متـن پیـاده شدهی قسـمت بیست و چهارم برنامهی نجـات از حلقـه در شبکهی جهـانی ولایت
حجت الاسلام مظاهری سیف: بسم الله الرّحمن الرّحیم، برنامهی نجات از حلقه فرصتی است تا تجربههایی که در رابطه با عرفان حلقه و فرادرمانی داشتهاند عدّهای را با شما بینندگان عزیز به اشتراک بگذاریم. در چند برنامهی گذشته یک مهمان عزیزی داشتیم که از اصفهان تشریف آورده بودند و روایتی را از تجربهی خودشان در عرفان حلقه بیان کردند. در این قسمت که قسمت آخری هست که در خدمتشان هستیم هم باز خواهش کردیم که بیایند و داستان خودشان را کامل بکنند و به همراه ایشان یکی از دوستان قدیمی که شاهد و ناظری بوده بر زندگی و وقایع و تجربههای آنها از عرفان حلقه هم در خدمتشان هستیم. در استودیو حضور دارند که من هر دو بزرگوار را خدمتتان معرفی میکنم، خانم عابد که چند جلسهای هست خدمتشان بودیم. سلام علیکی داشته باشید.
خانم عابد: سلام خدمت بینندگان شبکهی ولایت.
حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکر. زحمت کشیدید.
خانم عابد: خواهش میکنم. خواهش میکنم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: و خانم آرزومند. درست عرض کردم؟
خانم آرزومند: بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: شما هم میخواهید سلام علیکی داشته باشید.
خانم آرزومند: با سلام خدمت بینندگان عزیز. تشکر.
حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکر. زحمت کشیدید تشریف آوردید. خُب ما در چند جلسهی گذشته شنیدیم آنچه که خلاصه خانم عابد تعریف کردند و بر مهسا دخترشان گذشته بود. شما چه دیدید در این سالها. چند وقت است اصلاً با خانم عابد آشنا هستید؟
خانم آرزومند: من دوازده، سیزده سال است با خانم عابد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: دوازده، سیزده سال. یعنی شما در واقع از سنین نوجوانی مهسا با این خانواده آشنا بودید.
خانم آرزومند: بله، خانم عابد استاد من بودند.
خانم عابد: خواهش میکنم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: استاد چه چیزی.
خانم آرزومند: استاد کاوِر مبل میدوختند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: خیاطی و
خانم آرزومند: بله خیاطی. من رفتم پیش ایشان و دیگر این کار را از این خانم
حجت الاسلام مظاهری سیف: یاد گرفتید.
خانم آرزومند: یاد گرفتم. بله، دیگر موقعی که رفتم در این خانواده خب مهسا یک نوجوان بود. دبیرستانی بود. دبیرستان میرفت و
حجت الاسلام مظاهری سیف: درسش خوب بود؟
خانم آرزومند: بله، دختر خیلی با ایمان و متدیّن. دخترِ، واقعاً دختر خیلی خوبی که الان من وقتی میبینم خیلی غبطه میخورم. من همیشه می گویم خدایا کِی میشود این دختر برگردد سر جای اولش.
حجت الاسلام مظاهری سیف: ان شالله بر میگردد با دعاهای دوستان
خانم آرزومند: ان شالله. بعد از آن هم که خب دبیرستان، بعد دانشگاه.
حجت الاسلام مظاهری سیف: در همه ی این سالها شما میدیدید که.
خانم آرزومند: بله، من میدیدم، خانهشان میرفتیم میآمدیم با هم کار میکردیم. چرا همیشه در رابطه با هم بودیم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: هیچ مشکلی نداشت؛ از نظر روحی، روانی، اخلاقی، رفتاری؟
خانم آرزومند: نه، هیچ، اصلاً و ابداً. یک دختر سالم، طبیعی، عین دخترهایی که در خیابان میبینید. بالأخره همه دارند در خانوادههایشان دارند. این دختر هم همین جور بود. بعد هم که دانشگاه و لیسانس گرفت و اتفاقاً پشت ماشین هم می نشست.
حجت الاسلام مظاهری سیف: رانندگی میکرد.
خانم آرزومند: بله، رانندگی میکرد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: شما آن موقعی که به خاطر سردردهایی که داشت بعد از آن تصادف بردند او را در فرآیند عرفان حلقه وارد شد و حالا داستانهایی که در جلساتِ گذشته خانم عابد گفتند. شما آن موقع ها هم بودید؟
خانم آرزومند: بله من آن موقع ها زنگ میزدم همیشه سؤال میکردم، احوال او را میپرسیدم. حاج خانم تعریف میکردند برایم چه جور. در بیمارستان بود، در بیمارستان میرفتم سر او. یعنی برای من تعریف میکردند همین عرفان حلقهایها من اصلاً میماندم، معنی آن را نمیفهمیدم که به ایشان میگفتم یک خورده واضحتر برای من بگویید من اینها را نمیفهمم چیست.
حجت الاسلام مظاهری سیف: شما را هم دعوت کرده بودند به عرفان حلقه؟
خانم آرزومند: نه.
حجت الاسلام مظاهری سیف: شما از کی فهمیدید که مهسا فرادرمانی میشود؟
خانم آرزومند: خب، از وقتی مریض شد، خب. بعد از تصادف بابا که تصادف کردند، خب چیزی نبود. بعد گفتند سردرد دارد و خب یک خورده سردرد داشت و بعد هم من احوال پرسی میکردم من مثل طبیعی بود. بعد برایم گفتند. ماه رمضان بود، سحر بود. من نزدیکهای سحر بود دیگر میخواستم بلند بشوم برای سحری دیدم خانم عابد زنگ زدند. نصف شب من تعجب کردم. گوشی را برداشتم گفتم کجایی؟ بالأخره ما اسم کوچک هم را صدا میزدیم. دوست هستیم دیگر. گفتم کجا این وقت شب. دیدم ناراحتند، گفتند من بیمارستان هستم و مهسا را در بیمارستان بستری کردند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان، همان جمعهای بود که حالش بد شده بود؟
خانم عابد: بله جمعهای، فردایش بود.
حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان شنبه، یعنی شما جمعه رفته بودید بیمارستان، شنبه با ایشان تماس گرفتید.
خانم عابد: بله.
خانم آرزومند: بله، سحر بود با من تماس گرفتند و گفتند مهسا اینجوری و، التماس دعا.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بعد از آن هفتهای که روزی شانزده بار اتصال میگرفت؟
خانم عابد: بله.
خانم آرزومند: بله، دیگر من خدا میداند خیلی ناراحت شدم دیگر اصلاً همان وقت زدم زیر گریه. دیگر سحر بلند شدیم و پسرم پا شد و گفتم مامان خیلی دعا کن، مهسا این جور شده، این جور شده در بیمارستان. دیگر نتوانستم تا فردا که بعدازظهر باز زنگ زدم گفتم ملاقاتی است؟ گفتند بعدازظهر است، بعد از ظهررفتم بالای سرش، همین حالتی که میگویند که مثلاً میگفت یک هو خیره میشد به یک جا و یک جا را نشان میداد، من در آن لحظه بودم که میدیدم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان شما در بیمارستان میدیدید که..
خانم آرزومند: بله در بیمارستان بودم پیشش که یهو خیره میشد به یک جا و اشاره میکرد و میترسید.
حجت الاسلام مظاهری سیف: میترسید؟!
خانم آرزومند: بله، میترسید چشمانش خیره میشد. اصلاً ما وحشت میکردیم.
خانم عابد: چشمانش درشت شده بود خیلی، هر کسی میآمد میدیدش میگفت چشمانش خیلی بیش از حد درشت شده است، یعنی انگار از یک چیزی ترسیده، تعجب کرده، و یک همچین حالتی شده بود چشمانش.
حجت الاسلام مظاهری سیف: چیزی یادش میآید؟ بعدش شما در مورد اینها صحبت میکنید؟
خانم عابد: همه چیز، حتّی یاد یادش هست چه کسانی اومدن [بالای] سرش تمامها.
حجت الاسلام مظاهری سیف: نه این چه چیزی میدیده میتواند توضیح بدهد چه میدیده؟
خانم عابد: فقط میگوید یک چیز ترسناکی میدیدم همین، نمیگوید چه، نمیگوید چیز ترسناکی هم میدیدم، میگوید ترسیدم، نمیگوید هم میدیدم، میگوید من چیزی نمیبینم ولی ترسیدم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: میگوید نمیبینم؟
خانم عابد: نمیبینم، ترسیدهام، ولی صداهایی در گوشش میشنوید.
حجت الاسلام مظاهری سیف: چی میشنود مثلاً چه چیزی به او می گویند؟
خانم عابد: یک صدایی در گوش او میشنود، بعد از حدوداً یک یا دو ماه بود که من در خانه بودم تابلو را به او دادم، دیدم انگار هی بی قرار است…
حجت الاسلام مظاهری سیف: همان تابلویی که به حروفش اشاره میکرد، شما کلمهها را میخواندید؟
خانم عابد: نه با دستانش را ماساژ خیلی دادم…
حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان، وایت برد.
خانم آرزومند: ماژیک گرفتم و تخته وایت برد دادم دست او، ماژیک دادم دستش روی تخته نوشت، گفتم تو انگار هراس داری، از چه چیزی هراس داری؟ بعد گفت یک صداهایی در گوشم میشنوم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: خب چه می گویند این صداها؟
خانم عابد: و مرتب میگویند که يک حرفای بدی به او میزدند، صداها، صدای مَرد هم بود و مرتب به او میگفتند: خودکشی کن، اعلام خودکشی به او میدادند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان بله، این را خیلی از کسانی که در عرفان حلقه رفتند به خصوص حالا حلقهی تشعشع دفاعی دارند در عرفان حلقه که می گویند: هر کس این حلقه را بگیرد جنها و ارواح سرگردانی که در کالبد او رسوخ کردهاند فرار میکنند بیرون ریزی میشود.
خانم عابد: برعکس است.
حجت الاسلام مظاهری سیف: برعکس است تا این حلقه را میگیرند تازه جنها میآیند سراغشان.
خانم عابد: جنها بله، آخر ما تا این سن و سالمان شده چنین چیزهایی ندیده بودیم اصلاً و اینها برعکس است، یعنی این آقای طاهری میآید جنها را وارد بدن افراد میکند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: حالا اینکه باید ببینیم واقعاً وارد بدن جن میشود کرد، نمیشود کرد، ولی اینکه بالاخره ذهن افراد درگیر این مسائل میشود، ما این گزارشات را از خیلی از افراد داشتهایم.
خانم عابد: بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: که می گویند بعد از این ارتباطها یک کسی هی دارد به ما میگوید: خودکشی کن، خودکشی کن. موردی در تبریز داشتیم این اتفاق افتاده، مورد آیسان که در برنامههای گذشته ما پدرشان را این جا داشتیم و اصلاً اقدام به خودکشی میکند و متاسفانه در کارش موفق هم میشود و الان دیگر آیسان بین ما نیست آن را هم داشتیم. موارد دیگری هم بوده که ما گوشه و کنار شنیدهایم، خیلی از خانوادهها به جهت اینکه بالاخره عرفان حلقه و این جور مسائل و خودکشی نامتعارف هست، حاضر نمیشود بیایند اینها را بگویند. حالا مواردی مثل خانم عابد یا پدر آیسان که آمدند در برنامه جلوی دوربین نشستند این مطالب را گفتند تا دیگران آگاه بشوند و مراقب باشند در دام عرفان حلقه و این جَرَیانات کاذب نیفتند، جا دارد ما واقعاً از ایشان تشکر بکنیم اینکه با شهامت میآیند، ممکن است حالا عدهای که اصلاً خبر نداشتند در زندگی اینها چه اتفاقاتی افتاده فامیلهای دور، همسایهها و دیگران. الآن دیگر متوجه میشوند، وقتی میبینند اینها آمدند جلوی دوربین یک اینچنین چیزهایی را گفتند و این یک شهامتی میخواهد، یک آمادگی روحی میخواهد، ما از همه ی کسانی که آمدند و در مجموعه برنامههای نجات از حلقه تجربههای خوشان را بیان کردند واقعاً تشکر میکنیم. در سایت نجات از حلقه، دهها نفر تا الان آمدهاند شرح حالشان را گفتهاند، ضبط شده، نوشته شده، پیاده شده، ولی تعداد کمی از آنها حاضر میشوند جلوی دوربین بیایند و این مطالب را چهره به چهره با مردم در میان بگذارند. و من مجدداً تشکر میکنم خانم عابد…
خانم عابد: خواهش میکنم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: شما واقعاً لطف بزرگی دارید میکنید.
خانم عابد: من یک مسئلهی دیگری که میخواهم بگویم که مردم خیلی تا میفهمند که حالا یکی رفته وارد عرفان حلقه شده، میخواستند نروند و فکر میکنند ما میخواستیم برویم وارد عرفان حلقه شویم. ما اصلاً قصد، یعنی من اصلاً نمیدانستم عرفان حلقه چیست؟ اینها به عنوان درمان آمدند خانهی ما، و ما اصلاً دنبال هیچ کدام این عرفانها، عرفان ما عرفان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است دین ما دین اسلام است.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله.
خانم عابد: و این یعنی یک چیز جدیدی الان آورده، و فکر میکنم می گویند میخواستید نروید، می گویند نروید، بعد فکر میکنند مثلاً ممکن است هر کسی را یک وقت دامن گیر آن شود.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله، هیچ کس ایمن نیست بالاخره یک جریانی وقتی در جامعه دارد گسترش پیدا میکند هر کس در معرض این هست که در دام آن گرفتار بشود به خصوص این که اینها از اول هم نمیگویند چه کار میخواهند بکنند.
خانم عابد: بله، و همه آنها همین جورند، همه آنها از اول تا می گویید که شما، من با خیلیها از آنها برخورد کردم، با خیلی از این مَستر ها برخورد کردم که شما وقتی که میروید داخل این عرفان چیزی نمیبینید، نه چیزی نباید ببینی، چه چیزی ببینی؟ ولی یکی از آنها تعریف میکرد میگفت وقتی آقای طاهری شروع میکرد به اتّصال گرفتن، میگفت درِ خانه را بلند بشوید ببندید داخل خانه بوده است، میگفتند چرا؟ میگفت الآن تمامی اینها به حالت دیوانه وار جیغ می زدنند و توی این خانه میدویدند و به سرشان میزدند هر کدام یک حالتهایی داشتند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: در جلساتی که خود طاهری پایه گذار عرفان حلقه اتصال میداد؟
خانم عابد: بله، خود طاهری، یکی از مَسترهایی که خودش در آن جلسات شرکت میکرد این را برای من تعریف میکرد. گفت در را میبستند چون که می گویند اینها برون ریزی است و الان یک اتفاقاتی می افتد و یک حالتهای به خصوصی به همه دست میداد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: یکی از علّتهای در واقع جذبِ افراد به عرفان حلقه همین تجربههاست یعنی این اتفاقهای خارق العاده ای که می افتد گاهی اوقات باور میکنند که یک قدرت معنویِ واقعی در کار است نه این که یک قدرت کاذب دروغین شیطانی که حالا دارد این آسیبها را به دنبال میآورد. لذا بعضیها واقعاً فکر میکنند که پس عرفان است دیگر حالا به این توجه نمیکنند که دارد این آسیب می زند، دارد افراد را در حالتهای نامتعادل وارد میکند همین که میبینند بالاخره یک اثری دارد، صرف این که یک اثری دارد، یک کاری دارد انجام میدهد اعتماد میکنند و ادعاها را باور میکنند و به اسم عرفان و به اسم این که حالا میخواهند درمانی را به دست بیاوریم میروند دنبال آن. گاهی اوقات حتّی ممکن است از روی ماجراجویی و کنجکاوی برویم ببینم این جنها چه هستند؟ چه جوری در میآیند؟ چه جوری وارد میشوند؟ و همین بازی بازی گاهی اوقات افراد میبینند که وارد یک راهی شدهاند که دیگر به این سادگی نمیتوانند برگشت و نجات پیدا کرد. خُب خانم آرزومند شما در مجموع این فرآیند بیماریها و عوارضی که مهسا تجربه کرده را چه طور ارزیابی میکنید فکر میکنید این روزبه روز دارد بهتر میشود؟ بدتر میشود؟ مشاهدات شما در این چند سال اخیر چطوری بوده است؟ یکنواخت بوده است؟ فراز و نشیب داشته است؟
خانم آرزومند: حالا مادرش خیلی فعّالیت کردند هر کاری که بگویید دیگر کوتاهی نکردند درحق او، حتّی برای نرمش، ورزش حتّی خود من بودم رفتم دیدم، برای ورزش برده بودنش کارهای خیلی مهمی برایش انجام دادند اما خُب خدا را شکر یک کم گردن او بهتر شده بود، یک کم پاهای او و دستهای او خیلی بهتر شده بود اما باز دوباره
حجت الاسلام مظاهری سیف: دوباره یک اتفاق ناشناخته می افتد.
خانم عابد: دوباره این بعضی وقتها دو دفعه تا حالا این جور شده است این رو به بهبود میرود بعد وقتی که رو به بهبود است یک دفعه میبینم که چشماش میرود سمت چپ، جوری که دیگر این چشمها از سمت چپ نمیآیند سمت راست. یعنی این قدر سمت چپ میماند که این سفیدی چشم او قرمز قرمز میشود و خُب
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی معلوم است که به او فشار میآید.
خانم عابد: بله، و حالت هراسانی که الان من فیلم دارم، تمام فیلم گرفتم از او، یک حالت هراسانی در چهره او پیدا بود.
خانم آرزومند: یک چیز میان کلامشان، امروز دیدم که ندیده بودم خب به قول خود مادر مهسا من یک دقیقه میروم بالا سرش میبینم و میروم اما امروز من یک چیزی را که دیدم یهویی این بدن به لرزش افتاد و تمام بدن او به لرزش افتاد دست و پاهای او و من خیلی
حجت الاسلام مظاهری سیف: تا حالا این را ندیده بودید؟
خانم آرزومند: ندیده بودم.
خانم عابد: بله باید بیفتم بگیرم تا این لرزش
حجت الاسلام مظاهری سیف: هر روز این جوری میشود؟
خانم عابد: اکثراً موقعه ای که بلندش کنم بخوابانم او را بدنش یهو میآید به لرزه آمدن
خانم آرزومند: واقعاً برای یک مادر خیلی سخت است که بچهاش اینجور جلوی چشمش باشد
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله
خانم آرزومند: و ما این را از شما از دست اندرکاران واز هر کسی میخواهیم که به این کار اینها رسیدگی شود.
حجت الاسلام مظاهری سیف: ان شا الله که این جوری میشود.
خانم آرزومند: و این کسانی را از این وضع نجات بدهند این مهسا را خواهشی که از شما دارم هر کاری از دستتون بر میآید تا این جوان به قبلشون برگردند. واقعأ برای یک مادر خیلی سخته که بچهاش را ببیند اینجوری، آنوقت این مادر تنهائی حمامش بکند، تنهایی این بچه را ببرد روی ویلچر، ببرد روی طبقه ششم، حالا آسانسور هست، سوار ماشین بکند، الحمدلله از هیچ چیزی هم ازش دریغ نمیکند، تفریحش ببرند، بیرونش ببرند، باغش ببرند، یعنی مسافرت ببرند، همه کاری این مادر برای بچهاش میکند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: خدا خیرشان بدهد.
خانم آرزومند: ببینید الان سه ساله، درسته خانم عابد
خانم عابد: بله.
خانم آرزومند: سه ساله که الان این دختر. اینجوری است، من میبینم خدا رو شکر، صد هزار مرتبه شکر روز به روز بیشتر فعالیت میکنند برای او.
خانم عابد: دو بار الان برگشته است که این جور، و دوبار هم که تا الان حدودأ یک ماه پیش بود دوباره که چشمهایش دوباره رفت طرف چپ و باید حتماً برسانمش به بیمارستان و داروهای خواب آور بهراو می دهند، تا چشمهایش را رویش را میبندم تا این چشمها برگرده طرف راست.
حجت الاسلام مظاهری سیف: با دستمال میبندید چشمهایش را
خانم عابد: بله. بله. ولی وقتی باز میکنم وقتی که دوباره بر میگردد میبینم یک مقداری از توانائیهایی که داشته است را دوباره برگشته. مثلاً الان دست هایش یک حالت از کار افتادگی دارد. الان دوباره قشنگ با دستاش نماز میخواند. ربنا میگفت. الله اکبر میگفت، الان نمیتواند بیاورد تا در گوشش این دستها را. این دستها را برای تیمم میکرد نمیتواند بکشد به صورتش، یک دست را می کشد، یک دست دیگر را من باید با زور بکشم بالا بکشد به صورتش.
حجت الاسلام مظاهری سیف: الان بزرگترین مشکل مهسا به نظر شما چه چیزی است؟
خانم عابد: بزرگترین مشکلش، مشکل دندانهایش است.، که دندانهایش کار نمیکند و من هر غذایی، من همیشه گوشت کوب برقی تو کیفم است.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله.
خانم عابد: هر جایی میروم باید گوشت کوب برقی همراهم باشد، هر غذایی است را یک کمی با آب جوش رقیقش میکنم و به صورت حریره و به او میدهم ومشکلی که توی دهانش هم است چیزهای درون دهانش هم از دست داده. مثل مکش، فوت کردن، بوس کردن، اینها را تمام این از دست داده است.
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی این سیستم داخلی دهان و لب و دندان و زبان و اینها هیچ کدام کار نمیکند.
خانم عابد: اینها همه فلج است. بله. اینها هیچ کدام کار نمیکند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما غذا را میگذارید مکانیکی همینجور برود پائین.
خانم عابد: خیلی وقتها غذا را میگذارم لب دهانش این دهان بسته باید این قدر چیزهای خنده دار تعریف کنم تا این به حالت خنده بیفتد، دهانش که باز میشود غذا را میریزم توی دهانش، یعنی غذا دادنش مشکلترین کاری است که دارم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله.
خانم عابد: بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بسیار خوب، حالا فکر میکنید که واقعاً باید چه طوری این مردم را آگاه کرد، یعنی ما الآن حالا هر چی هم داریم صحبت میکنیم، تجربه ی شما را می گوئیم ولی من حالا فکر میکنم یک نفر الآن دچار یک بیماری شده است. دکترها می گویند که این نتیجه نمیگیرد. مثلاً، سر دردهای ناشناختهای که مهسا هم مبتلا بوده. وقتی به او یک نفر میآید و می گوید که ما یک روشهایی بلد هستیم، یک راهی داریم که در هر هر صورت میتواند شما را درمان بکند و مشکل را حل بکند، آدم وسوسه می شود، میگوید بگذار حالا بروم حالا امتحان میکنم، ببینم چه میشود. بی ضرر است دیگر یا می شود، یا نمی شود، اگر هم بشود آخرش هم همین است که هست. واقعاً خیلی از افراد هم فکر میکنم همین طوری تصمیم میگیرند، یعنی امید، باعث میشود که تصمیم نادرست بگیرند و یک انتخاب اشتباه انجام بدهند. من نمیدانم واقعاً باید چه کار کرد و چه طور قضیه را برای مردم روشن کرد که دنبال یک امید واهیِ ناشناخته نروند.
خانم عابد: بله. بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: این خیلی حساس است.
خانم عابد: همین مهسا را که میبینند دیگر همه شان باید بفهمند که چه بلائی به سر این آوردند یا همان آیسان را که آن، آنجوری خود کشی کرد و مهسا را که اینجوری کردن الان. باید بفهمند که چه بلائی به سر این آوردند. حتّی خوب خودشان آنها یعنی هیچ موقع کسی نمیآید بگوید ما میخواهیم برویم فرادرمانی. خودشان میآیند و پیشنهاد میدهند. اینها خودشان میآیند و هی این طرف وآن طرف، الان من با خیلی از کسانی که ام اس داشتند برخورد کردم که خیلیهای آنها میخواستند بروند و خیلی هاشون رفته بودند، نیمه کاره رها کرده بودند. در شبکههای مجازی الان گذاشته اند قشنگ پول میگیرند و دارند فرادرمانی انجام میدهند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: شما می گوئید در جلسات عرفان حلقهایها رفتید و سر زدید و خیلی ها را هم دیدید که رفتند دنبال عرفان حلقه.
خانم عابد: بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: کسی هم دیدید تا حالا واقعاً درمان بشود؟
خانم عابد: من ندیدم. گفتهاند، خیلیها می گویند، ولی یک چیزهایی پشت این پرده هست، آنها نمیگویند این چیزها را، یک چیزهایی پشت پرده، که مثلاً ممکن است شش ماه اول خوب بشوند ولی بعد این درد را محو میکنند، بعد مثلاً به صورت یک غدهای، چیزی، یک جای دیگری از بدن می زند بیرون واین درد به سرطان تبدیل میشود.
حجت الاسلام مظاهری سیف: در عرفان حلقه می گویند ممکن است برون ریزی باشه.
خانم عابد: بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: حتّی برون ریزی بهصورت یک بیماری جسمی دیگری ظهور پیدا بکند. بعد می گوئیم خب این یک مشکل داشت، حالا یا برطرف شد یا نشد، ولی الآن یک مشکل دیگه ای هم به وجود آمده، می گویند بله این نهفته بوده و الآن بگذارید این مثلاً غده هم بزند بیرون تا این هم تمام بشود و بعد حالا عوارض دیگری، بیماریهای دیگر، مشکلات دیگر، همین جوری پشت سر هم اتفاقی می افتد، می گویند اینها بیماریهای پنهان در درون افراد است که در اثر ارتباطی که ما دادیم، اتّصالی که ما برقرار کردیم، این الان دارد بیرون ریخته میشود و پاک میشود، پاک سازی میشود بدن او تمام میشود میرود. خانم عابد شما خودتان حالا می گویید که اینها آمدند در خانهی ما، حلقهی پاک سازی اعلام کردند، در جلسات گذشته فرمودید و محیط ما را گفتند سنگین است و حالا احتمالاً هم می گویند غیرارگانیک دارد. اینها به جن و ارواح سرگردان به قول خودشان می گویند موجودات غیرارگانیک. آمدند محیط خانه ی شما را اتّصال دادند، پاک کردند، شما بعد احساس تغییری کردید در خانه؟
خانم عابد: نه.
حجت الاسلام مظاهری سیف: چیزی شد؟ نشد؟ اتفاقی افتاد؟
خانم عابد: من اصلاً هیچ موقع در خانهمان احساس سنگینی نکردم اینهایی که، این حرفهایی که اینها میزدند، خانهتان منفی است خیلی و سنگین است اینچنین می گویند، یک خیلی فضای سنگینی دارد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بعد از این که آمدند پاک سازی کردند، احساس کردید سبک بشود؟
خانم عابد: نه نه همان اول، نه نه اصلاً. همان اول به خاطر که میخواهند وارد شوند میخواهند یک جوری جذب کنند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: توجیه کنند.
خانم عابد: اینها را می گویند که مثلاً مردم بگویند چقدر چیز میدانند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: حالا میخواهم بگویم قبل از آن که شما احساس سنگینی نمیکردید؟ بعد از اینکه اینها آمدند پاک سازی کردند، احساس سنگینی میکردید؟ میکنید؟
خانم عابد: نه، نه اصلاً.
حجت الاسلام مظاهری سیف: هیچ فرقی نکرد؟
خانم عابد: نه هیچ تغییری نکرد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: فقط یک حرفی زده اند و…
خانم عابد: بله من هم الان تا حالا از وقتی که مهسا این جور شده است دیگر نه برنامهای بوده و نه چیزی، هیچی عادی دارم زندگیام را کنم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: خودتان چیز وحشتناکی ندید؟
خانم عابد: هیچ چیز، هیچ چیز.
حجت الاسلام مظاهری سیف: برادرش هم با شما زندگی میکند؟
خانم عابد: بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: ایشان چی؟
خانم عابد: او هم هیچ چیز، او هم هیچ چیز خواهر او، برادرش، اینها همه با ما دارند زندگی میکنند. چرا؟ چون ما اتّصال نگرفتیم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان، اتّصالها را همه را دادند به مهسا.
خانم عابد: اتّصالها به او چیز کرد، به ما گفت اتّصال بگیرید اما مد نظر او مهسا بود فقط. یعنی او فقط داشت روی مهسا کار میکرد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بسیار خوب، خانم آرزومند شما نکتهای، مطلبی، چیزی هست که بگویید؟ از آن چیزهایی که در زندگی خانم عابد و مهسا دیدید در این چند سال که این جا حالا لازم است مثلاً گفته بشود.
خانم آرزومند: ما غیر از خوبی از این خانواده چیزی ندیدم.
خانم عابد: سلامت باشید.
خانم آرزومند: اتفاقاً یک شوهر خیلی خوبی هم داشتند، خدا رحمتشان کند.
خانم عابد: سلامت باشید.
حجت الاسلام مظاهری سیف: خدا رحمتشان کند.
خانم آرزومند: مثل برادر بودند برای من. فقط چیزی که از شما میخواهیم مهسا را و این مادر واقعاً مادر نمونه در دنیا اگر بگویند…
خانم عابد: نه خواهش میکنم.
خانم آرزومند: خانم عابد را می گویند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله با این همه صبوری.
خانم آرزومند: واقعاً خیلی صبور هستند، خیلی فعّال هستند، خیلی مادر دلسوزی هستند، واقعاً خدا صبرشان بدهد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: ان شالله خدا خیر بدهد به شما.
خانم آرزومند: سلامت باشید، خیلی ممنون.
حجت الاسلام مظاهری سیف: شما هم که در کنار این خانواده هستید همراهیشان کردید از اصفهان تا قم.
خانم آرزومند: من یک چیزی میان کلامتان ببخشید فقط این را برای مردم باز کنید، برای جوانها باز کنید، به خاطر اینکه من الان به چند نفرگفتم اصلاً می گویند این چی هست؟ عرفان حلقه یعنی چی؟
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله.
خانم آرزومند: نمیدانند وقتی که یک چند نفر بیایند به یک جوان بگویند بیا این کار را بکن، به قول خودتان میگوید خُب حتماً این راه خوب است بروم جلو، حتماً به نفع من هست ناخواسته میرود جلو، اما خواهش من این است که این را برای مردم باز کنید، جوانها بیدار شوند، بفهمند که دنبال این چیزها، فریب این چیزها را نباید بخورند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله. من یک نکتهای را هم عرض بکنم، در عرفان حلقه کاری که میکنند این است که خیلی ساده میآیند جلو، می گویند هیچ ابزاری شما لازم ندارید، روشهای پزشکی رایج، روشهای پیچیده و پُر عوارضی هست و ما خیلی راحت شما را با یک ارتباط، با یک اتّصال، میتوانیم درمان بکنیم یا در جهت عرفانیاش می گویند که دیگران راههای عرفانی را دارند به شما نشان میدهند که خیلی طولانی و پیچیده است و ما شما را با یک ارتباط میتوانیم به کمال برسانیم و در مسیر عرفان عملی قرار دهیم اما بعد که کسی وارد این سیستم میشود و این آموزشها را فرا میگیرد، با یک دنیای عجیب و غریب از مفاهیم به هم پیچیده، نمیدانم از عرفان میآورند، از قرآن میآورند، از پزشکی میآورند. یک مَلغمه ی ناشناخته و نا مضبوطی از حرفهای مختلف، مفاهیم گوناگون، نظریههای غیرمرتبط با همدیگر ارائه میدهند و ذهن مخاطب دچار یک پیچیدگی و به قول معروف هَنگ میکند و در آن شرایط کاملاً تلقین پذیر میشود و اعتماد میکند دیگر هر چه به او می گویند، میگوید که حتماً درست است و شاید نتیجه دهد، شاید بشود اعتماد کرد به آن. بعد در این صحنههای عملی، در این جلسات هم اتفاقاتی را میبیند، همین برون ریزیها، همین لرزشها، همین جیغ و فریادها، و احساس میکنند پس یک اثر واقعی هم شاید داشته باشد لذا با یک مسئله و مسائل در واقع ناشناخته و مبهم، و یک سری اتّفاقات شگفت انگیز و غیرمنتظره، تنها کاری که اینها میتوانند انجام دهند این که خودشان را میسپارند به یک جَرَیان ناشناخته و پیش میروند و میروند و میروند تا آخر آن برای آنها روشن شود و معماها حل شود، ولی حل نمیشود و در نهایت ما میمانیم و کلی آسیب و عوارض و نمیدانیم هم واقعاً باید چه کار کرد؟ این مشکلاتی که از نظر پزشکی، از نظر روان شناسی، از نظر روان پزشکی، در مطالعات و بررسیهای مغز واعصاب هیچ چیز نیست، وقتی علّت مشخص نیست کاری هم نمیشود انجام داد و واقعاً کار سختی میشود. حتّی پیگیرهای حقوقی هم همین طور که بحث کردند و گفتند در جلسه ی گذشته ممکن است به جای خاصی نرسد. لذا تنها راهی که باقی میماند، یا شاید حالا نخواهیم انحصار ایجاد کنیم، مهمترین راهی که باقی میماند، هوشیاری خود مردم است که در مواجهه با یک اینچنین مسائلی اگر جاذبه دارد، اگر حرفهای خاصّی هست، و خیلی علمی ممکن به نظر بیاید در نگاه نخست، بروند تحقیق کنند، بررسی کنند و بعد تصمیم بگیرند. قدم گذاشتن در دنیای تاریکی، در راههای ناشناخته بدون آمادگی، بدون احتیاطهای لازم، بدون بررسیهایی که منطقاً آدم باید انجام بدهد و حرکت بکند بدون شک به نتیجهی خوشایندی نخواهد رسید. آرزو میکنیم سلامتی را برای مهسای عزیز و آرزو میکنیم که همه ی شما بینندگان هم خودتان از این آسیبها در امان باشید و هم کمک بکنید که دیگران را از ابتلای به این آسیبها باز بدارید. همهی شما را به خدای بزرگ میسپاریم. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.