متن پیاده شده ی قسمت چهارم برنامه نجات از حلقه در شبکه جهانی ولایت
حجت الاسلام مظاهری سیف: بسم الله الرّحمن الرّحیم سلام بینندگان عزیز. با برنامهای دیگر از مجموعه برنامههای نجات از حلقه در خدمت شما هستیم. در این برنامه بناست که در کنار بحثهای کارشناسی، از تجربهی کسانی که در عرفان حلقه رفتهاند و برگشتهاند استفاده بکنیم. این قسمت هم مثل چند قسمت گذشته، میهمانان ارجمندی داریم، جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای امین شمشیری و دوست عزیزِ ما جناب آقای سیّد مهدی عسکری. در خدمتشان هستیم. یک سلام و علیکی داشته باشید با بینندگان.
حجت الاسلام شمشیری: بسم الله الرّحمن الرّحیم. سلام عرض میکنم خدمت شما دو عزیز گرامی و بینندگان عزیز. خوشحال هستم که یک بار دیگر افتخار این را دارم در خدمت شما باشم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: ما هم همینطور خوشحالیم از دیدنتان.
آقای عسگری: بسم الله الرّحمن الرّحیم. با عرض سلام خدمت اساتید محترم آقای مظاهری، آقای شمشیری و تمام بینندگان عزیز، در خدمتتان هستم.
حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی خوش آمدید. باز هم وقت گذاشتید و در خدمتتان هستیم. من چکیدهای از بحثهای گذشته را عرض بکنم و ادامهی داستان را از شما بشنویم.
در چند جلسهی گذشته صحبت سر این بود که جناب آقای عسگری در زندگی دچار مسائل و مشکلات و بحرانهای مختلفی میشوند، با افرادی هم آشنا میشوند که اینها مدعی بودند میتوانند مسائل و مشکلات زندگیشان را حل بکنند. اما در نهایت، افراد فریبکار و شیّادی بودند که هیچ نتیجه ای هم نداشته کارهایشان. سرانجام با عبادت با دعا، با ارتباط با شهدا، یک مقدار خودشان را آرام میکنند و در همین حین بوده که دوستی سر راه ایشان میآید و پیشنهاد میدهد که جَرَیانی هست، راهی هست، کلاسهایی هست که از طریق آن میتوانند به عرفان برسند. و در طول حداکثر یکسال و نیم به مدارج بالای عرفانی دست پیدا بکنند.
ایشان هم که خب خیلی آماده بودند از این جهت و میخواستند برای تقویت روحی و روانی خودشان کار بزرگی انجام بدهند، مشتاق میشوند و در این کلاسهای عرفان حلقه شرکت میکنند. در ابتدا با جاذبههایی مواجه میشوند، در همان جلسهی اوّل کسانی بلند میشوند و می گویند ما با این ارتباط و با ورود به عرفان حلقه آگاهیهایی برایمان آمده و مثلاً داریم شعر می گوییم با اینکه قبلاً اهل شعر و شاعری نبودهایم. کس دیگری بلند میشود در همان جلسه اعلام میکند که بیماری داشته و در اثر ارتباط با عرفان حلقه بیماریاش برطرف شده.
بحثهایی که آنجا مطرح میشود از جمله اینکه که شما میتوانید با بعضی از این ارتباطها و برنامههایی که ما به شما یاد میدهیم تا دوران جنینیتان را هم به یاد بیاورید. باعث میشود که آن حسِّ کنجکاوی و ماجراجویی تقویت بشود و برانگیخته بشود و ایشان باز عزم راسختری پیدا بکند که غیر از دوره اول، دوره دوم را و دوره سوم را هم پشت سر بگذارد.
سرانجام بعد از اینکه دورهی اول را به پایان میرسانند مدرک عرفانی به ایشان داده میشود که خُب این هم به نوبهی خودش جاذبه داشته و ایشان را امیدوار میکند و مطمئن میکند که در یک راهِ درست دارد پیش میرود و میتواند یک موقعیت اجتماعی خوبی هم پیدا بکند با این مدارک. و اما در این کِش و قوسها و فراز و نشیبها، شکهایی هم برای ایشان به تدریج به وجود میآید که در اثر انباشته شدن و تراکم این شک و تردیدها آرام آرام به فکر واداشته میشوند و دیگه سر آغازِ فاصله گرفتن با عرفان حلقه، اتّفاق میافتد در زندگیشان.
خب این شک و تردیدهایتان را بگویید، چه چیزهایی بود که شما را به تردید انداخت؟
آقای عسگری: در جلسات قبل خدمتتان عرض کردم که هیچ وقت من به مکان شَکّم نیامد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: که این مکان عوض میشد و…
آقای عسگری: که مکان عوض میشد و همهشان را فکر میکردم که خوشا به سعادتشان امروز آیا قسمت کی شده که کلاس برگزار شده. خوشا به سعادتشان. ولیکن علیرغم این برنامهها خب مقیّد بودم، خیلی از مسائلها را در نظر میگرفتم از جمله مسئله ای که در این کلاس من به شک افتادم مسئله مَحرم و نامحرمی بود. خُب میدانستم که این آقا با این خانم هیچ گونه نسبتی ندارد. نه خواهر است، نه برادر، نه فامیل، غریبه غریبه. چطور هست که الان نسبت به هم محرماند و میتوانند به هم دست بدهند و اتصال برقرار کنند. این اولین سوالی بود که من یک مقداری به شک افتادم. دوّمین مسئله خب استاد، همان مستر به اصطلاح خودشان با ذکر گفتنِ من مخالفت کردند و گفت که ذکر برای شما اختلالِ ذهنی ایجاد میکند. اصلاً ذهنت را قفل میکند و شما نیازی به ذکر ندارید. مسأله بعدی توسل به انبیاء و معصومین بود. میگفت که من که همان جلسات اولی که وارد کلاس شدیم به شما گفتم، گفتم شما میتوانید برای خودت یک پیغمبر باشی. پیغمبر هم این آگاهی را داشت، پیشرفت کرد قرآن به او نزول شد، نازل شد، بر قلب ایشان نازل شد. و من با خودم خُب شرط بندی میکردم سؤال و پرسش و پاسخ پیش خودم میگفتم. میگفتم خدایا نَعُوذُ بِاللَّه قرآن کجا این شعرهایی که اینها می گویند کجا؟
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی او (مَستر) میگفت شما میتوانید مثل پیغمبر بشوید وحی به شما برسد و بعد اگر کسی هم شعر میگفت، میگفت ببین این هم وحی است!
آقای عسگری: اصلاً پیغمبر را به این آگاهی ربط دادند که اصلاً پیغمبر به این آگاهی رسیده بود که اینطور قرآن به ایشان نازل شد. بعدش میگفتند که خب پس کدام یکی از این عارفها، حالا که من شاگرد بودم هنوز، کدام یک از این مسترهای بزرگ یک قالبی مثل قرآن چرا هنوز بیان نکردند؟ و همهاش یا شعر بوده یا به قول معروف مریضیم خوب شده، از همین چیزهاست. اونوقت این شعرها چه چیزی دارند؟ چه به قول معروف نکتهی مثبتی دارند؟ ولي قرآن، سراسر، همهاش معجزه است و همه هر کدام از کلماتش یک حکمتی نهفته است. حالا من نمیدانم ولي بزرگان، معصومین مان پی به این نکتههای…و بزرگی قرآن و حکمت قرآن بردهاند. مسئله ای که بود که من سر کلاسهایم طوری مثلاً برگزار میشد که به نماز میخورد. زمانیکه وارد کلاس میشدیم که خُب سعی میکردم همیشه نفر اولی باشم و همیشه هم همینطور بود یا نفر اولی یا نفر دومی بودم که وارد کلاس میشدم به اذان میخوردیم تا منتظر میماند (مستر) که شاگردها بیایند من اجازه میگرفتم و نمازم را میخواندم. اینجا بود که اولین بحث را من با استاد شروع کردم که عرفان بدون نماز مگر میشود؟
حجت الاسلام مظاهری سیف: استاد نماز نمیخواند؟
آقای عسگری: نمیخواند. هیچکس نمیخواند. فقط من بودم که نماز میخواندم. ایشان هم طوری وانمود میکردند که اصلاً ناراحت نیستند، خیلی عادی است، خوب است، عادی است. بعدش اولین سوالي که من از ایشان کردم این بود که چرا شما نماز نمیخوانید؟ باز هم دوباره همان سؤال من را با سؤال پاسخ داد که شما آهسته برو پیوسته. نمازت را بخوان ولی تو برای خودت میتوانی یک پیغمبر باشی، خدا نیازی به نماز تو ندارد، خدا نیازی به ذکر تو ندارد، خدا بزرگتر از این حرفهاست.
حجت الاسلام مظاهری سیف: با یک سری حرفهای عرفانی درست، نتایج غلطی میگرفت و میرفت به آنجاییکه حالا که خدا نیاز ندارد نماز هم نیاز نیست.
آقای عسگری: احسنت. به ایشان گفتم که قرآن را چه؟ قرآن را که دیگر شما قبول دارید؟ گفت که ما همه چیز را قبول داریم چرا قرآن را قبول نداریم؟
گفتم خب نماز، دو تا آیه از قرآن در نماز نهفته است. حالا کار به اصلاً حکمت اصلی نماز نداریم که اصلاً برای خودش یک فلسفهی دیگری است و یک صحبت دیگر و یک بحث دیگر. خب اگر می گویید قرآن را قبول دارم، خب پس نماز که هست خود آیههای قرآن است چرا نماز نمیخوانید؟ گفت که آقا سید اگر از من میشنوی خودت را تسلیم ما کن. اگر میخواهی واقعاً عارف بشوی. و اینکه بخواسته باشی هی پرسش و پاسخ داشته باشی به نفعت نیست، خود این شبکه پَس می زند شما را. و شما خود به خود بدون اینکه ناخوداگاه بدانید از این مرحله خارج میشوید.
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی آن ارتباطها واتصالاتی که اینها میگفتند ما با جبرئیل و خدا برای شما برقرار میکنیم، با این سؤالها میگفتند قطع میشود، به هم میریزد.
آقای عسگری: قطع میشود. در اصل این عرفان با اجنّه است.
حجت الاسلام مظاهری سیف: حالا این بخشش را نگه داریم. آن ترديدهای شما پس این بود که مقیّد به مسائل شرعی نبودند. عباداتشان را انجام نمیدادند و از همه بدتر و عجیب تر اینکه ادّعا میکردند شما در اثر ارتباط با این برنامههای عرفان حلقه به نبوّت میرسید.
آقای عسگری: بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی اینکه وحی براي شما نازل میشود و الهاماتی خواهید داشت که همان راه زندگی را به شما نشان میدهد حتّی اگر راهش این باشد که حالا نماز نخوانی.
آقای عسگری: حتّی اصلاً نیازی نیست مؤمن باشی. اصلاً نیازی نیست مقیّد باشی اصلاً نیازی نیست خداشناس باشی اصلاً نیازی نیست که مثلاً توسل به معصومین بکنی.
حجت الاسلام مظاهری سیف: توسل به اهل بیت را هم…
آقای عسگری: اصلاً به طور کلی مُنتفی است. خب عرض کردم خدمتتان این عرفان اساسنامهاش به کمک اجنّه است. خب زمانی که به من بگویند که قاب «اِن یَکَاد» و اینها را اگر داری از دور و بَر خانهات بردار. امروز اگر من یک دشمنی داشته باشم باید یک سلاحی برای مبارزه داشته باشم. سلاح مبارزه با اجنّه، قرآن است، ذکر است، نماز است، توسل به ائمه است. اینها سلاحهای جنگی را از دور و بر آن شاگرد بدون اینکه اصلاً بفهمد و درک کند خود به خود کنار می زند.
آقای مظاهری سیف: در واقع آن عواملی که در روایات ما، در فرهنگ اهل بیت معرفی شده برای دفع شیاطین مثل استفاده از وَ اِن ْیَکَاد، آیةَالْکُرْسِی، یاد خدا، عبادت به موقع. اینها همه اینها را منع میکردند و شما از این نتیجه میگیرید که خب اینها در واقع دارند راه را باز میکنند برای اینکه شیاطین وارد زندگى یک فردی بشوند.
آقای عسگری: احسنت. به این کلاس داشتم ادامه میدادم با آن شکهایی که برایم پیش آمده بود. تا برای یک برنامهی کاری بود که به منزل عمویم رفتم، فقط به گوشم خورده بود که زن عموی بنده کلاسهای خداشناسى میرود و واقعاً سبک زندگیش فرق کرده، اخلاقش، رفتارش فرق کرده. ما همینطور ناخودآگاه در حین خداحافظی کردن که بودیم به زن عمویم گفتم که خب شما که عرفان حلقه میرفتید زودتر از اینها من را خبر میکردید. شما که میدانستید من هم دوست دارم. اصلاً انگاری ایشان را برق گرفت، اصلاً هیچوقت آن لحظه ای که به من نگاه کرد را یادم نمیرود شوکه شد گفت بشین بشین. ما نشستیم و گفت یک دفعه دیگر بگو ببینم این قضیه چیست؟ گفتم که عرفان حلقه. گفت توضيح بده؟ برایش یک چیزهایی که توضيح دادم، گفت که مهدى جان این عرفان یک عرفان دروغین است و تو از هیچ چیز خبر نداری یک عرفان شیطانی است.
حجت الاسلام مظاهری سیف: ایشان عرفان حلقه واقعاً رفته بود؟
آقای عسگری: نه به گوشش فقط خورده بود.
حجت الاسلام مظاهری سیف: این کلاسهای خداشناسى پس چه بوده که میرفت؟
آقای عسگری: کلاسهای خداشناسى، کلاسهایی بودند که خدمت استاد شمشیری بودند. میآمدند خدمت استاد.
حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان کلاسهای شما (حجت الاسلام شمشیری) میآمدند زن عموی ایشان.
حجت الاسلام شمشیری: بله زن عموی ایشان.
آقای عسگری: و تو اگر واقعاً میخواهی خدای خودت را بشناسی بیا تا خودم ببرمت سر کلاس. ما اینجا دوباره یک مرحله جديد شروع شد. حالا داشتم برنامه ریزی میکردم برای جمعه که چکار کنم؟ بروم با زن عمویم یا بروم سر کلاس عرفان حلقه؟ خب عرفان حلقه کلاسهایمان اصولاً بعد از ظهرها بود.
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی الان زمان کلاسهای خداشناسى آقاى شمشیری و زمان کلاسهای عرفان حلقه افتاده بود روز جمعه در یک موقع.
آقای عسگری: هر دو در یک جمعه. هر هفته آقاى شمشیری پنج شنبه، جمعهها اصفهان بودند که جمعهها کلاس بود که ما در خدمتشان بودیم. خب جلسه اول که عرفان حلقه بعد از ظهرها بود دَم اذان مغرب. زن عموی بنده صبح به من زنگ زد، با من قرار گذاشت که با هم رسیدیم خدمت استاد. نه اینکه خدای ناکرده سوء تفاهمی بشود نه اینکه خدای ناکرده روحانيت را زیر سؤال ببرم همهشان نور چشم هستند ولیکن از روحانيت من فقط برداشتم این بود که نماز میخوانند، قرآن میخوانند، خدا، خمس، زکات و همین چیزهای معمولی.
حجت الاسلام مظاهری سیف: مأمورِ اجرای احکام خدا هستند؟
آقای عسگری: همین. فقط در مورد روحانيت همین بود. حالا عذر خواهی میکنم. خدای ناکرده سوء تفاهمی نشود. یواش یواش خب من رفتم آخر کلاس نشستم. خدا ان شاءالله من را ببخشد ان شالله که استاد هم من را ببخشد یه حالت غضبناک هم نگاه میکردم و یک حالت گارد و فقط نشسته بودم پایم را انداخته بودم روی پای دیگرم فقط ایشان را نگاه میکردم. بغل دستی من گفت که ایشان کی باشند؟ گفتم زن عموی من هستند. گفت که خیلی خب. یواش یواش متوجه شدم که اصلاً بنیان گذار این کلاس خودش یکی از مسترهای حلقه بوده یکی از جدا شدگانِ مستر حلقه بوده. این اولین سؤال برای من پیش آمد که خدایا اگر این عرفان حلقه صحّت دارد این که به قول خودش بنیان گذار الان این کلاس خداشناسى شده این که خودش مَستر بوده؟ تمام ترمها را رفت است، پس چه چیز شبهه ناکی بوده است که ایشان جدا شده.
خُب، بنیانگذار کلاس که همان خودش جدا شده از مستر حلقه بود چند نفر را آورده بود که حالا از حلقه جدایشان کند و استاد به سؤالات اینها جواب بدهد. یکی یکی سؤال میکردند و استاد جواب میدادند. یواش یواش نظرم در مورد آقای شمشیری استاد عزیز برگشت. در مورد روحانیت اصلاً کلاً یک منشِ دیگری، یک رفتار دیگر من از ایشون دیده بودم، اصلاً برایم قابل تصوّر نبود. دیدم که در حدود ۲۰ نفر، ۳۰ نفر بودیم توی این کلاس در سنهای مختلف؛ حتی یک فردی داشتیم نزدیک به ۵۰ سال سن داشت که در این کلاس بود و از استاد سؤال میکرد. خب حالا من هم جرأت اینکه، یعنی این که نه جرأت کنم، توان سؤال کردن نداشتم. تازه وارد ترم سه شده بودیم از حلقه.
حجت الاسلام مظاهری سیف: آنجا هم به شما یاد داده بودند که سؤال نپرسید.
آقای عسگری: اصلاً. اصلاً به ما میگفتند که آقا مثلاً کسانی که میگفتند سؤال زیاد میکنند به اینها می گویند سوپردانا و سوپردانا هیچوقت به هیچ جا
حجت الاسلام مظاهری سیف: نمیرسد.
آقای عسگری: نمیرسد. و شما خودتان را تسلیم ما کنید اگر میخواهید عارف بشوید. یکی یکی سوالاتی که آنهایی که در ترمهای بالاتر حلقه بودند از استاد میکردند و استاد به سؤالات ایشان پاسخ میداد به بچّهها جواب میداد، من این سؤالات را یکی یکی مینوشتم. فقط مینوشتم و گوش میدادم. حالا هم کلاسهای استاد عزیزم را میرفتم هم عرفان حلقه را. استاد میدانستند که من دارم آن کلاس را ادامه میدهم به روی خود نمیآوردند. خب می گویم خیلی با تواضع، با روی باز، هیچ وقت جلوی من گاردگیری نکردند که زده بشوم. یواش یواش واقعاً انس عجیبی نسبت به ایشان پیدا کردم. بار که مثلاً برای تهران میزدم میایستادم، میرفتم جمکران زیارتم را میکردم. خب می گویم به نماز و اینها مقیّد بودم. علیرغم این که واقعاً از ایشان ممنونم، میدانستم که واقعاً وقتشان کم است وقتشان را در اختیار من قرار میدادند راهنمائیم میکردند صحبت میکردیم هر روز اُنسمان بیشتر میشد تا اینکه دیگر واقعاً آن کلاس را کنار زدم و در خدمت خود استاد شمشیری بودم. البته کنار زدن آن کلاس هم به همین راحتی نبود یعنی واقعاً من آن مَستر را طی یک سری سؤالات واقعاً پیچاندمش دیگر.
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی به این نتیجه رسیدین که چیزی ندارد برایتان.
آقای عسگری: یعنی نتوانست جواب من را بدهد. سؤالات من را یکی یکی با سؤال پاسخ داد که در آخر کار هم به او گفتم که من جواب هیچکدام از سوالاتم را نگرفتم و سؤالات من را با سؤال پاسخ دادید و دیگر در خدمت استاد بودیم که...
حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکر. چه شد آقای شمشیری که اصلاً شما رفتید آنجا و این کلاس را برگزار کردید و…؟
حجت الاسلام شمشیری: خدمت شما عارضم که از سفری که از شیراز من بر میگشتم با یکی از دوستان به نام دکتر شفیعی آشنا شدم در آن سفر و ایشان سوالاتی را داشتند بعد از آنکه ما جدا شدیم قرار ما بر این شد که من هفته ای یک بار ورود پیدا کنم، ایشان سر بسته گفتند که یک جریاناتی وجود دارند و عدّه ای جذب این مسائل شدهاند خُب ایشون هم کلینیک دارند و با این بیمارها گاهی برخوردهایی دارند.
حجت الاسلام مظاهری سیف: روانشناس هستند.
حجت الاسلام شمشیری: بله. از این بابت یک نقطهی مشترک بین ما به اعتبار دینی و اینها به اعتبار پزشکی وجود داشت.
حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی آن کسانی که رفتهاند در عرفان حلقه و دچار مشکلات روحی و روانی شدهاند به ایشان مراجعه کرده بودند.
حجت الاسلام شمشیری: بله.
حجت الاسلام مظاهری سیف: و از اینجا ایشان متوجه شده بود که یک جریان آسیب زائی هست به نام عرفان حلقه.
حجت الاسلام شمشیری: دقیقاً و حالا جلسات برپا شد به همّت ایشان و خانوادهشان. ما ورود پیدا کردیم و نقد را آغاز کردیم. البته تا اینکه ما با آقا سید بزرگوار آشنا بشویم دو سالی طول کشید و ما آن جلسات را داشتیم. میآمدند افراد متفاوتی میآمدند و بیشتر جنبهی پرسش و پاسخ داشت، من بنایم بر این بود که یک فضایی را ایجاد کنم دقیقاً همان کاری که شما در تهران داشتید و اجازه میدادید اینها صحبت کنند. آن فضاها را ما به نوعی در اصفهان ایجاد کردیم، اینها میآمدند صحبتشان را میکردند و ما هم جواب میدادیم آن مقدار را که توانایی داشتیم، این قضیه به هرحال جلوتر رفت تا یکی از خانمهایی که در کلاس من بودند گفتند دو تا خانم قرار است که بیایند و سؤال دارند از شما.
حجت الاسلام شمشیری: آمدند، یکیشان زن عموی جناب سید بود.
حجت الاسلام مظاهری سیف: که ایشان هم قبلاً عرفان حلقه میرفته زن عموی شما درسته؟
آقای عسگری: آن را من اطلاع ندارم دیگر.
حجت الاسلام شمشیری: بحث عرفان حلقه نبود، ولی سوالاتی که بود متوّجه میشدیم که به هر حال این فضا…
حجت الاسلام مظاهری سیف: ارتباط دارند، شنیدهاند.
حجت الاسلام شمشیری: بله و یک خانم دیگری هم بودند ایشان هم از سادات بودند و یک خانم برای اینها کلاس گذاشته بود به نام هفت شهر عشق عطار، اما همان آموزههای عرفان حلقه را به یک نام دیگر. مثلاً میگفتند تن واحده ای ما داریم. بعد گفتم خب این که عرفان حلقه است. وحدت و کثرت داریم. این که عرفان حلقه است. در یک قالب دیگر. برای اینکه به هر حال مزاحمتی برای آن خانم به وجود نیاید.
حجت الاسلام مظاهری سیف: اسمش را عوض کرده بودند که کسی نگوید شما چرا کلاس عرفان حلقه گذاشتهاید.
حجت الاسلام شمشیری: بله ولی محتوا همان در واقع عرفان حلقه بود. به هر حال دیگر تشریف آوردند آقا سید. بعد تلاش خود ایشان بوده در واقع، آن کلاسهایی که ما داشتیم که حالا پرسش و پاسخ بود غالباً، چند ساعت طول میکشید و بعد از آن ایشان به هر حال اشاره کردند، قم اگر میآمدند یا در فضای مجازی در کانالهای من یک سری صوتها را گوش میدادند. به لطف خدا حتّی یک دوره ایشان احکام نماز را دیگر الان یاد گرفتند و یادداشت برداری میکنند، هر روز ارسال میکند.
ما آمدیم در مقابل این اصولِ طاهری در اساس نامهشان که اصل اصل است، اصول اعتقادات شیعه را از کتاب آیت الله سبحانی حفظه الله به شکل اصل در مقابل آنها قرار دادیم. و یک کانال راه اندازی کردیم، اصول اعتقادی شیعه را بیان کردیم. جاهایی هم اشاراتی داشتیم مثلاً به این که جرقههای شک را در وجود این افراد میزدیم اشاره نمیکردیم که شما کلاسهای اینها را نروید. ولی اشاره میکردیم که مطالب من را مُحققانه و مدقّقانه بخوانید و اینها یک سر نخی است برای شما. شما بایستی دستتان به دست مراجع باشد. ما یک حرفی میزنیم، حرف ما حُجت نیست، حرف مراجع برای شما حجت است، شما بایستی بروید از سرچشمه بگیرید. من یک فردی هستم حرف آنها را بیان میکنم. و ممکن است من هم اشتباه بگویم. به این طریق به هر حال آن جرقهها را میزدیم و اینها خودشان تحقیق میکردند واقعاً، مطالب را یاد میگرفتند، دنبال میکردند در فضای مجازی و دست میگذاشتیم ما هم روی مطالبی که در عرفان حلقه واقعاً جای بحث داشت. مثل همین که در کسری از ثانیه عارف میشوند و طبیب هم میشوند و به دین نیاز نیست، حتّی دین مزاحم است و یک بحثی را دارند به نام مذهب اشتراکی. که شبکهی شعور کیهانی که حالا باید در جلسات بعد بهش بپردازیم این پایهی اشتراکی انسانهاست نه چیزی به نام دین. اینها را ما دست میگذاشتیم و تناقضات اینها را به هر حال مطرح میکردیم، دوستان هم میرفتند و سؤال میپرسیدند و سوپردانا خطاب میشدند آنجا.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بسیار خوب، با توجه به اینکه دیگر زمان این برنامه هم به پایان رسیده و فکر میکنم باید یک جمع بندی بکنیم از علل و عوامل بیرون رفتن جناب آقای عسگری از مجموعهی عرفان حلقه، که در واقع حاصل تجربههای ایشان و پیگیریهایی که برای کشفِ حقیقت و شناخت عرفان حقیقی داشتند. مهمترین عامل این است که ایشان مواجه میشوند با یک جریان مدعیِ عرفان که مقیّد به مسائل اعتقادی و اخلاقی و مذهبی نیست. اعتقادی از این جهت که نبوّت را میگوید شما همهتان میتوانید الهام دریافت کنید، بشوید پیامبر برای خودتان و راه زندگی و راه عبادت را خودتان کشف کنید. به اخلاقیّات مقیّد نیستند به خاطر این که ایشان اصلاً میگوید رابطهی مَحرم و نامحرم و عفاف و حیا و اینها اصلاً وجود نداشته، فضای بَدی بوده در همچین کلاسی. حالا ممکن است همه کلاسهای عرفان حلقه هم نباشد ولی به هر حال از درون عرفان حلقه عفاف در نمیآید. حالا ممکن است کسی خودش بیرون بلد بوده و بعدشم میآید، با عفافش میآید. عرض شود که بعد، عدم تقیّد به مسائل شرعی و احکام، که نماز نمیخوانده، مستر بوده، ادعای استاد عرفانی داشته و میخواسته است که بقیه را وصل کند به خدا و به جبرئیل در حالی که خودش به نماز و به سایر عبادات شرعی مقیّد نبوده. در کنار اینها آشنایی با یک روحانی و ارتباط با مسائل دینی و دریافت دین و تأمل و تفکر و پرسش گری باعث میشود که آنها هم طردش بکنند و ایشان بتواند با شناخت و آگاهی و اهتمام به درک حقیقت و کشف حقیقت، راه خودشان را پیدا بکنند. که خیلی خوشحالیم از اینکه حالا هم با یک اعتقاد راسخ و آگاهی مستحکم به دین برگشتند، در واقع به تقیّدات دینی، به باورهای دینی، دیگر آن دین ارثی که معمولاً ماها داریم نیست. ایشان خودش یک دور زده و حالا آمده و با آگاهی مناسب این را شناسایی کرده و به آن رسیده. و خوشحالیم و متشکر از این که وقت گذاشتید و آمدید به شهر قم در شبکه ولایت و این تجربهها را با بیندگان و مخاطبان این شبکه به اشتراک گذاشتید و در اختیار آنها گذاشتید تا استفاده بکنند و ان شالله آنها هم این تجربهها را به دیگران منتقل بکنند و ما شاهد نباشیم که از جامعهی متدیّنین ما و شیعیان آل علی کسی بخواهد به این جریانات انحرافی گرایش پیدا بکند، حالا بله یک آدمی که یک عمر بی دین زندگی کرده، دیگر خودش میداند و خدای خودش ولی ما حداقل تا جایی که میتوانیم با این تبادل نظرها و انتقال تجربهها حتیالامکان بازدارنده باشیم از این که بخواهند مؤمنین ما قربانی چنین مدعیان دروغینی بشوند. خیلی هم متشکریم از بینندگانی که همراه ما بودند تا پایان برنامه، ان شالله در برنامههای بعد، با مهمانان دیگری این بحث را ادامه خواهیم داد. و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.