موضوع اختصاص دادهام. اما همۀ این یافتههای معنوی با یک معیار بزرگ و بینقص باید سنجید تا راه نفوذ شیطان باز نشود و آن قرآن کریم به عنوان وحی معیار است.
خدا در همین قرآنش کسانی را که چشم و گوش دل را باز نمیکنند تا صدای او را بشنوند و نور او را ببینند، به سختی سرزنش میکند. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِک کاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ» بیتردید بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنان که دل هایی دارند که با آن نمیفهمند و چشم هایی دارند که با آن نمیبینند و گوش هایی دارند که با آن نمیشنوند. آنان مثل حیوانات اند بلکه گمراه تر، چرا که آنان غافل هستند. (اعراف.179)
همۀ ما چشم و گوشی در دل و باطن خود داریم که کمتر کسانی آنها را گشودهاند و از آنها استفاده میکنند. رسالت معنوی ما در زندگی این است که این چشمها و گوشها را بگشاییم، تا نور خدا را ببینیم و صدای دلربای او را بشنویم.
قفل قلبی
اما کسانی که با مفاهیمی غیر قرآن و تحریفآمیز دچار قفلهای قلبی شدهاند نمیتوانند چشم و گوش درون را باز کنند و دیدنیها را ببینند و شنیدنیها را بشنوند. از نظر قرآن کریم این گروه در حقیقت مردهاند و خداوند به پیامبرش میگوید که تو نمیتوانی مطلبی را به گوش این مردگان برسانی و این کوردلان را هدایت کنی.
«إِنَّک لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ* وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْی عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُون» براستی که تو نمیتوانی به مردگان بشنوانی و دعوتی را به گوش گنگ برسانی، هنگامی که روگردانده و پشت کرده اند. و تو راهنمای نابینایان نیستی تا آنها را از گمراهی نجات بدهی. پیام تو نمیرسد مگر به گوش کسانی که به آیات ما ایمان آورده و به خدا تسلیم شدهاند. (نمل.80-81)
تسلیمشدن به غیر خدا
تسلیم شدن و پناه بردن به هر چیزی غیر از خدا هر نامی که داشته باشد (شعور کیهانی، حلقه، حفاظ و…)، در حقیقت شیطان است و نتیجه و نشانۀ آن در قفل دل و ناتوانی از تدبر در قرآن و ناشنوایی و نابینایی معنوی آشکار میشود.
«اگر به حضور او و به قدرت و رحمتش فكر نكني، فراموشش خواهي كرد و قلبت صداي او را نخواهد شنيد. اگر قلبت صداي خدا را نشنود، در حقيقت مردهاي؛ مردهاي كه ميپندارد زنده است.» (راز فرشتگان. چاپ اول.ص136)
فرق وحی و الهام
در ادبیات قرآنی فرقی میان وحی و الهام نیست. این دو مفهوم به یک حقیقت اشاره میکنند و اختصاصی به پیامبران ندارد. از نظر اینکه گوینده آن خداست و کلامی پنهان است، وحی نامیده شده؛ زیرا وحی به معنای کلام پنهان در قالب اشاره و بیانی سریع است. و از این نظر که بر دل انسان مینشیند و انسان با درک باطنی آن را میفهمد به آن الهام میگویند.
با آمدن اسلام وحی یا الهام پیامبرانه که برای رساندن سایر انسانها به کمال است، پایان یافته و همان دریافتها تا قیامت برای رساندن بشر به کمال کافی است. ولی انواع دیگر وحی یا الهام که ارتباط خدا با انسانها و سایر مخلوقات است، هیچگاه پایان نمیپذیرد و همه ما موظفیم تا با زلال کردن دل و گشودن چشم و گوش باطن پیامهای خدا را دریافت کنیم و همواره آن را با قرآن کریم بسنجیم، تا روزنهای برای نفوذ وحی یا الهامات شیطانی در دل باز نشود.
هر نظام فکری و مفهومی برای رسیدن به کمال غیر از نظام قرآنی در حقیقت ساخته و پرداخته شیطان است و موجب قفل قلب میشود و مانع از تدبر در قرآن و درک معانی آن خواهد بود. در این شرایط چشم و گوش دل با غوغای شیطان پر میشود چنانکه فرمود: «از نظر قرآن شخص مرده است و حتی پیامبر خدا هم نمیتواند چیزی به او بفهماند و او را هدایت کند.»