تجربه های آسیب دیدگان و نجات یافتگان

متن پیاده شده‌ی قسمت چهاردهم برنامه نجات از حلقه در شبکه جهانی ولایت

حجت الاسلام مظاهری سیف: بسم الله الرّحمن الرّحیم. با قسمتی دیگر از برنامه‌ی نجات ازحلقه در خدمت شما هستیم. همان طور که شاهد بودید در برنامه‌ی گذشته خانم سیاهکویی مهمان برنامه‌ی ما بودند، ایشان که از رفسنجان تشریف آوردند به استدیوی شبکه ولایت در قم، تجربه‌ای دارند در مورد عرفان حلقه. ایشان تا ترم 8 عرفان حلقه را، یعنی تا دوره‌های پایانی‌اش طی کرده‌اند و غیر از خودشان، مادر و دختر و پسرشان هم وارد عرفان حلقه شده‌اند و از این جهت منبع بسیار ارزشمندی از تجربه‌های عرفان حلقه هستند و همچنین جناب آقای شمشیری هم که در برنامه‌ی گذشته ما را یاری کردند، همراه ما بودند و با هم به نقد و بررسی عرفان حلقه پرداختیم. من خواهش می‌کنم از مهمانان حاضر در استودیو که یک سلام علیکی با بینندگان داشته باشند و بعد وارد اصل بحث بشویم. می‌خواهید خانم سیاهکویی شما اول سلام علیکی بفرمایید.

خانم سیاهکویی: بسم الله الرّحمن الرّحیم با سلام خدمت بینندگان عزیز و حاج آقا مظاهری سیف و حاج آقا شمشیری.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکرم. قدم رنجه کردید تشریف آوردید.

خانم سیاهکویی: خیلی ممنون لطف دارید.

حجت الاسلام مظاهری سیف: جناب آقای شمشیری شما هم سلام علیکی [داشته باشید].

حجت الاسلام شمشیری: خواهش می‌کنم. خدمت شما استاد بزرگوار، خانم سیاهکویی و همچنین بینندگان عزیز و محترم شبکه‌ی جهانی ولایت عرض سلام و ادب و احترام دارم. درخدمتتان هستم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکر، ممنون.

حجت الاسلام شمشیری: خواهش می‌کنم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: برای شروع بحث شما اگر امکان دارد جناب آقای شمشیری یک توضیحی در مورد اتّصالات عرفان حلقه بدهید. چون این جور که در جلسه‌ی قبل خانم سیاهکویی هم توضیح دادند از زمانی که این اتّصالات شروع می‌شود، یعنی عرفان حلقه می‌آید می‌گوید ما می‌خواهیم شما را وصل کنیم به شعور کیهانی و این اتّصالات را می‌دهند افراد دچار آسیب‌ها و مشکلات می‌شوند از آنجا همه داستان شروع می‌شود.

حجت الاسلام شمشیری: بله دقیقاً.

حجت الاسلام مظاهری سیف: این اتّصال واقعاً چه چیزی هست؟ اصلاً یعنی چه ما اتّصال می‌دهیم؟ چه جوری این اتّصال داده می‌شود؟ و حالا چه آسیب‌ها و پیامدهایی را به دنبال دارد؟

حجت الاسلام شمشیری: بله، مسئله‌ای در عرفان حلقه وجود دارد به نام اتّصال، که ما بایستی به این بپردازیم که اصلاً اتّصال چیست؟ جایگاهش در این فرقه چیست؟ و انواعش چیست؟ وآخرالأمر هم بپردازیم به اینکه چه اشکالاتی برآن وارد است؟ خُب می دانید در تمام فرقه‌ها معمولاً این چنین است که یک سری واژه‌ها را با ابهام و اجمال در مورد آن صحبت می‌کنند و رد می‌شوند از آن. در فرقه‌ی حلقه هم همین طور است. بنیانگذار این فرقه سعی کرده در مورد واژه‌ای به نام اتّصال با اجمال صحبت کند، با ابهام صحبت کند. ایشان می گویند که نوعی ارتباط است. نهایتاً یک تعریف شرح الإسمی از آن ارائه می‌دهد. موشکافی نمی‌کند که اتّصال به چه چیزی است؟ یا اگر به شبکه شعور کیهانی متّصل می‌کند، ماهیت شبکه شعور هم معلوم نیست یعنی مبهم اندر مبهم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بله.

حجت الاسلام شمشیری: و آن‌ها از اتّصال صحبت می‌کنند. اساس سیر و سلوک فرقه‌ی حلقه، اتّصال است و مسیر سیر و سلوک آن‌ها از این اتّصال عبور می‌کند و جایگاه بسیار مهمّی در این فرقه دارد. البته برای این اتّصال آنچنان که در برنامه‌ی قبل و جلسه‌ی قبل هم خانم سیاهکویی اشاره کردند، یک سری لوازمات نیاز است. مثل تسلیم، خروج از کثرت، درآمدن به وحدت، آن لایه‌ی محافظی بگیرند، درمانگری به آن‌ها تفویض شود این‌ها را بایستی طی کنند تا برسند به اتّصال.

حجت الاسلام مظاهری سیف: با یک سری حرف‌های مبهم ذهن مخاطب مشغول می‌شود.

حجت الاسلام شمشیری: بله.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بعد چگونه این اتّصال برقرار می‌شود؟ این هم یک اشاره‌ای بکنید خوب هست.

حجت الاسلام مظاهری سیف: دو نوع اتّصال معمولاً این‌ها دارند یک اتّصال فردی است و یک اتّصال جمعی است. البته از یک اتّصال سومی هم به نام اتّصال مداوم صحبت کردند که قسیم این دو اتّصال نیست، یعنی سومی نیست در کنار این‌ها بلکه یک اتّصال کیفی است که از رهگذر این دو تا اتّصال به دست می‌آید در این فرقه. در اتّصال فردی که فقط مختصّ به آقای طاهری است در طول تاریخ، این طور گفته‌اند که یک ارتباطی است با خداوند بلا واسطه، بین انسان و خدا یک ارتباطی برقرار می‌شود. چطور این ارتباط برقرار می‌شود؟ وقتی انسان اشتیاقِ زایدالوصفی داشته باشد، مثل آقای طاهری مثلاً در سال 57. یا انسان خیلی مضطر و گرفتار باشد، این ارتباط به وجود می‌آید در طول تاریخ فقط و فقط برای آقای طاهری…

حجت الاسلام مظاهری سیف: می گویند این اتفاق افتاده است.

حجت الاسلام شمشیری: بله و شخص دیگری چنین ادعایی ندارد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: و البته فوقش می گویند افراد نادری که بالاخره این یک راه عمومی نبوده.

حجت الاسلام شمشیری: بله و آن‌ها می گویند که اتّصال جمعی وام دار این اتّصال [فردی] است، یعنی اگر اتّصال فردی نمی‌بود، اتّصالات جمعی هم رخ نمی‌داد و اشاره می‌کند بنیانگذار این فرقه در کتاب انسان و معرفت، آنجا بررسی می‌کند به نوعی همه را مدیون خودش می‌داند و به نوعی دعوت به خود دارد که من بودم که این اتّصالات را داشتم و بعد به دیگران هم این اتّصالات را دادم. یک اتّصال جمعی هم وجود دارد که مرتبط با این اتّصال فردی است و اگر کسی نباشد که آن حلقه‌ی چهار نفره را که موسوم است به حلقه‌ی وحدت جمعی اتّصال دهد، اتّصال رخ نمی‌دهد در واقع. یعنی یک مستر عرفان حلقه یا بنیانگذار عرفان حلقه بایستی این‌ها را مرتبط کند. برای چه مرتبط بشوند؟ تا یک چیزی به نام رحمت الهی جَرَیان پیدا کند و از رهگذر آن درمان شوند و عرفان شوند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: در واقع جَرَیان رحمت الهی می گویند درگروِ این است که یک مربّی عرفان حلقه یا پایه گذار عرفان حلقه یا کسانی که از طرف او اجازه دارند، بیایند و در یک لحظه دیگران را هم وصل کنند و این وصل کردن هم هیچ مصداق خارجی برایش قائل نیستند.

حجت الاسلام شمشیری: بله.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی همین یک لحظه می گویند خُب شما اینجا باش، خُب وصلت کردیم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یک اعلام می‌کنند فقط.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بله یا از راه دور می گویند که خُب ساعت ده ما شما را وصل می‌کنیم، برو بنشین یک گوشه‌ای آرام، به چیزی فکر نکن وصل می‌شوی.

حجت الاسلام شمشیری: بله.

حجت الاسلام مظاهری سیف: پس یک ما به ازای خارجی در واقع این خیلی نقش ندارد.

حجت الاسلام شمشیری: ندارد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: و تعاریف و اقسام و شقوق مختلفی است که روی کاغذ، این‌ها بیشتر آمده و درگفتار دارد بیان می‌شود.

حجت الاسلام شمشیری: و آن هم به خاطر وَرَم دادن این فرقه، که فرقه را عرفانی جلوه بدهند که حالا ما هم یک کتاب عرفانی مثلاً داریم وگرنه این‌ها ضابطه‌ای ندارد که آیا لایه محافظی تفویض شد یا نشد؟ اتّصالی تفویض شد یا نشد؟ خیلی جالب است طاهری اشاره می‌کند که شهریه لازم است در این فرقه، و ما شهریه را می‌گیریم که ثبات پیدا کند، شش تا عکس از شما می‌گیریم، ثبات پیدا کند. خب آقای طاهری شما که متوجّه می‌شوی که چه کسی لایه محافظ نیاز دارد یا اتّصال نیاز دارد، چرا متوجّه نیستی که چه کسی به بهانه‌ی سیاه لشکر می‌آید یا برای درس می‌آید چطور باید شهریه بگیرید؟ اینجا یک مسائلی وجود دارد که این‌ها.

حجت الاسلام مظاهری سیف: در واقع این‌ها می گویند که ما شهریه را می‌گیریم که کسی اَلَکی نیاد کلاس را شلوغ بکند.

حجت الاسلام شمشیری: بله و حالا با این صحبت‌هایی که دارند همخوانی ندارد متاسفانه. این اتّصالات یک اشکالاتی دارد. طاهری در تعریف اتّصالِ جمعی اشاره می‌کند که نوعی ارتباط با خداست که خداوند اعتبار کرده، خُب این دروغ به خداست. خداوند هیچ جایی اشاره نکرده که من یک اینچنین ارتباطی نیاز است بین من و بنده‌ی من.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یک آیه‌ای را ایشان تفسیر می‌کند برای تأیید اتصال جمعی؟

حجت الاسلام شمشیری: بله دقیقاً دروغ دومشان این می‌شود که می‌آیند مستند سازی می‌کنند و تفسیر به رأی می‌کنند دست می‌گذارد روی آیه‌ی هفتم سوره‌ی مبارکه‌ی مجادله که اصلاً آن آیه در برنامه‌های قبل هم اشاره کردیم، در مورد منافقین بوده یا در مورد پاره‌ای از یهودی‌ها بوده.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آن آیه “واعتصموا بحبل الله جمیعاً “را هم می گویند که در واقع دارد اشاره می‌کند به اتّصال جمعی که یک مستری، یک مربی عرفان حلقه بیاید، کسی که داوطلب اتّصال است را وصل کند به شعور کیهانی. می گویند این آیه “واعتصموا بحبل الله جمیعاً “به این دلالت دارد، آیا واقعاً دلالت آیه اینگونه هست؟

حجت الاسلام شمشیری: نه خُب به هرحال برداشت و استخراج و استنباط از آیات قرآن یک ضابطه‌ای می‌خواهد. برای نمونه در آیه‌ی هفتم سوره مبارکه‌ی مجادله لفظ” نجوا “وقتی می‌آید، خُب اشاره به یک چیزی دارد که پنهانی است. نباید صدایش بیرون بیاید ولی اتّصال را این‌ها در بوق و کرنا کردند و دارند به هرحال بیان می‌کنند همه جا و معیّتی که در آیه است و معیّت‌هایی که وجود دارد بین خداوند و بندگانش حالا معیّت خاص باشد یا معیّت قیومی. آقای طاهری به این‌ها اصلاً آگاهی ندارد و جالب است آقای طاهری باز یک تناقضی وجود دارد، اشاره می‌کند که بین انسان و خدا هیچ واسطه‌ای نباید باشد، الّا شبکه شعورکیهانی. یک جای دیگری در کتاب‌های دیگرش اشاره می‌کند که همه چیز می‌تواند بین انسان وخدا واسطه باشد، حتّی گیاهان، حتّی حیوانات و حتّی انسان‌ها، درجات دارند و بعد اشاره می‌کند به آن آیه‌ی مبارکه‌ی سی و پنجم از سوره‌ی مبارکه مائده که مختص به اهل بیت است “وابتغوا الیه الوسیله”.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بعد این وسیله را ایشان می‌گوید منظور شعور کیهانی و مربّی است.

حجت الاسلام شمشیری: بله یعنی هم یک تناقضی وجود دارد که یک جا می‌گوید تنها واسطه شبکه شعور است. یک جایی می‌گوید همه چیز و بعد دو؛ این آیه را می‌آید اینطوری تعمیم می‌دهد. و یک اینطور برداشتی می‌کند و اشاره ای هم نمی‌کند به اهل بیت (علیهم السلام). در واقع سیر و سلوک این فرقه از رهگذر این اتّصالات می‌گذرد و هر آسیبی هم است از جانب این اتّصالات است. در واقع می‌شود گفت بعد از شبکه شعور کیهانی که عنصر اصلی این فرقه است و مهم‌ترین لفظ این فرقه است اتّصال در درجه‌ی دوم قرار می‌گیرد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکر، زحمت کشیدید. خانم سیاهکویی شما از این اتّصالات که حتماً دریافت کردید دیگر؟ بالاخره هشت دوره را پشت سر گذاشتید, چه خیری دیدید از این اتّصال‌ها، لایه‌های حفاظ و؟

خانم سیاهکویی: تا ترم پنج که در کرمان بود بعد بچه‌هایم را دیگر وارد کردم. دیگر کرمان نرفتم کلاس چون حالا نمی‌دانم چه اتّفاقاتی افتاده بود می‌خواستند کلاس‌ها را تعطیل کنند. بعد آن مستری که از تهران می‌آمد گفت شما الآن در حال برون ریزی هستید.

 حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما دوره‌های رفسنجان را که حالا یک مقدار از آن را رفتید، آمدید کرمان؟

خانم سیاهکویی: نه اصلاً من رفسنجان نرفتم کرمان بودم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان شما از همان اول سعی کردید بیاید کرمان.

خانم سیاهکویی: رفتم کرمان حالا مثلاً یک‌ترم که می‌رفتم ترم دوّم می‌گفتند می‌خواهید باشید، لایه به شما تفویض می‌شود یعنی شما چون اسمتان را به هوشمندی که دادید دیگر لایه به شما تفویض شده، استارت خورده دیگر.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بله آهان شما دیگر به شعور کیهانی معرفی شده بودید، دیگر تمام بود.

خانم سیاهکویی: استارت اول که زدیم تمام حلقه‌ها چه می‌خواهید باشید، چه نباشید، سر کلاس نمی‌خواهیم باشید. بعد ترم پنج که تمام شد آنجا، می‌گفتند که الآن ما می‌خواهیم با قرآن کار داریم، نمی‌گوییم که فرادرمانی یا عرفان حلقه. ما یک سری قرآن آوردند کرمان، به هر کدام ما هم قرآن دادند بعد گفتند از این به بعد ما می‌خواهیم به صورتی که مثلاً از یک مربّی قرآنی بیاوریم اینجا با شما کار کنند. بعد حالا آنجا کلاس دیگر نتوانستند، کلاس تشکیل نشد. گفتند همین عطّار گفت رفسنجان این چنین کلاسی هست بعد رفتیم. آن ترم هم گفتیم ما ترم پنج هم رفتیم. گفتند اشکالی ندارد [گفت] من از همه گروهی در کلاس من می‌آیند، در هم باز است اصلاً ترسی از هیچ کس ندارم کار من مجوز دارد. رفتیم بالا، گفت شما برو برای من شاگرد بیاور که من به حدّ نصاب که رسید، بعد شما بیایید کلاستان ترم پنج. من آن‌هایی که، دوستانی که کرمان بودند گفتم باشد حالا من می‌روم ببینم این آقا کلاسشان کی شروع می‌شود، من به شما زنگ می‌زنم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی در واقع به اسم کلاس قرآن دیگر این‌ها، چون از سال ۸۹ به بعد این کلاس‌ها غیر قانونی اعلام شد و این‌ها به اسم کلاس قرآن و مباحث دیگر شروع کردند ادامه دادن به کارشان.

خانم سیاهکویی: غیرقانونی اعلام شد، یعنی افرادی می‌آوردند به کلاس که دیگر شکّ و شبهه‌ای برای آن‌ها نبود. یا فوق لیسانس معارف بودند، یا مثلاً دارالقرآنی بودند، خیلی از این اشخاص وارد کلاس می‌کردند بعد آمدیم که رفسنجان خودمان که راه کرمان از جلوی من برداشته شد آمدم گفتم خب حالا مثلاً ترم یک و دو و سه داشت شاگردش برای ترم پنج که به بعد بود که ما حلقه‌هایش که آنجا داده بودند دوباره اینجا باید که مثلاً شخصِ مسترِ رفسنجانی می‌گفت باید مثلاً حتماً ده نفر شما باشید که کلاس من شروع بشود. این شخص جزء حزب توده بود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان قبلاً سابقه داشت.

خانم سیاهکویی: سابقه داشته است بعد زندان با کار بود. من هیچ اطلاعی از این شخص نداشتم وقتی رفتیم در کلاسش.

حجت الاسلام مظاهری سیف: ولی الان به اسم کلاس قرآن در واقع؟

خانم سیاهکویی: نه، نه، این دیگر هنوز خیلی اعتماد به نفس بالایی داشت. گفت من این کار را ادامه می‌دهم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: به اسم همان عرفان حلقه؟

خانم سیاهکویی: همان، اگر زندگی من اینجا نابود هم بشود ولی من این را ادامه می‌دهم برای اینکه آگاهی را از مردم نگیرم. ترم یک و دو و سه را داشت. من پسرم را اینجا وارد عرفان حلقه کردیم مادرمان را هم بردیم. مادر من هفتاد و پنج سالش است. از آن آقا پرسید که چرا، آقا من که سواد ندارم، من چه جوری می‌توانم، معنی اتّصال را نمی‌فهمم، ارتباط، می‌گفت حاج خانم اشکال ندارد. شما فقط بَرات شما امضاء شده، این‌ها حلقه‌های رحمانی است.

حجت الاسلام مظاهری سیف: همین که آمدید به کلاس، دیگر مطمئن باشید که نتیجه می‌گیرید.

خانم سیاهکویی: مطمئن باشید که وصل هستید بعد آن، مادر بنده خدا ما هم نشست و اتّصال هم گرفت. می‌گفت مادر؛ من چیزی نمی‌فهمم، درک نمی‌کنم. گفتم ترم اول و دومش را برو، سومش را برو. مادر دیگر نمی‌خواهم بروم از این پله‌ها، من که زانوهایم درد می‌کرد بدتر دارم می‌شوم، یعنی به ترم چهار نرسید که این اتّفاقات برای من الان پسرم وقتی وارد این عرفان شد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یک لحظه اجازه بدهید، مادرتان برای چه بیماری رفتند آنجا؟

خانم سیاهکویی: آرتروز داشت.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آرتروز داشتند که آرتروزش خوب شود، بعد خوب شد؟

خانم سیاهکویی: نه، از ترس بدتر شد دیگر.

حجت الاسلام مظاهری سیف: چی شد یعنی بدتر شد؟

خانم سیاهکویی: بعدها ناراحتی اعصاب گرفت.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان در اثر اتّصالات؟

خانم سیاهکویی: اتّصالات. چون درک نداشت که اصلاً بداند که این‌ها چه هستند بعد هم که وارد خانواده ما شد، بدتر شد دیگر چون زندگی او کلاً، بچه‌های او از دور او رفتند دیگر.

حجت الاسلام مظاهری سیف: برای چه بچه‌های او از دور او رفتند؟ ربطی به عرفان حلقه داشت؟

خانم سیاهکویی: بله. مثلاً ما دور هم جمع می‌شدیم خانوادگی برای هم اتّصال می‌کردیم یعنی جلسه مان با این اتّصالات دور هم بودیم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما کل خانواده‌تان را بردید داخل عرفان حلقه؟

خانم سیاهکویی: یعنی همه را، من می‌گفتم شاید مثلاً من که چیزی نمی‌دانم

حجت الاسلام مظاهری سیف: شاید آن‌ها برسند

خانم سیاهکویی: حتّی پزشکی بود در بیمارستان آن جا معرفی کرده بود که مثلاً مریض‌هایش را می‌فرستاد پیش خانمی که الان استاد دانشگاه بود این جور مثلاً تبلیغ می‌کرد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی یک پزشک در شهر شما بود تبلیغ برای عرفان حلقه می‌کرد.

خانم سیاهکویی: تبلیغ می‌کرد, و یا مثلاً از همه‌ی ارگان‌ها به کلاس می‌آمدند یا مثلاً از ارمنستان

حجت الاسلام شمشیری: مدرک می‌دادند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: پایان دوره می‌دادند.

خانم سیاهکویی: پایان دوره می‌دادند. یا مثلاً بعداً می‌گفتند که می‌توانید کسی که می‌خواهد برود ارمنستان این قدر پول بریزند به حساب، گروهی، حتّی که ما آقامون اجازه ندادند برویم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: حالا من یک سؤال دارم که الان شما، بیاییم آسیب‌ها را یکی یکی بررسی کنیم. مثلاً اول آسیب‌های مادرتان بعد آقازاده‌ و بعد دختر خانمتان هم ببینیم که مشکلشان چه بوده؟ عرض شود که مادرتان گفتید دچار مشکلات اعصاب شدند، به خاطر همین مشکلات دیگر بچّه‌ها از دور ایشان فاصله گرفتند؟

خانم سیاهکویی: بله.

حجت الاسلام مظاهری سیف: عصبی شده بودند چه اتفاقی افتاده بود؟

خانم سیاهکویی: عصبی شده بودند ایشان که جدا نه، یعنی رابطه‌ای که پسر من الان به وجود آورد کل طایفه همدیگر را ترک کردند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان مشکلات پسر شما در واقع باعث شد همه از هم پاشیده شوند.

خانم سیاهکویی: بله.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خُب، پس بفرمایید ایشان چه مشکلی، ایشان را برای درمان نبرده بودید؟

خانم سیاهکویی: چرا، زانو درد بود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: ایشان هم زانو درد بود.

خانم سیاهکویی: ایشان هم زانو درد داشت و هم چشمش تاب داشت.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان.

خانم سیاهکویی: چون که می‌خواست جراحی بشود گفتند بیاریدش اینجا حتماً درمان می‌شود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: درمان شد؟

خانم سیاهکویی: درمان که نشد هیچ حالا ماجرایم را برای شما تعریف کنم همین آقایی که، مستری که، خودم حالاتی را داشتم به ایشان زنگ می‌زدم مثلاً ساعت ده شب، یازده شب زنگ می‌زدم می‌گفتم آقا این جور اتفاقاتی دارد می‌افتد می‌گفت خود را مبین که رستی، صبر کن. تو پر پرواز بگیر، پرنده مردنی است.

حجت الاسلام مظاهری سیف: چه مشکلی پیش می‌آمد که شما زنگ می‌زدید و کمک می‌خواستید؟

خانم سیاهکویی: یک حالت خیلی مثلاً یک دل درد عجیبی می‌شدم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان خودتان.

خانم سیاهکویی: خودم، یعنی فکر می‌کردم کسی پشت سرم است یا مثلاً نشستن، تنها داخل خانه نمی‌توانستم بنشینم.

 حجت الاسلام مظاهری: یه حالت‌های توهّمی

خانم سیاهکویی: حال از ترم پنج این‌ها به من، من تا ترم پنج اصلاً چیزی نمی‌توانستم بفهمم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: ازترم پنج در واقع شما.

خانم سیاهکویی: از ترم ۵ برون ریزی من خودم شروع شد.

حجت الاسلام مظاهری: بله.

خانم سیاهکویی: فقط یعنی یک وابستگی شدیدی بین ما و آن مستر ها بود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: و می‌گفتند اگر این برون ریزی را تحمّل کنید بعدش درمان خواهید شد.

خانم سیاهکویی: به کمال می‌رسید دیگر.

حجت الاسلام مظاهری سیف: هم به عرفان، عارف می‌شوید هم درمان می‌شوید.

خانم سیاهکویی: درمان می‌شوید. بعد که.

حجت الاسلام مظاهری سیف: برون ریزی‌های شما الان ببینیم چه بود؟ دل درد فرمودید بود، توهّم می‌کردید کسی هست تنها نمی‌توانستید بمانید جایی؟ همان کالبَدهای ذهنی و جن و این جور چیزها دیگر درست است؟

خانم سیاهکویی: دوباره می‌آمد دور من. یعنی هر کاری می‌کردم با خودم کلنجار می‌رفتم که چه جوری خودم، الآن من بچه‌ام وارد وارد این کارکردم مثلاً دخترم، فامیلم را وارد این چیزکردم، چه جوری الآن خودم برون ریزی دارم چه جور می‌توانم آن‌ها را نجات بدهم. حالا ترم یک…

حجت الاسلام مظاهری سیف: اسم این را گذاشته بودند برون ریزی. یعنی توهّماتی که برای شما به وجود می‌آمد، شاید هم تحت تأثیر تلقین کلاس‌ها بوده…

خانم سیاهکویی: چیزهای خیالی خیلی قشنگی به ما الهام می‌شد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان، خُب الهاماتتان را هم بگویید، هرچه بوده بگویید.

خانم سیاهکویی: مثلاً اگر شب یک چیزی می‌دیدم مثلاً به من چیزی می‌شد فردا آن اتفاق برایم می‌افتاد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان. یعنی یک حالت پیش آگاهی نسبت به وقایع پیدا می‌کردید.

خانم سیاهکویی: بعد مثلاً الان همین می‌گفتم بعد خودم اصلاً رها کردم حالا هر جور شده این‌ها من به ترم پنج الآن می‌بایست برایشان مشتری جذب کنم که پسرم را وارد این حلقه کردم ترم اول، یک چند جلسه خودم با او رفتم گفتند دیگر احتیاج نیست تو بیایی. حالا پسرم سنش خب دیگه بالا بود بعد حالا چون خودم حلقه داشتم می‌گذاشتند من بالا بروم بعضی‌ها پایین آقایانشان یا مادرانشان می‌ایستادند مریض می‌فرستند بالا گفتند بالا بیایید شما ویروس می‌گیرید باید حتماً حلقه داشته باشید. مثلاً توی کلاس از شاگردانشان هم کمک می‌گرفتند برای درمان. فقط می‌گفتند شما درمان را اعلام کنید دفاعی مال مَستر بود که اعلام می‌کرد. بعد این که پسرم حالا وارد این شد یک روز آمد خانه گفت مامان یک چیزهایی می‌بینم، یک چیزهایی می‌شنوم شروع کرد به شعر خواندن، شروع کرد بابا بیا اینجا ببینم که تو چیکار کرده‌ای من پذیرفته شدم، چه چیزی دادی من خوردم که پولت حلال بود نانت حلال بود این‌ها. بعد از این اتفاق، حالا بابای او هم خیلی اهمیّت نمی‌داد. همان آقای مستر گفتند که از تاریخ امروز هر چیزی که دیدی مامانت که زودی به هم می‌ریزد یعنی دارد شکّ می‌کند، دارد شکاکی در این کار می‌کند، بعد بابایت هم که نمی‌داند بنده خدا. از آن روزدیگر پسرم می‌آمد دیگر حرفی زده نمی‌شد با یک حالتی مرموزی می‌آمد خانه و می‌رفت.

حجت الاسلام مظاهری: آهان. یعنی گفته بودند که دیگر شما حرفی از این چیزهایی که تجربه می‌کنید به خانواده نگو؟

خانم سیاهکویی: دیگر نگو اصلاً نگو. این حالا پسرم دخترکوچکم را وقتی می‌بردم به این حلقه، مثلاً توی ماشین بود حرف از تفویض می‌زد چون تو کلاس نمی‌رفت مثلاً نمی‌توانست تو کلاس تحمّلش کند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: چرا نمی‌توانست تحمّل کند دخترتان؟

خانم سیاهکویی: نمی‌دانم یک حالت عجیبی به او دست می‌داد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: همان فشار و وحشت و این‌ها؟

خانم سیاهکویی: بله همان فشار و وحشت اصلاً متنفر بود از این کلاس.

حجت الاسلام مظاهری سیف: همان حالتی که خودتان هم می‌گفتید داشتید در برنامه قبل گفتید وقتی می‌رفتید.

خانم سیاهکویی: بله حالا این حالت به او دست می‌دهد. یک روز همین طور کنجکاوانه رفتم در کلاس، گفتم ببینم چه اتّفاقی دارد می‌افتد، دیدم آن‌هایی که حالا من معرفی کردم رفتند توی این کلاس، حالا خودم فقط یک نفر را برده بودم آن نفر هم دوباره سه، چهار نفر شده بودند دیگر کلاس بیست نفر پانزده نفر بود، دیدم مثلاً خانم‌ها ایستاده‌اند یک حالت عجیبی دارند دست‌ها را می‌گیرند به آسمان، گریه، داد، گفتم خدایا کمکم کن الان این را چه جوری جواب شوهر این را من چه جوری بدهم؟

حجت الاسلام مظاهری سیف: با همان مسائلی که مسائل شرعی هم دیگر کنار گذاشته شده بودند حجاب هم افتاده بود؟

خانم سیاهکویی: اصلاً اصلاً. دیگر برایشان هیچ اهمیّت نداشت، کرمان که خیلی بدتر بود. حالا اینجا همه می‌شناختند هم دیگر را یا مثلاً آقایانی بودند گفتند که مثلاً آن خانم‌هایی که آنجا نشسته بودند مثلاً می‌گفتند؛ می‌ترسید به اسلام ضربه بخورد؟ خب کنار هم بنشینید، خب چه اشکال دارد!! یعنی هیچی نبود. حیا و هیچی آنجا وجود نداشت. در همین کلاسی که نشسته بودم آن آقا هم مَستر، به من گفت بگذار من یک چیزی روی شما کار کنم همین جوری که اتّصال، خود من هم کنجکاو شدم بگذار من هم بنشینم، شاید من هم مثل این‌ها شدم!! ببینم این‌ها چه دارند می گویند. همین جوری که اتّصال را به من داد دیدم همینطور داشت تیک تیک آمد تا روی زانوهایم یعنی همینطور که می‌آید بالا دیدم حالم دارد به هم می‌خورد. خودم را از پله‌ها آمدم پرت کنم پایین خانمش جلویم را گرفت، گفت این همه مشتری برای ما جذب کرده، الان این‌ها همه می‌روند خانه‌هایشان دیگر. آمدم نشستم شروع کردند به شست و شوی مغزی، الآن این جور می‌شوی این برون ریزی است الآن خوب می‌شوی اشکال ندارد، آب قند بده؛ فلان کن، دیگر حالا هیچ چیزی دیگر رفتم. رفتم خانه پسرم هم می‌رفت دانشگاه ‌ترم دو و سه؛ یعنی در دو ماه این اتّفاقات برای من افتاد. حالا پسرم می‌آمد از ساعت ۶ صبح بلند می‌شد مفاتیح و قرآن می‌گذاشت زیر بغلش می‌رفت در یک جایی داریم به عنوان تیمچه. می‌رفتند آنجا قرآن را رمزگشایی می‌کردند. یعنی چه اتفاقی افتاده پسر من چرا می‌تواند قرآن را رمزگشایی کند؟ حتّی صداهایش را هم دارمان شالله بگذاریم در…

حجت الاسلام مظاهری سیف: از همان رمز گشایی‌هایی که طاهری می‌گوید و اعتصموا بحبل الله جمیعاً یعنی وصل شوید به شعور کیهانی.

خانم سیاهکویی: بعد می‌گفتم مامان بیا ببینم چجوری است؟ می‌توانی روی من کار کنی یا نه؟ می‌گفت مامان بگذار من کارم را انجام بدهم آیا دعای صباح امیرالمؤمنین را خوانده‌ای یا نه؟ تو هیچ وقت با عشق خوانده‌ای این دعا را؟ می‌گفتم نه. می‌گفت حتماً آن را بخوان خیلی هم گریه می‌کرد، خیلی. بعد یک شب هم بابایش گفت رفتم اذان بوده نماز بخوانم در اتاق را که باز کردم دیدم صداهایی در اتاق دارد می‌آید بعد گفتم بابا چطوری این‌ها؟ بلند شده با یک حالتی ترس و وحشت گفت است نه اصلاً چیزی نیست این‌ها، گفت دیدم رضا دارد نماز می‌خواند حالا من اینجا اسم را هم [گفتم] بعد گفت آخرین به نظر خودم دیگر آخرین نماز بود اینجوری با یک حالتی بود من اصلاً دیگر نماز نمی‌توانم بخوانم وقتی به نماز می‌ایستم یک حالت خاصی به من دست می‌دهد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی پسرتان در حالی که داشت قرآن را رمز گشایی می‌کرد و یک حال بُکاء و حالت خشوعِ خاصیّ داشت دیگر نماز را گذاشت کنار؟

خانم سیاهکویی: دیگر حالا اینجا پیش ما نبود یعنی اصلاً در یک هفته اتفاق افتاد. یعنی آذر و دی بود، دی ده روز آمد با یک حاج خانمی که حتّی از معارف بود دارالقرآن دارند آنجا، یک حاج خانم بوده بعد یک استاد دانشگاهی بود این هم می‌برند مثلث تشکیل می‌دهند.

حجت الاسلام والمسلمین شمشیری: یعنی با هم این خانم‌هایی که نامحرم هم بودند متاسفانه.

خانم سیاهکویی: نامحرم بودند اصلاً به هیچ عنوان محرمیتی نبود و یک سر مثلث پسر من بود، یک گوشه‌اش خانم دارالقرآن بود این طرفش هم استاد دانشگاه بود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: که آن هم خانم بود.

خانم سیاهکویی: آن هم خانم بود، حالا اینجا آن مَستر داشته این‌ها را امتحان می‌کرده که حالا این مثلث چه جوری می‌خواستند ببینند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: نتیجه می‌دهد یا نه؟

خانم سیاهکویی: قرآن را رمزگشایی می‌کند حتّی دارم در صدایش می‌گوید؛ که قرآن پیش این شخص است آن هم جرأت نمی‌کند که مثلاً این قرآن را رو کند. یعنی…

حجت الاسلام مظاهری سیف: خُب یک لحظه شما اجازه بدهید ما تا اینجایش را یک کم روشن بکنیم چون اتّفاقات پشت سر هم افتاد خیلی شدید، ما یک جمع بندی بکنیمان شاءالله برنامه بعد بتوانیم ادامه بدهیم. الآن شما رفتید و وارد عرفان حلقه شده‌اید تا ترم پنج خودتان چیز خاصی را تجربه نمی‌کنید و سعی می‌کنید که دیگران را ببرید. دوستانتان، بستگان، عزیزانی که بگویید خُب آن‌ها اقلاً بیایند استفاده بکنند اگر من نمی‌توانم. ولی وقتی آن‌ها را وارد می‌کنید ترم پنج می‌شود برای خودتان هم یک تجربه‌هایی پیش می‌آید. این تجربه‌ها همراه با دردهای جسمانی، توهّماتی از اینکه به قول عرفان حلقه‌ای‌ها ویروس‌های غیرارگانیک؛ جن، ارواح سرگردان دور و ور شما هستند به طوری که شما دیگر نمی‌توانید داخل خانه تنها بمانید، احساس می‌کنید گاهی پشت سرتان یک کسی دارد می‌آید و می‌خواهد آزار بدهد شما را. با این اوضاع گاهی هم یک تجربه‌های خوبی دارید مثلاً یک پیش آگاهی‌هایی پیدا می‌کنید که این شما را تشویق می‌کند. احتمالاً برای شما هم خوشایند بوده، بعد پسرتان را که بردید آنجا، مادرتان که هیچی، مشکل بدنی‌اش، جسمانی‌اش که درمان نمی‌شود، مشکل اعصاب هم پیدا می‌کند. پسر شما، آقا رضا، گفتید دیگر، بله.

خانم سیاهکویی: بله.

حجت الاسلام مظاهری سیف: ایشان که می‌آید نه تنها باز مشکل جسمش، زانو درد و مشکل چشمش برطرف نمی‌شود بلکه شما می گویید یک حالت‌های عرفانی به او دست داد و در همان حالت‌ها با دو تا خانم در ارتباط بود و نمازش را هم ترک کرد ولی خُب قرآن می‌خواند، گریه و زاری می‌کرد، احساس می‌کرد به خدا خیلی نزدیک شده. یک تناقضی برای شما اینجا به وجود آمده و همچنین شما می گویید که من ناگهان رفتم وارد یکی از جلساتشان شدم که معمولاً نمی‌رفتم، دیدم که خانم‌ها و آقایان و بعضی از بستگانی که بالاخره شما معرفیشان کردید بدون ملاحظه‌ی مسائل شرعی همه در حالت‌های عجیب و غریب هستند و شما می‌نشینید آنجا که دوباره اتّصال بگیرید که احساس می‌کنید یک انرژی، یک نیرویی دارد از پایتان وارد بدنتان می‌شود خُب این تجربه‌ها، تجربه‌های عجیب و غریبی است و باید ما حالا بتوانیم یک مقداری این‌ها را بررسی بکنیم، توضیح بدهیم که چه اتفاقی افتاده، به خصوص برای پسرتان آن حالت‌هایی که خودش احساس می‌کند خیلی عرفانی است ولی دارد از شریعت عبور می‌کند و شریعت را پشت سر می‌گذارد. مگر می‌شود کسی شریعت را پشت سر بگذارد و بعد حالت خشوع برایش به وجود بیاید؟ این تناقض‌ها، اتفاقاً روایاتی داریم که این مسائل را توضیح می‌دهد یعنی قشنگ می‌گوید اگر کسی شریعت را پشت سر بگذارد ممکن است چه اتفاقاتی برایش بیفتد. گاهی اوقات تجربه‌های شِبه عرفانی هم ممکن است داشته باشد. این روایات را فکر کنم جلسه‌ی آینده برسیم یک کم در موردش توضیح بدهیم و آن مسیر انحرافی که شیطان می‌آید با پیچیدگی‌های خاصی ایجاد می‌کند را بهتر بشناسیم. یعنی شیطان این جوری نیست که همیشه بیاید بگوید بروید دنبال فسق و فجور و گناه و دزدی و از دیوار مردم بروید بالا. نه، گاهی اوقات در پوشش عرفان خیلی شیک و تمیز می‌تواند بیاید این انحرافات را ایجاد بکند، بالأخره خوارجی که در مقابل حضرت علی علیه السلام ایستادند همه ما شنیدیم که نماز شب‌های معروفی می‌خواندند. ُخب بدون آن حالت خشوع کاذب و شیطانی کسی نمی‌تواند ساعت‌ها بایستد به عبادت خدا. باید یک چیزی باشد بالاخره او را نگه دارد. به هر حال اینجا ما با یک پیچیدگی مواجه هستیم از این تجربه‌ها. شما ان شاالله در جلسه‌ی آینده با ما همراه باشید ما یک مقدار دقیق‌تر بشنویم به خصوص دختر خانمتان که الان ظاهراً بستری هستند. ایشان را بیشتر در موردش صحبت بکنیم و باز هم دعا می‌کنیم که خدا ان شالله به تمام آسیب دیدگان از عرفان حلقه شفای عاجل و کامل عنایت کند.

در برنامه‌های آینده هم همراه ما باشید. همه‌ی شما را به خدای بزرگ می‌سپاریم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا