نقد اصول فرقهی حلقه – اصل شماره ۱ (بخش دوم)
نقد اول) سلوک به کجا!
با توجّه به نکات یاد شده، از این اصل استفاده میشود که: عرفان کیهانی، اساس و پایه خود را در نزدیک شدن انسانها با یکدیگر میداند. این اشاره، نشان میدهد که این مکتب، انسان محور است؛ به این معنا که تعالی انسان را در رسیدن به خدا و دریافت اسرار الهی و شناخت اوصاف و اسمای الهی نمیبیند بلکه به دنبال رسیدن انسان به نوعی وحدت به نام وحدت ادراکی[1] است.
وصول به وحدت در عرفان کیهانی به معنای داشتن زندگی مسالمت آمیز است تا انسانها به یکدیگر خدمت کنند و از کثرت زندگی فردی دور بمانند. این نگاه، نویسنده را تا آنجا پیش برده که وی عبادت را نه به معنای اطاعت از دستورات خدا بلکه به معنای خدمت به خلق خدا میداند. چنین معنایی گرچه در طبیعت انسان، نیکو به نظر میرسد اما خمیرمایه آن، نگاه انسانی محض به زندگی است؛ افق چنین نگاهی، انسان طبیعی است. از این روست که عرفان کیهانی رویکردی انسان محورانه دارد نه رویکردی الهی. در همین مسیر است که عرفان کیهانی به جنبههای مساوی انسانها با یکدیگر توجّه میکند؛ مثلاً تصریح میکند به اینکه همه انسانها «بیت الله» هستند؛ زیرا خدا در هر انسانی از روح خود دمیده است[2]. یکی از شاخصههای سکولاریسم این است که جز به تنظیم زندگی دنیوی بشر نمیاندیشد. از این رو مبنا را بر این قرار میدهد که مردم با یکدیگر برادر و برابرند و از حیث شرف و کرامت انسانی با یکدیگر مساوی هستند حتی به شکل تبصره هم متذکر نمیشود که این تساوی، تنها در روبنای زندگی و در جنبههای طبیعی است و گرنه از نظر اخلاق، حکمت و شرافت اکتسابی، انسانها با یکدیگر تا بی نهایت متفاوتاند[3].
در عرفان کیهانی از عشق، سخن گفته میشود اما نه از عشق به خدا؛ نه آن عشقی که اسطرلاب اسرار خداست[4]؛ با این دلیل که انسان نمیتواند خدا را بشناسد و کسی که نمیتواند خدا را بشناسد نمیتواند عاشق او شود[5] پس رسیدن به او معنایی نخواهد داشت. در عرفان حلقه، برخلاف عرفان ایرانی و اسلامی از اسرار خدا سخنی به میان نیامده و فنای فی الله و بقای بالله مطرح نیست اما با این حال، نام عرفان بر آن گذاشته میشود و گفته میشود: «عرفان کیهانی (حلقه)، که عرفان ایرانی و اسلامی و برخاسته از فرهنگ ماست[6]». از این رو اگر بر حفظ عنوان «عرفان» بر این مکتب، اصرار میشود میتوان آن را «عرفان انسانی»؛ یعنی عرفان انسان محور نامید؛ عرفانی که همّتش، توجّه به انسان و مشکلات اوست و از خداشناسی در آن خبری نیست. نکته دیگری که در انسان محور بودن عرفان کیهانی میتوان در نظر داشت این که در عرفان کیهانی، هر انسانی صرف نظر از اعتقاد و باورهایش میتواند انسانی عارف بوده، در صراط مستقیم باشد و سلوک مورد نظر عرفان کیهانی را انجام دهد[7]. بار اعتقادی عارف کیهانی، سنگین نیست. معنویت سکولار نیز از بار متافیزیکی کمی برخوردار است تا حدی که عارف سکولار میتواند به هیچ چیز اعتقاد نداشته باشد اما انسانی معنوی باشد[8].
گویا به خاطر همین انسان محوری است که شاخه ای به نام «فرادرمانی» و شاخه ای دیگر به نام «سایمنتولوژی» از آن منشعب میشود[9]. بنابراین، عرفان کیهانی عرفانی معطوف به انسان است و تلاش دارد تا انسان را از منظری دیگر بشناسد و از منظری دیگر او را نجات بخشد[10].
پی نوشت:
[1] – عرفان کیهانی، اصل 2، ص 56.
[2] – همان، اصل 67، ص 141.
[3] – محمد تقی جعفری، سکولاریسم یا حذف دین از زندگی دنیوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1379، ص 53.
[4] – اشاره به گفته مولوی: علت عاشق ز علّتها جداست – عشق اسطرلاب اسرار خداست.
[5] – عرفان کیهانی، ص 124.
[6] – همان، 51.
[7] – همان، اصل 35، ص 102.
[8] – ر.ک؛ عبدالله نصری، گفتمان مدرنیته، (نگاهی به برخی جریانهای فکری معاصر)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1387، ص 239.
[9] – عرفان کیهانی دارای دو شاخه درمانی است: فرادرمانی و سایمنتولوژی. فرادرمانی برای مشکلات جسمی روانی و روان تنی و سایمنتولوژی برای رفع مشکلات ذهن مؤثر است. گفتنی است انشعاب این دو شاخه از عرفان کیهانی به این معنا نیست که بنیانگذار عرفان کیهانی، ابتدا عرفان کیهانی را پایه ریزی نموده و سپس فرادرمانی و سایمنتولوژی را از آن استخراج کرده است؛ بلکه به عکس، آنچه در بیرون، رخ داده است این است که ابتدا موضوع درمان مطرح بوده و سپس برای این که این درمان، گونه ای عرفان به شمار برود، تلاش شده تا مباحثی به نام عرفان کیهانی، تنظیم شده و فرادرمانی نیز شاخه ای از آن قرار داده شود. عنوان عرفان کیهانی دو گونه استعمال میشود، به معنای عام که شامل کلیّه مباحث نظری و عملی میشود و به معنای خاصّ که فقط مباحث نظری را شامل میگردد. ر.ک به: انسان از منظری دیگر، ص 13.
[10] – در مباحث آینده مطالبی پیرامون انسان شناسی از نگاه عرفان کیهانی، گفته خواهد شد.