برخی تشابهات فرقهگرایی و اعتیاد
توضیح: موضوع سومین نشست هماندیشی انجمن نجات از حلقه، مقایسه اعتیاد و فرقهگرایی بود که این بحث توسط «مجتبی عسگری»، مشاور ترک اعتیاد طرح شد. به منظور استفاده بهینه از بحث و به پیشنهاد سخنران جلسه، مضمون بحث ارائهشده توسط خود ایشان مکتوب شد که بدین وسیله در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد. (م.گلباز)
مقدمهای بر تشابهات فرقهگرایی و اعتیاد
نویسنده: مجتبی عسگری
داستان: فردی برای درمان بیماری خود به دکتر مراجعه میکند. او میداند دردش چیست. دستهای او مدتی است که دچار نوعی بیحسی شده و هر روز درد او بیشتر میشود.
او به دکتری مراجعه میکند که روش او معروف است به درمان سریع و ارزان فقط با یک قرصِ «دکتر الف».
پس از مراجعه به دکتر الف، دکتر برای او نسخهای میپیچد که شامل یک بسته قرص دکتر الف است. فرد خوشحال میشود که درد او زیاد پیچیده نیست و با یک قرص میتواند آن را حل کند. به محض شروع مصرف قرص، دردهای بیمار ناپدید میشود و بیمار به زندگی عادی برمیگردد. بنا به توصیه دکتر، بیمار هرگز قرص را کنار نمیگذارد. او از نظر خودش، درمان و قرص واقعی را یافته و به همه هم آن را توصیه میکند. درمان با قرص الف پس از مدتی باعث میشود مکانیزم احساس درد در بدن او مختل شود و درد را حس نکند؛ چون قرصهای دکتر الف نوعی مسکن فوق قوی است (ولی هیچکس اطلاعی از این موضوع ندارد).
با مصرف آن، تمام دردهای بیمار محو میشود و درد بهکلی از زندگی او حذف میشود؛ ضمن آنکه درمان برای او واقعاً هزینهی زیادی نداشته است.
دکتر الف کارخانه تولید قرص الف را در اکثر نقاط دنیا تأسیس کرده و آن را به همه عرضه میدارد. او عادت دارد به بیماران توصیه کند تا حداقل هر روز یک قرص مصرف کنند (حتی اگر دردی حس نکردند) و برای درمان نیاز نیست که پول ویزیت به او دهند و زحمت بکشند تا مطب بیایند. فرقی نمیکند که برای چه بیماریای به مطب او بروید. او برای همه بیماریها همان یک قرص خود را توصیه خواهد کرد. پس هرکس با هر بیماری، فقط کافیست به یک نمایندگی مراجعه کند و قرص دکتر الف تهیه کند .
دکتر هرکسی میتواند نماینده دکتر الف باشد و هر جا که بیماری بود، به او قرص دهد. ولی نمیتواند قرصها را با مارک و بستهبندی دیگری غیر از بستهبندی اصلی بفروشد. دکتر الف میگوید شما در مقابل این رهایی از درد وظیفه دارید کارهایی انجام دهید. او میگوید سلامتی هزینه دارد و هر روز یک قرص، کمترین مبلغی است که برای آن میپردازید. اگر روزی قرصها را مصرف نکنید. دردها به شما حملهور میشوند؛ چون قبلاً این دردها سرکوب میشدند.
فرد دیگری که همان بیماری را دارد، به دکتر دیگری مراجعه میکند که روش او معروف است به «درمان هوشمندانه».
وقتی بیمار به «دکتر ب» مراجعه میکند، دکتر ب متوجه میشود مشکل از دستهای بیمار نیست، بلکه بیمار کمی شانههای خود را به جلو خم میکند و عصبهای دست بیمار در زیر استخوانهای کول بیمار زیر فشار قرار میگیرند و درد و بیحسی شروع میشود. برای همین در کنار یک قرص مسکن، دکتر ب برای بیمار غوزبند نیز تجویز میکند. بیمار هزینههای بیشتری نسبت به بیمار دکتر الف میپردازد؛ ولی نیاز به استفاده همیشگی از قرص ندارد؛ ضمن آنکه به محض اینکه غوزبند را کنار میگذارد، درد او شروع میشود. درمان دکتر ب منطقی است؛ ولی هزینههای بیشتری برای بیمار دارد و درمانی سخت است.
فرد دیگری که همان بیماری را دارد، به دکتر دیگری مراجعه میکند که روش او معروف است به «درمان واقعی».
وقتی بیمار به «دکتر ج» مراجعه میکند، دکتر علاوه بر غوز متوجه میشود که بیمار در زمان ایستادن به جلو خم میشود، به نوعی شل و ناراحت میایستد. برای همین دکتر ج به بیمار علاوه بر غوزبند کفی داخل کفش هم توصیه میکند تا به درست ایستادن فرد کمک کند؛ ولی بیمار از این کار دکتر ناراحت میشود. از نظر او دکتر باید احمق باشد. با خود میگوید: «او حتی فرق بین دست و پا را نمیداند، چگونه به او مدرک دادهاند؟»
فرد دیگری که همان بیماری را دارد، به دکتر دیگری مراجعه میکند که معروف نیست. او یک دکتر معمولی است. افراد کمی به این دکتر مراجعه میکنند. «دکتر د» بعد از مراجعه بیمار متوجه غوز و عدم ایستادن صحیح بیمار میشود؛ ولی برای شناخت ریشه آنها از بیمار سؤالاتی میپرسد. او متوجه میشود که بیمار اعتمادبهنفس کافی ندارد و به همین دلیل درست نمیایستد. برای همین در کنار کفی داخل کفش به بیمار شرایطی را پیشنهاد میکند که بیمار از طریق آن بتواند اعتمادبهنفس خود را تقویت کند؛ ولی بیمار هرگز این درمان را انجام نمیدهد. او ناراحت است که دکتر بهنوعی او را دارای بیماری روانی پنداشته و با خود میگوید: «من برای درمان دستهایم به او مراجعه کردم، ولی او آنقدر احمق بود که متوجه بیماری من نشد او فکر کرد من دیوانهام. من هم در مورد او همین نظر را دارم. حالا میدانم چرا کسی در مطب او نبود!»
وجود نقصها و نیازها و تلاش برای رفع آنها باعث میشود ما تا زمان حلشدن آنها آسیبپذیر و ضعیف باشیم. عقل و اختیار تنها تفاوت ما با حیوانات و بزرگترین موهبت الهی به انسان این قدرت دارد که ما را در مقابل هرگونه سواستفادهای حفظ کند. معمولاً سواستفاده بهنوعی صورت میگیرد که فرد احساس نمیکند قربانی سواستفاده شده است. او حس نمیکند درون سیستمی حبس شده است.
ما اکنون در زمانی زندگی میکنیم که دیگر بردهداری تقریباً برچیده شده؛ ولی هنوز انواع جدیدی از سودجویی (نه با آن شدت بردهداری) وجود دارد. حالا دیگر خبری از شلاق نیست تا ما را مجبور به کاری کند و یا دیگر غل و زنجیری وجود ندارد تا ما را در جایی نگه دارد، دیگر میلههای فولادی وجود ندارد تا مانع خروج از اردوگاه کند. اکنون مورد سواستفاده قرارگرفتن جذابشده، زندان شبیه هتل زیبا شده و بهرهکشی از انسان، خدمت و وظیفه ذاتی او معرفی میشود!
باور اینکه با این همه اطلاعرسانی هنوز هم گرایش به اعتیاد وجود دارد، بسیار سخت است. عقل و اعتیاد همیشه در تناقض هستند و باید برای اعتیاد از مرز عقل عبور کرد. حداقل تا زمانی که فرد کاملاً معتاد شود، باید برایش اتفاقاتی بیفتد تا نتوانند حقیقت را ببیند.
اعتیاد نوعی سواستفاده و بهرهکشی از انسان است؛ اما اعتیاد واقعاً چیست؟ بهترین تعریفی که از اعتیاد وجود دارد، این است:
«سیستمی که برای رسیدن به هدف خاصی وارد آن میشویم و بدون رسیدن به آن هدف، آن را ادامه میدهیم و قدرت خروج از آن سیستم را نداریم.»
مطابق این تعریف، هر نوع عمل یا درمانی که با این سیستم انجام شود، به صورت اعتیادگونه است و هر رفتاری که اعتیادگونه انجام شود، کاملاً بیارزش است. مهم نیست که ما از این فرایند لذت میبریم یا اذیت میشویم. مهم این است که چقدر هدف خود را بهدرستی میشناسیم و این سیستم چقدر ما را به هدف مورد نظر میرساند؟
دکتر الف، یک سواستفادهکننده از بیماری است. او از موقعیت خود استفاده میکند تا قرصهایش را بفروشد. گرچه دکتر الف بیمارهایش را به نظر درمان میکند، در اصل او علاقهای به درمان بیماریها ندارد. دلیل وجودی او بودن بیماریهاست. او میداند بیمار میخواهد هرچه سریعتر و بدون زحمت و دردسر با کمترین هزینه درمان شود، برای همین قرصهای دکتر الف را به وجود آورده است. ولی بیمار این دکتر درمان نشده است. او درون سیستم درمانشدن گیر کرده؛ گرچه خودش اینگونه حس نمیکند.
دکتر الف برای جذب هر چه بیشتر بیمارها به سمت خود دکترهای دیگر را در سطحی پایینتر از خود میداند که در آخر به او ملحق خواهند شد. او جوری به بیمارانش تلقین میکند که پزشکان دیگر از بیماری آنها سر در نمیآورند.
یک اعتیاد یا یک فرقه، درمان با قرص دکتر الف است!
اگر داستان بالا واقعاً حقیقت داشت، هرکدام از ما بیماران دکتر الف را معتاد میخواندیم؛ ولی آنها ابداً این را حس نمیکردند. آنها خود را در حال درمان و تعالی میدانستند. برای آنها مهم، احساسنکردن درد بود و دکتر الف را یکی از نوابغ میدانستند که بالاخره راه درمان همه بیماریها و درمانی که انتظار داشتند را یافته، ولی مغرضان این اجازه را به او نمیدهند تا به کارش ادامه دهد. بیماران دکتر الف کسانی که درمانهای دکتر ب و دکتر ج و دکتر د را انجام میدهند، احمق میدانند. از نظر آنها کسی که راه درمان راحتتر را میشناسد احمق است که به دکتر دیگری مراجعه کند و خود را با درمانهای مسخره و طولانی با غوزبند و کفی داخل کفش معطل کند.
شناخت دکتر الفها برای ما همیشه به این آسانی نیست. آنها بسیار هوشمندانه عمل میکنند:
آنها معمولاً همیشه به یک نحو عمل میکنند:
1. درمان را جذاب جلوه میدهند و افراد را جذب میکنند.
2. افراد را درگیر درمان میکنند.
3. مانع خروج فرد از پروسه درمان میشوند.
این درست شبیه فرایندی است که در اعتیاد یا فرقهگرایی رخ میدهد. یعنی:
یک فرقه برای همهگیرشدن باید:
۱. برای افراد دارای جذابیت باشد.
۲. افراد را درون خود مشغول کند.
۳. مانع خروج افراد از فرقه شود.
جمعبندی
به دلیل این تشابهات بین فرقهگرایی و اعتیاد، شایسته است خانوادهها و اطرافیان کسی که درگیر فرقه است با روشهای روانکاوی ترک اعتیاد آشنایی پیدا کنند تا به این سؤال آنها که چرا دلایل عقلانی و روشهای استدلالی چندان مؤثر واقع نمیشود، بتوانند پاسخ دهند. طرح این بحث، مقدمتاً میتواند مبنای تحقیقات محققان دیگر قرار گیرد و همه ما را در مبارزه با فرقهگرایی یاری دهد.