تجربه های آسیب دیدگان و نجات یافتگان

متن پیاده شده ی قسمت سوم برنامه نجات از حلقه در شبکه جهانی ولایت

حجت الاسلام مظاهری سیف: بسم الله الرّحمن الرّحیم. سلام. با قسمتی دیگر از برنامه‌ی نجات از حلقه در خدمت شما هستیم. در این برنامه بنا بر این است که در کنار بخش‌های کارشناسی، از تجربه‌ی کسانی که مدّتی در عرفان حلقه بوده‌اند و این مجموعه را به عنوان یک عرفان کاذب تجربه کرده‌اند و با فراز و نشیب‌های آن و جذابیت‌ها و آسیب‌هایش آشنا شده‌اند در خدمتشان باشیم و از این تجربه‌ها هم استفاده بکنیم. در این قسمت هم همچون دو قسمت گذشته دو مهمان ارجمند را همراه خودمان داریم که از صحبت‌های آن‌ها قرار است در برنامه بهره مند بشویم. جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای امین شمشیری و جناب آقای سید مهدی عسگری. من خواهش می‌کنم از دو دوست بزرگوار که یک سلام و علیکی با بینندگان داشته باشند و ادامه‌ی بحث دو جلسه‌ی گذشته را خدمت آقای عسگری باشیم و بشنویم ماجرای زندگیشان را و بعد هم به همراه آقای شمشیری به نقد و بررسی آن بپردازیم. بفرمائید حاج آقا.

حجت الاسلام شمشیری: خواهش می‌کنم. سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما و سید بزرگوار. یک سلام مخصوص و ویژه هم خدمت بینندگان عزیز شبکه‌ی ولایت دارم. در خدمتتان هستم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکرم. شما هم بفرمائید.

آقای عسگری: بسم الله الرّحمن الرّحیم با عرض سلام خدمت دو استاد عزیز آقای مظاهری و آقای شمشیری و بینندگان عزیز. در خدمتتان هستم.

 حجت الاسلام مظاهری سیف: خواهش می‌کنم. در دو قسمت گذشته ما تا آنجا رسیدیم که شما در زندگی کشمکش‌های بسیار زیادی را داشتید. ماجرای جدایی شما از همسرتان، تصادفی که منجر به قتل می‌شود با توجه به اینکه شغل شما هم رانندگی کامیون بوده و دادگاه و ماجراهای آن قسمت. بعد از این با یک فردی آشنا می‌شوید که مدعی بوده می‌تواند طلسم‌های زندگی شما را برطرف کند. و مشکلاتتان را پایان دهد. آن فرد در واقع شیّادی‌هایی می‌کند و از شما اخاذی می‌کند و زندگی شما را پر از اضطراب و وعده‌ها و احساس خطر و تهدید و بعد از آن هم با یک درویشی آشنا می‌شوید که مدعی می‌شود که می‌خواهد شما را به عرفان برساند و راهنمایی کند در زندگی. در نهایت به اینجا رسیدیم که همه‌ی این ناکامی‌ها و مشکلات، پشت سر گذاشته می‌شود در حالی که شما پناه برده بودید به دعا و مناجات و ارتباط و با انس با شهدا. یکی از دوستانِ شما می‌آید و می‌گوید که راهی را برای رسیدن به عرفان می‌تواند به شما نشان دهد که حداکثر در طول یک سال و نیم می‌توانید به یک عارف کامل تبدیل بشوید، بدون نیاز به در واقع عبادت و دعا و زیارت و برنامه‌های مذهبی که معمولاً در فرهنگ ما جایگاهی دارد. به آنجا رسیدیم که این دوست، شما را راهنمایی می‌کند. آدرس یکی از جلسات عرفان حلقه را به شما می‌دهد و شما مشتاق و با خوشحالی از اینکه دستی از غیب بیرون آمده و دری باز شده و شما نتیجه‌ی آن عبادت‌ها و دعاها و نمازهایتان را بلاخره دریافت کردید و حالا دیگه می‌خواهید رَه صد ساله را یک سال و نیمه بروید. می‌روید تا در این کلاس شرکت کنید. تا جلسه گذشته که فرمودید به اینجا رسیدیم که می‌روید پشت در کلاس، حالا ما منتظریم تشریف ببرید آنجا و بگویید آنجا چه خبر بود.

آقای عسگری: با کسب اجازه از تمام عزیزان. خب وارد کلاس شدیم. استاد همان اول کار سلامی نسبت به شاگردان، شاگردها سلام، احترام. ما هم فقط ساکت یک گوشه نشسته بودیم. یکی یکی شروع کرد از شاگردها سؤال خواستن که در طول هفته گزارش‌هایتان را به من بدهید. چه اتفاقاتی افتاد؟ چکار کردید؟

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی استاد از بچه‌ها یکی یکی پرسید که این هفته چه گذشت.

آقای عسگری: بله. این هفته چه گذشت؟ چکار کردید؟ چقدر تلاش کردید؟ چقدر ارتباط داشتید؟ حالا دیگه…خب اولین نفر صحبت کرد. بلند ‌شد. یک سری اشعاری نوشته بود، خواند. بعدش هم گفت که استاد خیلی برای من جای تعجب است! گفت چی؟ گفت که حروف‌های اول بیت‌های این شعر را که کنار هم بگذاریم می‌شود محمدعلی طاهری.

حجت الاسلام مظاهری سیف: اسم پایه‌گذار این عرفانِ کاذب حلقه. مدعی دروغینی که آمد و این عرفان حلقه را پایه‌گذاری کرد و شما در کلاس یکی از شاگردان او الان شرکت کرده بودید.

آقای عسگری: در کلاس خود استاد که یکی از شاگردانشان این را بیان کردند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما خود آقای محمدعلی طاهری را ندیدید؟

آقای عسگری: اصلاً.

حجت الاسلام مظاهری سیف: شاگرد ایشان بوده که به شما…

آقای عسگری: اصلاً نمی‌شناختم محمدعلی طاهری کیست؟ حالا برای من جای سؤال شده بود که این آقای محمدعلی طاهری کیست؟ خب نمی‌توانستم نظم کلاس را بر هم بزنم. در گوشه دفترم برای خودم نوشتم محمدعلی طاهری. حالا بعداً بپرسم. نفر دوم، حالا فامیلی‌هایشان را هرچند حفظ هستم ولی خب نمی‌گویم، اگر اجازه بفرمایید.

حجت الاسلام مظاهری سیف: نخیر نیاز هم نیست بگویید.

آقای عسگری: نفر دوم خب صحبت کردند. بگو، گزارش بده، عین واقعیت خدا سر شاهده. گفتند که بیماری قندم خوب شده. قرص‌هایی که استفاده می‌کردم، اَنسولین به طور کلی کنار گذاشته شده و خیلی حالم خوب است. ما یک مقداری بیشتر برایمان تعجب شد، گفتم خدایا. عجب. خدا برایش خوش بخواهد. عجب جایی ما را معرفی کرد. خیلی عالیه، همینطور هی اشتیاق من بیشتر می‌شد تا نفر سوم. پرستار بودند، خانم بودند، داشت تعریف می‌کرد که شبِ قبل از اینکه وارد کلاس بشود، شب جمعه این اتفاق برایشان افتاده بوده. گفت که مریضی بود که به طورکلی فوت کردند، وسیله شوک، تنفس را از رویش برداشتند و پارچه سفید رویش کشیدند که یعنی دیگر ایشان تمام کرده است. من چشم روی هم گذاشتم و برای ایشان اعلام کردم، دست ایشان تکان خورد و فوری به او شوک زدند، تنفس زدند، کارهایی که بالاخره برای نجات یک فرد انجام می‌دهند را شروع کردند انجام دادن، ولی استاد دیگر شیفت من تمام شد نایستادم که ببینم ایشان واقعاً به صحت کاملِ زنده بودن رسید یا نه فوت کرد. هیچوقت گریه‌های آن لحظه یادم نمی‌رود و تشویق‌هایی که برای ایشان می‌کردند.

گفت نه شما وظیفه‌ی خودت را انجام دادی. الله اکبر، لا اله الا الله. قربون خدا بروم. قربون بزرگی خدا بروم، بزرگی فقط به خدا می‌ماند و بس. خب این جلسه تمام شد. حالا این‌ها ترم 5 و 6 بودن.

حجت الاسلام مظاهری سیف: شما الان در این جلسه با مفاهیمی مثل اعلام کردن، ارتباط برقرار کردن آشنا شدید. الان این‌ها برای بینندگان ما سؤال است.

آقای عسگری: این‌ها فقط به گوشم خورد. این که بدانم اصلاً جریان چیست، هنوز من واقعاً گیج شده بودم. خب کلاس تمام شد این‌ها ترم 5 و 6 بودند. حالا میگویم ترم، آن روز من اصلاً نمی‌دانستم حرف از ترم چیست؟

حجت الاسلام مظاهری سیف: شما روز اول رفتید سر کلاس ترم 5 و 6 نشستید؟

آقای عسگری: بله فقط برای اینکه آشنا بشوم به گفته‌ی دوستم که یک همچین عرفانی هست. خب اشتیاق من زیاد شد. از یک طرفی بنده‌ی خدا گفت که من به طور کلی دیگر اَنسولین استفاده نمی‌کنم، قرص‌هایم را گذاشته‌ام کنار. از یک طرفی خانم پرستار این را بیان کردند. خب کنجکاو شده بودم. کلاس تعطیل شد و به محض اینکه خواستیم برویم بیرون، استاد، همان مستر من را صدا کرد، گفت که مشخصاتت را بگو. نوشت، گفت که برای من یک ساعت‌هایی را بنویس، اعلام کن به من. گفتم چه ساعت‌هایی؟ گفت بهت توضیح می‌دهم یک ساعت‌هایی را برای من معیّن کن.

خب من یک ساعت‌هایی را قبل از اذان صبحم، یک ساعت‌هایی که با کارم تداخل پیدا نکند را به ایشان گفتم و ایشان هم نوشت. گفت در این ساعت‌ها، این ساعت‌ها را هم برای خودت یک جایی بنویس و در این ساعت‌ها فقط چشمت را بگذار روی هم و به هیچ چیزی فکر نکن هر فکری هم آمد سراغت، رد کن. گفتم چشم. گفت از همین امشب شروع کن. از همان شبی که از کلاس که آمدم بیرون، به محض اینکه رسیدم منزل و یک شامِ مختصری صرف شد. رفتم در اتاق شخصی خودم، نشستم. ساعتم با آن ساعتی که اعلام کرده بودم اُکی شد و چشم که روی هم گذاشتم مادرم بنده خدا در حدود یک سه دقیقه ای بود که چشمانم روی هم بود مادرم اومد توی اتاق و حالا یک کلام به صد کلام که آقا مهدی پسرم؟ مهدی؟ چرا چشم روی هم گذاشتی؟ چرا چشم‌هایت را باز نمی‌کنی؟ این دیگر چه قانونی است جدیداً درآورده ای؟

رفت سراغ پدرم اسمشان را صدا کردند. گفتند که بیا ببین این یعنی چه؟ من نمی‌فهمم. ما در این لحظه خنده مان گرفت. گفتم می‌شود خواهش کنم که من را در خلوت خودم بگذارید، گفت: این چه خلوتی است؟ گفتم که حالا امیدم به خدا. پدرم هیچوقت یادم نمی‌رود گفت: خدایا به فریادم برس. از دست این بچّه. تا این که افرادهای جدیدالورودی مثل من وارد شده بودند حالا از طریق یا آن پرستار یا مثل من که از طریق دوستم آمدند و برای ما یک جلسه از اول، ترم یک شروع شد. خب جلسه‌ی اول شروع شد و به همه ما زنگ زد و فلان ساعت فلان جا و وعده ما آن جا، تماس بگیرید آدرس دقیق را بهتان بدهیم. گفتم مگر آدرس همان جایی نیست که سری قبلی آمده بودیم؟ گفت نه این سِری یک آقایی دیگر بانی شده. خب من هنوز نمی‌دانستم قضیه چیست. وارد کلاس شدیم و خب همان اولِ کار اگر اشتباه نکنم مهم‌ترین اصل کتاب این عرفان، کتاب انسان از منظری دیگر است. بین بچه‌ها پخش کردند، سی دی‌هایی دادند، یک سری جزوه‌هایی دادند. البته خُب طبق حساب و کتاب، هر کدام مبلغی بود که پرداخت شد بعد هم شهریه را اعلام کردند، که شهریه ترمی پنجاه تومان. خب توضیح دادند که هر ترمی شش جلسه ست و هر جلسه تقریباً دو ساعت یا دو ساعت و نیم طول می‌کشد، گفتند هماهنگ باشید، همگی سعی کنید که روزهایی که مخصوص کلاس است حتماً اصفهان باشید. ما ترم یک را با این استاد گذراندیم. البته خب خیلی دچار تضاد بودیم سر کلاس. یکدفعه یکی حاضر نمی‌شد، یکدفعه آن جا و مکانی که برای کلاس می‌خواستند برگزار کنند، به هم می‌خورد. این شش جلسه خیلی طول کشید. تصمیم گرفتم که به کس دیگری مراجعه کنم. یعنی خُب وقتی وارد این کلاس شدم با دوستان جدیدی آشنا شدم و گفتند مسترهای قوی تری هم ما می‌شناسیم. ترم دو و سه را رفتم برای یک مستر دیگر البته خب جزوه‌های ایشان را داشتم و سی دی‌هایی که از اولین بار از مستر اولی گرفته بودم، این‌ها را داشتم و در ترم دوم اعلام کرده بودم که این‌ها را دارم، دیگر هزینه نگرفتند، فقط هزینه کلاس بود که ایشان دیگر ترمی 80 می‌گرفتند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی مسترهای حرفه ای تر بیشتر پول و هزینه بیشتر.

آقای عسگری: بله، یعنی به قول خودشان حرفه ای تر.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما با یک شبکه ای از در واقع مروّجان و به تعبیری مسترهای عرفان حلقه آشنا شدید که این‌ها گاهی اوقات شاگردها را مثلاً به هم پاس می‌دادند، جزوه میفروختند، سی دی می فروختند، که کاملاً با هم هماهنگ بودن.

آقای عسگری: بله، البته اینا حتی با یک سری از انتشارات این‌ها دست داشتند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بعد این جلساتی که تعطیل می‌شد یا جا و مکان مشخصی نداشت، شما شک نکردید که این ممکن است یک کار غیر قانونیِ زیرزمینی باشد که دارد انجام می‌شود؟

آقای عسگری: متاسفانه آن گمشده ای که من دنبالش می‌گشتم، آن قدر اشتیاق در وجودم انداخته بود که اصلاً به این چیزها توجه نمی‌کردم در صورتی که من خودم به نوبه‌ی خودم حالا زیاد نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم، بچه‌ی کنجکاوی هستم، خیلی یک چیزی را ریزبینم، پرسش و پاسخ تو یک مساله ای خیلی، ولی خب می گویم این چیزها که شنیده بودم را فقط نه اینکه دنبال کلاس باشم، دنبال این می‌گشتم که بروم به آخر برسم. اینطور مشتاقانه پیش می‌رفتم حتّی یک سری درد عاطفه و عواطفی که داشتم مثلاً، یک چیزایی که صحبت می‌کردم، استاد به من می‌گفت که، مسترشان به اصطلاح می‌گفت که: آقای آقا سید، پله پله، آهسته و پیوسته، یک شبه نخواه که ره صد ساله را بروی. خب من میگویم درد کنجکاوی آن قدر بود که می‌خواستم آن یک سال و نیم را بیاورم زیر یکسال و نیم اینقدر اشتیاق نشان می‌دادم. خب وارد کلاس شدیم، حالا ترم یک به هر حالی گذشت و البته خب همان پایان ترم یک، یک پایان نامه به ما دادند که این یعنی ترم یک را گذرانده، حلقه یک را گرفته. وارد ترم دوّم شدیم با مستر دیگر، ادامه می‌دادیم. خب یک سری مجهولاتی برای من پیش می‌آمد، البته نه اینکه اصلاً فکر نکنم. حالا آن قضیه اینکه مکان هی به هم می‌خورد یک طرف قضیه بود که خودم اقرار کنم اصلاً بهش فکر نمی‌کردم ولی یک سری مسائل‌هایی بود که خیلی من را آشفته کرده بود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: شک و تردید در شما ایجاد کرده بود.

آقای عسگری: می‌گویم، مکان نه.

حجت الاسلام مظاهری سیف: حالا یک لحظه این را نگه داریم، این جاذبه‌های اوّلیه‌ی ورود شما به عرفان حلقه به نظرم می‌آید مهم است. و همین جاذبه‌ها باعث شده که ایشان که ترم اول را رفته، دو را هم برود، سه را هم برود. حالا تا آنچه که ادامه دادید. در مورد این جاذبه‌ها آقای شمشیری شما بفرمایید واقعاً این جاذبه‌ها چی هست؟ موارد دیگری که شما باهاشون کار کردید در انجمن نجات از حلقه و جاهای دیگر و جلساتی که داشتید تجربه شما می‌گوید که چه جاذبه‌هایی وجود دارد که کسی وقتی حالا متقاعد شد که این کلاس، کلاس عرفانی است و رفت حالا آن جاذبه‌ها آن را حفظش می‌کند باعث می‌شود ادامه بدهد این راه را؟

حجت الاسلام شمشیری: خدمت شما عرض کنم که عرفان حلقه می‌آید دست روی یک مسائلی می‌گذارد که خاص هستند. ببینید هر جَرَیانی یک بُعد اندیشه و اعتقادی دارد و یک بُعد خروجی دارد که در قالب حالا آن احکام و اخلاقش بروز پیدا می‌کند.

عرفان حلقه به لحاظ اندیشه، یک اندیشه‌ی تُهی است اما خب این‌ها مجبورند یک اندیشه تهی را بیایند در یک بسته بندی شَکیل و زیبا بپیچند و به مردم عرضه بکنند. از آن جائیکه مفاهیم این‌ها تُهیست، بیش از 80 درصد مفاهیمی که در عرفان حلقه وجود دارد کَمَاً و کِیفَاً و شاید بیش از این‌ها، به هر حال تُهیست. مثلاً آخرش به اینجا می‌رسند که بایستی خدا بشوند. اصلاً حرف حلقه ای‌ها این است که ما بایستی برسیم به حدّی که خدا بشویم. این مفاهیم پوچ را بایستی بیایند بسته بندی زیبایی را برایش داشته باشند و خب حالا اینجا اشکالی هم ممکن است به ما مبلغین وارد باشد که یک چیز گرانبها و دُرّ گرانبهایی مثل اسلام را گاهی ممکن است خوب عرضه نکنیم. آن‌ها به خلاف این، یک آموزه‌ها و یک مطالبی که کاملاً تهی است و پوچ است، می‌آیند در قالب یک کادوی زیبا عرضه می‌کنند و این یک جذابیتی دارد برای افرادی که ورود پیدا می‌کنند به این فرقه. در صورتی که شما اگر بیش از صد اصطلاح عرفان حلقه را از این افراد بپرسید بلد نیستند، اما همه‌ی شان همین را می گویند که ما یک دین شناسنامه ای داشتیم، حالا ولی یک چیز جدیدتری داریم دین پدر و مادرهایمان بود، در صورتیکه این‌ها پیش از عرفان حلقه اعتقادات سست، بعد از ورود به عرفان حلقه، اعتقادات حلقه ای‌شان را هم باز نمی‌روند دنبالش و تحقیق بکنند. از طرفی آن‌ها شگردهایی دارند. نمونه‌اش همین بحث درمان است. مثلاً آقای طاهری می‌آید اگر قدرت انرژی درمانی دارد این را رنگ و بوی دینی به آن می‌دهد. یعنی می‌آورد در قالب یک عرفان. و درمان و عرفان را توأم می‌کند یک سری جذابیت‌ها را ایجاد می‌کند عمده‌ی بحث عرفان حلقه خب است پوشیده نیست دیگر بر سر درمان است. این‌ها می‌آیند به آن روش خاص خودشان، درمان را زیبا جلوه می‌دهند از آن طرف محدودیت‌هایی که در ادیان وجود دارد که البته محدودیت ارزشی است، این‌ها را کنار می‌زنند. اگر در اسلام محدودیت ارزشی به نام ایمان وجود دارد در عرفان حلقه این موجود نیست، دامنه را باز می‌کنند از آن طرف بیماری‌ها را ربط می‌دهند به موجوداتی که عرض خواهیم کرد، غیر ارگانیک. یعنی همین اجنّه و چیزی به نام ارواح سرگردان که البته در اسلام این‌ها (ارواح سرگردان) وجود خارجی ندارند ولی این‌ها ایجاد کردند. یک رنگ و بوی سینمایی هم به این مسائل می‌دهند. از طرفی رسانه‌ها هم خُب روی افراد کار می‌کنند و یک باور می‌شود. در واقع همان درمان را می‌آیند و قالب‌های زیباتری به آن می‌دهند محتوا اما پوچ است و این را یک ساز و کار زیبایی به آن می‌دهند بُعد عرفانشان بَعد از این درمان است و این‌ها نمی‌آیند در ابتدای کار به شما بگویند که شما قرار است خدا بشوی یک روزی. نمی‌آیند به شما دَم از اسقاط تکلیف و اینکه در ترم دو بایستی نماز را ترمز دستی‌اش[1] را بکشی از این‌ها صحبت نمی‌کنند و خلاف باورهای شیعیِ شما در ابتدا سخن نمی‌گویند. اما بعد از یک مدّت می‌آیند و دست می‌گذارند و شما به عنوان یک فرد به این مَستر که مقبولیت و مشروعیت برای شما پیدا کرد آن زمان هر چیزی که ایشان بگوید فرد قبول می‌کند و حتّی وقتی فرد با این‌ها بحث می‌کند آن‌ها وقتی این را بیان می‌کنند که ما قرار است خدا بشویم می گویند شما این حرف‌ها را متوجه نمی‌شوید و افتخار می‌کنند به این کفرگوییشان در واقع و به تدریج این برایشان ایجاد می‌شود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: و حتّی افتخار می‌کنند به اینکه ما هم هنوز نمی‌فهمیم این‌ها چیست، یعنی چی.

حجت الاسلام شمشیری: و شما ظاهربین هستید مثلاً.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بله. خیلی خوب حالا مطالب مختلفی اشاره شد اینکه علت بیماری‌ها را عرفان حلقه ای‌ها اصلاً چی می‌دانند که بعد می گویند حالا ما آمدیم درمان شدیم یا چنین ادعایی مطرح می‌کنند. حالا من دارم موارد را فهرست می‌کنم بعد از شما یکیش را سؤال می‌کنم. اینکه حالا بیماری‌ها را نسبت می‌دهند به جن‌ها یا به ارواح سرگردان که به قول شما اصلاً ارواح سرگردانی وجود ندارد که بخواهد علت بیماری باشد. و حالا این‌ها بحث‌های مفصّلی است که ما باید حالا در طول این برنامه‌ها به تدریج به آن بپردازیم. ولی این جاذبه به نظرم خیلی قابل توجّه است و شاید هرکس وقتی وارد یک مجموعه ای می‌شود. می‌بیند یک نفر از آن طرف می‌گوید من آمدم در این مسیر عرفانی حالا دارم شعر می گویم با اینکه اهلش نبودم. یک نفر دیگر می‌آید می‌گوید من فلان بیماری را داشتم الان خوب شدم. افراد خیلی برایشان جاذبه دارد. شما با این افرادی که این ادّعا را کردند. همان فردی که می‌گفت مثلاً من بیمار بودم و خوب شدم، بعدش هم ارتباط داشتید؟ راست می‌گفت؟ یا صرفاً دیده بود یکی دو چهره‌ی جدید آمده بودند توی کلاس، این حرف‌ها را می‌زد برای آن بُعد تبلیغاتی قضیه؟

آقای عسگری: البته خدمتتان عرض بکنم که هیچوقت یک بیماری به این شدت در این عرفان به قول خودشان عرفان، هیچوقت یک بیماری به طور کامل صحّت پیدا نمی‌کرد که از بدن طَرف بیرون برود و کلاً این فرد خودش را یک فردی حساب کند که دیگر این مریضی را ندارد. به صورت مقطعی بود. دوّمین مسئله ای که داشتم خدمتتان عرض می‌کردم، وارد ترم دوم شدیم حالا آن پایان نامه که ما از سوگندنامه و پایان نامه ای که پایان ترم اوّل گرفتیم. ترم دوّم شد و با یک مَستر دیگر. خب اینجا تقریباً دیگه کلاس یک مقداری سنگین تر شد. شروع کردند اتصالات و اتصال دادن و ارتباط قرار دادن. ارتباط گرفتن.

حجت الاسلام مظاهری سیف: ارتباط با کی؟ یعنی شما را با یک چیزی می‌خواستند ارتباط بدهند؟

آقای عسگری: در اصل حالا اگر اجازه بدهید یکی یکی این بحث را برویم جلو که قشنگ، تمیزتر باشه.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بفرمائید.

آقای عسگری: البته عذر خواهی می‌کنم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: نه، خواهش می‌کنم.

آقای عسگری: به مکانی که این مکان هِی تغییر می‌کند، من اصلاً دقتی نداشتم. اقرار می‌کنم. اصلاً فکرش را نمی‌کردم. می‌گفتم خب حتماً برای رضای خدا ایشان می‌خواهد این سری به قول معروف بانی این کار بشوند، فردا من. دقت نمی‌کردم. ولیکن یک سری مسائلی بود که از همان اوّل کار من را به شک انداخت. یکی اینکه مسئله مَحرم و نامَحرمی بود. خُب.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یک لحظه اجازه بدهید. این شکّ و تردیدهایی که باعث شد که شما یَواش یَواش فاصله بگیرید را بگذارید نگه داریم. الآن اصل قضیه عرفان حلقه چیست؟ به نظر می‌آید همین ارتباط‌هاست.

آقای عسگری: یکی ارتباط است یکی به قول خودشان فرادرمانی است.

حجت الاسلام مظاهری سیف: و اعلام. اعلام را هم گفتید، این مفاهیمی است که باید برای بینندگان روشن کنیم که چی بوده است این‌ها.

آقای عسگری: بله. اعلام می‌کردند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: چی را اعلام می‌کردند؟

آقای عسگری: چیزی که از طریق عاطفه‌شان، از طریق اینکه بیش از حد عاطفه پیدا می‌کردند. عواطفشان یک مقدار سرشار می‌شد، یک سری شعرهایی مثلاً سرِ هم می‌کردند، حالا در ذهنشان یا به قول خودشان برایشان در ارتباط می‌آمد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: ارتباط با چی؟ این را توضیح بدهید.

آقای عسگری: از طریق مَستر. حالا…

 حجت الاسلام مظاهری سیف: با مستر ارتباط برقرار می‌کردید؟ یا مستر ارتباط شما را با یک چیز دیگری برقرار می‌کرد؟

آقای عسگری: به قول خودشان از همین عرفانی که می گویند، عرفان حلقه. این حلقه، به قول خودشان. (زیاد هم دیگر تکرار نمی‌کنم به قول خودشان). از 4 نفر تشکیل می‌شد. نفر اول که اصلی‌ترین است. بنیان گذاری که این حلقه برگزار بشه. حالا یک شخصی مثل من که دنبال خدا شناسی بودم و می‌خواستم عارف بشوم و یا شخصی که مریض بود و می‌خواست درمان شود. این نفر اولی بود. نفر دوم مَستر، نفر سوم باز هم به قول خودشان حضرت جبرئیل و نفر چهارم خدا. این ارتباط برقرار می‌شد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: پس این ارتباط در واقع ارتباطی است که مستر برقرار می‌کند بین درمانجو یا آن کسی که در جستجوی عرفان است و جبرئیل و خدا. این‌ها را به هم وصل می‌کند.

آقای عسگری: این‌ها را به هم وصل می‌کند و اساسِ خدا، محبت خدا و رحمت خدا در این حلقه باز هم به قول خودشان…

حجت الاسلام مظاهری سیف: جریان پیدا می‌کند.

آقای عسگری: جریان پیدا می‌کند. حالا منِ عارف می‌شوم خداشناس. دیگه نه به قول خودشان زیارت عاشورا چِرت، مذهب نمی‌خواهد، دین نمی‌خواهد، اهل سنت و توسل به ائمه نمی‌خواهد. ذکر نمی‌خواهد، نماز و قرآن هیچی نمی‌خواهد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: همین که مَستر شما را ارتباط داد دیگه می‌روید در راه عرفان…

 آقای عسگری: عارف شدم، مستقیم با خدا رابطه برقرار کردم. درمانگر خوب شد. آن کسی که می‌خواست درمان شود، مریضی‌اش خوب شد. به همین راحتی. و بعد از مدّتی من آن اختلالات و آن حواس پرتی‌ها و پریشانی‌هایم بیشتر شد. حالا در حین کلاسِ ترم دوم بودم.

خب اجازه هست؟ صحبت کنم ما بقی صحبت‌هایم را؟

حجت الاسلام مظاهری سیف: بفرمائید. بله.

آقای عسگری: می گویم، عرض کردم خدمتتان، در مکانش هیچوقت…

حجت الاسلام مظاهری سیف: شک نکردید.

آقای عسگری: شک نمی‌کردم.

 حجت الاسلام شمشیری: عذر می‌خواهم سید جان، شما بعد از ترم یک یا ترم‌های دیگر چیزی به نام ارتباط با پایان نامه داشتید؟

آقای عسگری: بله. بله، زمانی که من ترم یک را گذراندم، خب یک برگه مقوایی بود، حالا سوگند نامه به آن می‌گفتند، پایان نامه هم می‌گفتند، نمادِ عرفان حلقه وسط سطحِ کار بود، که یک نماد خندان و گریان بود، جالب بود وقتی به این حالت نگهش می‌داشتید روبروی خودت حالت خنده بود برش می‌گرداندید حالت گریان می‌شد، سمت چپ آن عکس خودمان بود و پایینش را که امضاء می‌کردیم یعنی ما به این سوگند نامه می‌خواندیم که تعهداتمان را انجام می‌دهیم، به این تعهدات عمل می‌کنیم و امضاء کردیم و دادند به ما. حالا چی می‌گفتند؟ می‌گفتند: شما از عکس خودت می‌توانی ارتباط بگیرید.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی از طریق عکس خودت با جبرئیل و خدا و آن حلقه شکل می‌گرفت.

آقای عسگری: ارتباط مثلاً به این صورت بیان می‌کرد که اگر واقعاً بتوانید ارتباط بگیرید تا دوره‌ی جنینی خودت را می‌توانی ببینی، از نمادِ روی این پایان نامه می‌توانید آگاهی بگیرید، می‌توانید در ارتباط قرار بگیرید. از نوشته‌هایش. از امضای خودت.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی الهاماتی می‌آید و دریافت آگاهی…

آقای عسگری: الهاماتی برقرار می‌شود، این‌ها را می‌توانی انجام بدهی، آنوقت اینجا اولین سؤال من برای من پیش آمد که خب یعنی یک نوشته ای که، یک عکس، یک نماد، این یعنی چی؟ یعنی پس چون می دانم چند بار تکرار می‌کردند دیگر نیازی به ذکر نداری، نیازی به اینکه یک فرد مؤمن باشی و نیاز به اینکه با خدا باشی و با ایمان باشی نداری.

حجت الاسلام مظاهری سیف: فقط همین ارتباط و حلقه.

آقای عسگری: ارتباط و حلقه.

حجت الاسلام مظاهری سیف: شما را به عرفان و اوج می‌رساند.

آقای عسگری: به عرفان می‌رساند. خب پایان نامه تمام شد وآمدیم وارد ترم دوّم شدیم با یک مسئله‌ی جدید.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی خب، اینجا فکر کنم باز باید ما در واقع قطع کنیم صحبت‌های شما را، چون زمان برنامه مان دیگه دو سه دقیقه بیشتر از آن باقی نمانده است و جمع بندی باید انجام بدیم، یک مفهوم دیگر در صحبت شما بود به نام اعلام، من هم این را دیگه به طور خلاصه خوم به آن اشاره ای بکنم و آن اینکه وقتی کسی مثل اینکه در حضور مسترش نیست از راه دور در همان ساعت مقرر..

آقای عسگری: زمانی که پایان نامه را می‌گیریم، معذرت می‌خواهم شما دیگر برای خودت شده ای یک مَستر، می‌توانی خودت ارتباط بدهی، می‌توانی فرادرمانگر بشوی.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خب آنوقت اعلام اینجا چیست؟

آقای عسگری: اعلام دیگر نیازی نیست.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی دیگر مستر شدی.

آقای عسگری: مَستر شدی، مرحله اول را گذرانده ای.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بله تا وقتی که نیاز هست مستر وقتی که شما پیشش نیستی مثلاً برای شما اعلام می‌کند، اعلام در واقع همان ارتباط دادن است.

آقای عسگری: بله.

حجت الاسلام مظاهری سیف: چون این مفهوم در صحبت‌های شما آمد و طبیعتاً سؤال می‌شود برای بینندگان که باید روشن کنیم اعلام چی بود. در واقع این هم نوعی برقراری ارتباط هست که در یک لحظه مَستری که می‌خواهد بقیه را وصل کند به جبرئیل و به خدا و به آن حلقه‌ی مورد نظر، یک لحظه در ذهن خودش مرور می‌کند که مثلاً من فلانی را وصل کردم، این می‌شود همان اعلام، می‌شود برقراری ارتباط که حالا دیگر این‌ها ادّعاهای، معلوم نیست به کجا وصل است این ادعاها، یعنی چی یک نفر نشسته برای خودش در یک جا و در ذهنش مثلاً یک مروری می‌کند و به تعبیری که دارند، نظر می‌کند و آن فرد وصل می‌شود به جبرئیل، آگاهی و الهام دریافت می‌کند و مطالب دیگر.

بسیار خُب، ما این جلسه فکر کنم بیشتر آن جاذبه‌ها برایمان مطرح شد. شما اگر نکته ای دارید برای تکمیل این جاذبه‌ها بفرمایید، و اِلّا من فهرستش را بگویم که آن چند موردی که فرمودند چی بود.

حجت الاسلام شمشیری: خواهش می‌کنم، من یک نکته‌ی کوتاهی را عرض بکنم. این‌ها بعد از ترم یک یا بعد از یک سری ترم‌ها یا بعد از اتمام دوره‌ی تشعشع دفاعی یک پایان نامه‌هایی را به این‌ها می‌دهند. که ایشان فرمودند یک نمادی آنجا وجود دارد، البته اینجا پارادوکس‌های زیادی وجود دارد برای کسی که اهل دقت است، طاهری می‌گوید روش ما روشی نیست که در آن از نماد استفاده کنیم برای ارتباط، ولی شما می‌فرمایید که به ما دستور دادند که ما با نماد ارتباط بگیریم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی آن واسطه‌هایی که آن‌ها نفی می‌کنند خودشان دارند عملاً به کار می‌گیرند، مستر و نماد و پایان نامه و… این‌ها همه واسطه‌ی برقراری ارتباط است.

حجت الاسلام شمشیری: دقیقاً، بله، چرا که اگر مَستری اصلاً نباشد شما ارتباط پیدا نمی‌کنید با مثلاً خداوند در این فرقه. حالا یک جاذبه‌ی بسیار جذابی است در واقع برای فرد که بعد از یک دوره که طی می‌کند یک گواهینامه به او می‌دهند که.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یک مدرک!

حجت الاسلام شمشیری: بله. عرفان است، قابَش هم می‌کنند و به هر حال همه جا بیان می‌کند که بله حالا من یک فرد عادی بودم و حالا یک گواهی نامه‌ی عرفانی دارم. از آن طرف این‌ها می‌آیند با عکس‌ها می‌خواهند ارتباط گیری کنند. خب خیلی جالب است وقتی به عکس نگاه می‌کنند این‌ها می گویند شما بایستی تا دوران طفوليت و جَنینی خودتان را ببینید از یک عکس و شما به آرم بایستی نگاه کنید یک سِری برداشت‌ها، آگاهی‌ها داشته باشید این خودش یک جذابیّت ویژه ای دارد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: می‌بَرد فرد را در یک دنیای پر راز و رمزِ اسرار آمیز که خُب جاذبه دارد.

 حجت الاسلام شمشیری: بله و ذهن این‌ها را کم کم شَرطی می‌کند در واقع. باز خود طاهري می‌گوید که (یک جایی باز تناقضات بسیار عمیقی وجود داره) که نبایستی ذهنِ شما شرطی بشود، شما نبایستی ذکر بگویید. اگر ذکر بگویید قفل ذهنی برای شما ایجاد می‌شود، شما اگر ذکر بگویید در روش درمانی ما اختلال در اتّصالِ به شبکه‌ی شعور کیهانی، که همین اتصال این چهار نفره است در واقع، ایجاد می‌شود. یعنی ذکر را در واقع کنار می‌زنند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بسیار خُب پس ما چند تا جاذبه را در واقع آشنا شدیم با آن‌ها در عرفان حلقه. یکی ادّعای درمانگري است که خُب خیلی شگفت انگیز است کسی می‌آید می‌گوید من مریض بودم آمدم اتصال گرفتم حالا خوب شدم. یا حتّی یک بیماری که روی تخت بیمارستان افتاده و مُرده است را به او اتصال می‌دهند و بر می‌گردد این دیگر مُرده زنده کردن و این‌ها خیلی عرفانی هم می‌شود و می‌تواند جذّاب باشد. یا اینکه آگاهی‌ها و الهاماتي دریافت می‌کنند، شعر می گویند و همچنین ارائه‌ی مدرک عرفان. کسی که تا دیروز در این وادی‌ها هم شاید نبوده حالا می‌آید یک دوره می‌گذراند و یک مدرک دستش است، مدرک عرفانی و می‌تواند ادّعا بکند که من مدرک عرفان دارم. دوره اول، دوم سوم و مدرک‌ها روی هم جمع می‌شود و کلّی احساسِ عارف شدن و احساس مثلاً رشد اجتماعی، فرد پیدا می‌کند. این‌ها جاذبه‌هایی است که در واقع در عرفان حلقه وجود داشته و افرادی که تا حالا جذب شده‌اند، الان شاید در معرض جذب هستند به این شیوه در واقع تعلُّق خاطر پیدا می‌کنند، کنجکاو می‌شوند. نکته دیگر این که شما (حجت الاسلام شمشیری) فرمودید این بود آن فضاي اسرار آمیز هم خودش خیلی جذّاب است و حسِّ کنجکاوی را در افراد بر انگیخته می‌کند که مگر می‌شود تا دوران جنینی ما يادمان بیاید؟ مثلاً وصل بشویم به جبرئیل و تا کجاها اوج بگیریم این بر انگیختنِ حسِّ کنجکاوی و ماجراجویی هم باز مزید بر علّت می‌شود و جاذبه‌ی مُضاعفی برای عرفان حلقه ايجاد می‌کند و حالا ببینیم در نِشست بعدي مان باز هم می‌توانیم به این فهرستِ جاذبه‌ها چیزی اضافه کنیم یا نه. ولی در مجموع، این جلسه‌ی ما بیشتر به بررسی‌ جاذبه‌های عرفان حلقه اختصاص پیدا کرد. ما یک جلسه‌ی دیگر هم در خدمت آقای سید مهدی عسگری هستیم. تجربه‌های ایشان را هم باز می‌شنویم و ان شاالله در برنامه‌های بعد مهمانان دیگری را هم دعوت خواهیم کرد و گذشته از بحث‌های کارشناسی، تجاربِ عینی که افراد در ارتباط با عرفان حلقه داشته‌اند را خدمت شما عرضه می‌کنیم. ما را از نظرات خودتان بی بهره نگذارید. والسلام علیکم و رحمه الله.

 

[1] – اصطلاح حلقه ای‌ها به جای اسقاط تکلیف.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا