میزگرد دو تن از اعضای انجمن نجات از حلقه با روزنامه تابناک
در میزگردی با حضور جداشدگان از عرفان حلقه بررسی شد:
اتصال به شعور شیطانی!
تنظیم: محمود موافق
http://www.tabnakdaily.ir/archive/1392/3/1#
توضیح: هوش سرشار میخواهد یا اتصال به شبکههای قوی سیاسی و اطلاعاتی، هر چه هست، برخی از انسانها خوب توانستهاند که از آب گلآلود، ماهیهای درشت بگیرند!
ماهیهایی که وقتی که زیاد شوند، میتوانند وضعیت اقتصادیشان را توسعه دهد و گاه که تعدادشان بسیار بیشتر از آنچه میپنداری میشوند، هر حاکمیتی را وادار میسازد تا واکنشی در این زمینه نشان دهد.
تعداد بیشمار آسیبدیدگان و شاکیان، از یکسوی و خطراتی که این آسیبدیدگی برای اجتماع انسانی به وجود میآورد، حتی حاکمان کشورهای آزادیخواه را هم مجبور کرده است که در این موضوع، واکنشی از خود نشان دهند.
هرچند این واکنشها از سوی بسیاری از کشورها، بسته به نوع سیاستشان، تفاوتهای بسیاری دارد، بهراستی این واکنشها به چه چیزی است؟! به فعالیت گروههای کوچک دیگراندیشی که نهایتاً قصد دارند به خدا نزدیک شوند یا به فعالیت فرقههایی با شبکههای اقتصادی قوی و تشکیلاتی سازمانیافته است که مریدانی میپرورد که در آینده، هر چه که از آنها میخواهند، بیچونوچرا انجام دهند؟!
راستی این روزها، چرا حکومتها به فعالیت فرقهها حساس شدهاند؟! و سوال اساسیتر اینکه چرا خاستگاه همه فرقهها، رسیدن به کمال معنوی است که نهایتش تسلیم محض، نامگذاری میشود!؟ در سالهای اخیر، در بسیاری از کشورها خطر تشکیل فرقهها و گروههای معنوی که اساسا تمایلات ویژهای به برخی از اقدامات خرابکارانه دارند، به عنوان مهمترین مشکل دستگاههای امنیتی مطرح شده است.
فرقههایی که در ظاهر، انسان را به معنویت و تسلیم بیچونوچرای بنده به معبود، سوق میدهند و در باطن، گروهی از مریدان حلقه به گوشی را میپرورانند که حاضرند دست به هر اقدامی بزنند، ولو کشتن انسانهای دیگر به بهانه مبارزه با پلیدی!
انسانهایی که بیآنکه بدانند، گوش به فرمان فردی شدهاند که ناخودآگاه خود را در مقام برتری قرار داده و نهایتا، وجود هر برگزیدهای به غیر از خود را انکار میکند! او کسی است که از سوی آسمانها برای هدایت بشر خلق شده است و تنها اوست که میتواند راه راست را بر دیگران بنمایاند.
در این میان، البته حرفهایی که میزند، ادعاهایی که مطرح میکند، چیزی جز همانهایی که افراد از کودکی شنیدهاند نیست، کسی که قرار است بیاید و بشریت را نجات دهد! کسی که واسط میان بندگان و خدا قرار خواهد گرفت و… البته معنویت مطرح شده در این فرقهها، مختص یک پیامبر یا برگزیده معرفی شده از سوی یک دین نخواهد بود. بلکه آمیختهای از تمام ادیان است تا درصد جذب حداکثری را برای گروه به ارمغان آورد! تصور کنید، موعودی که همه ادیان آن را نوید داده اند، بیاید و تنها به تبلیغ دین خود بپردازد؟!
آیا چنین موعودی میتواند از سوی مابقی گروهها نیز مورد توجه قرار بگیرد؟! معلوم است که نه! برای بشر خسته و راحت طلب امروزی که میان خروارها مشکل اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی گیر افتاده است و دیگر حاضر نیست میان این همه دغدغه اصلی، راه سخت و طولانی معنویت را به تنهایی سپری کرده و به حقیقت دست یابد، چه چیزی بهتر و راحتالحلقومتر از اینکه، به موعودی رو کند که همه ادیان را با همه خدایانش بپذیرد!
در این میان، چه اهمیت دارد، که خدا، گاه در قالب شیطان باشد و گاه در قالب نور! از میان چنین انسان خسته و راحت طلبی، چه کسی میتواند ثابت کند که این آن خدایی که باید نیست و… بر آن شدیم تا در خصوص یکی از گروههای مدعی عرفان جویی ـ که احتمالا این روزها، نامش را حتی از فرزندان و مادران خانواده هم میشنوید ـ میزگردی با حضور دو تن از جداشدگان این گروه، مطرح و علل برائت از این گروه را بررسی کنیم.
در این میزگرد طولانی، رضا عماری الهیاری که کارمند بخش خصوصی است و به عنوان مستر در این گروه فعالیت داشته است و مریم گلباز که بهتازگی پس از گذراندن دو ترم از گروه عرفان حلقه جدا شده است، به همراه فریبرز کلانتری، روزنامهنگار و پژوهشگر فعال در حوزه ادیان و فرق همراه شدیم که حاصلش را در زیر میخوانید:
آقاي رضا عماري اللهياري نحوه آشناييتان با گروه عرفان حلقه چگونه بود؟
سال 1387دو تن از دوستان و نزديکان ما به خانه ما آمدند. اينها عرفان حلقه را به من معرفي کردند. کتابهايي با مقدمه و شرح دکتر منصور لاريجاني به ما دادند و شما ميدانيد که ايشان کارشناس صدا و سيما و استاد دانشگاه هستند. به هر حال، صحبتهايي داشتيم که باعث شد بعد از يک هفته يا ده روز در اين کلاسها ثبت نام کنم.
نحوه معرفي چگونه بود؟ از همان ابتدا رفتند سر اصل مطلب يا…
نه ببينيد… اينها به منزل ما آمدند و بعد از مدتي، زمان غروب من که براي نمازخواندن آماده ميشدم، ديدم با اينکه اينها افراد مذهبي بودند، از جايشان تکان نخورده و نماز نخواندند و آخر شب، هم وقتي از آنها پرسيدم که چرا نماز نميخوانيد و اين حرفها، با لبخند گفتند که اين تاثيرات آن کلاسهاست و با حضور در اين کلاسها به جايي خواهيد رسيد که ديگر نيازي به اين کارها نخواهيد داشت. براي من هم اين پرسش ايجاد شد که چگونه ميشود که اين افراد سفت و سخت مذهبي، به چنين حالتي دست پيدا ميکنند.
بعدها در کلاس آقاي طاهري هم، چون کلاسها صبح تا ظهر يا ساعت سه بعد از ظهر بود تا غروب، من بهشخصه نمازخواندن آقاي طاهري را هم نديدم. در ترمهاي اول هم وقتي وقت نماز ميشد، اعلام ميکردند که هر کسي که ميخواهد برود و نمازش را بخواند. در واقع يک کنجکاوي براي من ايجاد شده بود و به همين دليل به اين کلاسها کشيده شدم. در اين مدت يک سال و نيم، بايد بگويم که تقريبا از انجام فرايض کاملا دور افتاده بودم.
کلاسها به چه شکلي برگزار ميشد؟
هر دوره 6 هفته بود که در هر هفته يک جلسه سه ساعته برگزار ميکردند. يک دو يا سه هفتهاي استراحت ميدادند و اعلام ميکردند که تمرين کنيد؛ يعني بايد اتصال برقرار ميکرديم. بعد دوره بعدي را شروع ميکردند. جالب اين بود که در پايان دوره يک پاياننامه هم ميدادند و ميگفتند که حالا به عکستان نگاه کنيد، ادعا داشتند که ديگر نميتوانيد عکس خودتان را ببينيد و خود را به شکل حيوانات مختلف يعني اصل وجود خود خواهيد ديد.
به هر حال، در اين کلاسها هر کسي به دليلي، علاقه، کنجکاوي يا هر چيز ديگري شرکت ميکند. جالب اين است که مطالب اين کلاسها را طوري برنامهريزي کردهاند که وقتي در ترمهاي اول سوالي برايتان مطرح ميشد، استاد يک پاسخ کوتاه قانعنشدني به شاگرد ميداد و بعد با يک جمله که مثلا در ترم 4 يا ترم بالاتر اين را خواهيد فهميد، از موضوع ميگذشت.
در واقع برخي از سوالاتي که برايتان ايجاد ميشد، پاسخي نميگفتند و اعلام ميکردند که مثلا در ترم 6 برايتان باز خواهد شد. بازشدن هم يعني اينکه در اتصالاتي که آنها برايمان برقرار ميکردند، بايد بنشينيد تا برايتان آگاهي بيايد. اتصال هم منظورشان اتصال به حلقههاي شبکه شعورکيهاني يا جبرئيل است.
در کل بايد بگويم برايم نمازنخواندنشان و بعد ادعا کردنشان در اين خصوص که آنها به خدا وصل هستند، جالب توجه بود. در واقع آقاي طاهري که به او استاد طاهري ميگفتند، مدعي بود که نمازي که الان ميخوانيد نماز نيست و من ميخواهم به نمازهايتان کيفيت ببخشم!
نمازهايي که ما ميخوانديم از نظر ايشان، صرفا مکانيکي است و آنها ميخواستند ما را وارد حلقه کنند. اتفاقا براي من سوال ايجاد شده بود و پرسيدم و آنها هم پاسخ گفتند که ما سه سال است که سابقه داريم و ترمزدستي نماز ما از طريق جبرئيل کشيده شده است. در واقع ميگفتند که مشخص نيست براي هر کسي چه زماني اين اتفاق خواهد افتاد، اما نماز را کششي از طريق جبرئيل ميدانستند و ميگفتند که با وارد شدن به حلقهها کيفيت به نمازتان بر ميگردد. يعني قطع شدن نمازشان را به جبرئيل نسبت ميدادند و ميگفتند چون صاحب جهان خداست، او اين وسط يک توقف اجباري ايجاد ميکند تا شعور کيهاني حاصل شود.
خانم گلباز شما چگونه با اين گروه آشنا شديد؟
يکي از دوستان بيماري معده داشت، زخم معده و زخم اثني عشر که هر چقدر درمان ميکرد به نتيجه نميرسيد.
يکي از همکارانش به او گفته بود که من برايت فرادرماني خواهم کرد و براي اين فرادرماني هم نياز نيست که خودت در کلاس حضور داشته باشي! گفته بود که من برايت فرادرماني اعلام ميکنم و حتي اگر شما اطلاع نداشته باشيد، من ميتوانم حلقه فرادرماني را براي شما اعلام کنم و از نظر خودم شما در مسير درمان هستيد.
اين بنده خدا هم حلقه فرادرماني را گرفته بود و بهواسطه دو ماه، تغييرات زيادي در او حاصل شد و دردهايش گويا خوب شده بود و بهبودي که الان ميدانم بهبودنمايي است، در او اتفاق افتاد. هم مشکلات فيزيکي هم مشکلات روحي اش خوب شده بود.
من هم که در دستم مشکل آرتوروز دارم و درمانهاي بسياري را انجام داده اما به نتيجه نرسيده بودم. هر چقدر که هزينه کرده بودم، فايده نداشت و بيماري تقريبا بيدرماني است. براي همين از روي درماندگي تصميم گرفتم به اين کلاس بروم. از آنجا که دوست خود را از نزديک ديده بودم، در سر کلاسها نيازي نبود که مرا زياد توجيه کنند.
فکر ميکردم که يک چيزي ميان يوگا و تکنيکهاي انرژيدرماني و مديتيشن است. چون اتصالات تقريبا شبيه همينهاست و منم تصور ميکردم که تمرکزي است و خودم با تمرکز آن را درمان خواهم کرد و آن روزها با توجه به اينکه برنامههايي مثل راز و اين چيزها را هم ديده بودم، واقعا تصورم اين بود که نهايتا با تمرکز اين اتفاق خواهد افتاد.
يادم ميآيد تنها سوالي که در جلسه اول از آنها پرسيدم اين بود که وقتي ميگوييد که چشمهايتان را ببنديد من نميتوانم به قول شما به اين حلقه متصل شوم و هيچ چيزي احساس نميکنم.. به من گفتند که شما بياييد، کمکم اين اتفاق ميافتد.
چه مدت به اين کلاسها رفتيد؟
گلباز: من نزديک به سه ترم به اين کلاسها ميرفتم.
عماري: من 6 ترم و اندي رفتم که بعد از کلاس اخراج شدم.
به اين حلقه متصل شديد يا نه؟
گلباز: اتفاقا متصل شدم. من بعد از دو هفته اولين اتصال را تجربه کردم. يک حس خلسه، يک چيزي ميان خواب و بيداري است همراه با تپش قلب بسيار شديد که بيشتر ميشد، سردرد ضعيف که ميگفتند اين موارد برونريزي است. ميگفتند که بيماريهاي شما را اسکن ميکنند و اينها را بيرون ميريزد. ميگفتند که فشار اسکن داريد. رنگهايي ميديدم و نارنجي، سفيد و رنگهاي مختلف …
وقتي چشمانتان را ميبستيد؟
بله.
خب اين رنگ ديدگي به گفته کارشناسان امري طبيعي است؟
من اين موضوع را نميدانستم. البته در شاگردان ديگر در کلاس تجربههايي را ميديدم. براي من خيلي تجربههاي ضعيفي اتفاق افتاده بود. مثلا يکي بود که دستش به طور ناگهاني پرش داشت. يا بلند ميشد ميافتاد زمين، يا برخي صدا توليد ميکردند. اين موارد را شايد نبايد در يک رسانه گروهي گفت و اصلا نبايد اين موارد را مطرح کرد، ولي اين تجربهها واقعا ترسناک بود.
اتفاقا ما همين جا هستيم که ببينيم چه اتفاقاتي افتاده؟ چرا از گروه بريديد، شما که به نظر ميرسد برخي از افکار اين گروه را قبول داريد؟
شايد. من دانشجو بودم و خيلي بهسادگي هر چيزي را هم نميپذيرفتم. ولي مستر ما ليسانس فلسفه اسلامي داشت و استدلالهاي قوي در اين حوزه داشت، خيلي هم سخت ميشد اين آدم را زير سوال برد.
به ما هم نميگفتند که نبايد نماز بخوانيد. شريعت را قبول ميکردند. اتفاقا از همه اديان و با تمام ويژگيها در اين کلاس پذيرفته ميشدند. ميگفتند اين امتداد آن است و اينها مکمل هم هستند.
بيشتر سوال من در اين کلاسها اين بود که چه اتفاقي يا چه مکانيسمي بهلحاظ علمي ميافتد که آنها بهلحاظ فيزيکي يا علمي پاسخ ميدادند. دوباره من پيگيري ميکردم.
دو سوال داشتم؛ اينکه چرا کتابهاي طاهري منابع ندارند، وقتي که شما مباحث ارگانيک را مطرح ميکنيد، از کجا اين مطالب را ميآوريد که قرآن را اينگونه تفسير ميکنيد. به ما ميگفتند که اينها به آقاي طاهري الهام شده و يک حالت پيغمبرگونه به او ميدادند که خدا به او الهام کرده يا برخي ميگفتند که فرشتهها دست او را گرفته و مطالب را مينويسند.
بعدها وقتي بيشتر پژوهش کردم، ديدم که مثلا در کتابهاي کارلوس کاستاندا دقيقا در خصوص موجودات غيرارگانيک به همين شکل آمده است. ريشه خيلي از مباحثي که آقاي طاهري ميگويد، در بسياري از فرق و عرفانهاي کابال، شمنيزم و ديگر ميتوان پيدا کرد.
يکي اين قضيه بود. يکي هم آسيبهايي بود که بعضي از دوستان من ديده بودند، روياها و کابوسهاي که ميديدند. برخي از دوستانم دچار اختلافات شديد خانوادگي شده بودند. شوهر دوست من کارش به بيمارستان رواني کشيد. خانوادههايي که از هم پاشيده شده بودند. شاکيان خصوصي ايشان که پروندههايش موجود است، همه و همه موجب شد که من بيشتر تحقيق کنم.
تحقيق که کردم با “موسسه علمي فرهنگي بهداشت معنوي” آشنا شدم و کتاب “افسون حلقه” که آقاي “علی ناصريراد” نوشته بودند و من ديدم که چقدر تناقض وجود دارد ميان عرفان حلقه و عرفان اسلامي. و اصلا اين طور نيست که آنها با هم منطبق باشند.
خوب کسي اينقدر دقيق اين مسائل را براي ما مطرح نکرده بود. حتي با وجود اينکه ما دانشگاه رفته و تحصيل کردهايم، اينقدر اطلاعات دقيق در اين خصوص نداشته و نداريم. حتي يک جمله در عرفان حلقه نيست که منطبق بر علم يا منطبق بر اسلام باشد.
من با پزشک صحبت کردم، رد کردند اين موارد را، روانشناس صحبت کردم و اين را رد کردند.
در اين کلاسها اکثر افرادي که شرکت ميکنند، تحصيلکردهاند، درست است؟
گلباز: متاسفانه همينطور است. در کلاس ما خانمي بود که دکتراي فيزيک هستهاي داشت و مادر يکي از بسکتباليستهايی بود که فوت کرده بودند. براي بچهشان خيلي هم ناراحت بودند. ايشان آنقدر از زاويه فيزيک اتم و اتفاقاتي که در کيهان ميافتد، عرفان را براي ما خوب تفسير ميکرد، که شما ناخودآگاه محو ميشديد.
يکي از کتابهايي که ما را ارجاع ميدادند کتاب «جهان هلوگرافيک» است که مترجمش “داريوش مهرجويي” است. البته من اين کتاب را زير و رو کرده و تشابهات بسياري را دريافت کرده بودم. طاهري جسته و گريخته اطلاعاتي را از اين طرف و آن طرف گردآوري کرده بود، اما آنقدرها تحليل محکمي نداشت. ولي خوب وقتي ناآگاهي باشد، آدمي کاملا تسليم ميشود.
آقاي عماري بعد از آشنايي چه کار کرديد؟ کجا ثبت نام کرديد؟
عماري: من به خيابان گاندي جنوبي رفتم، کوچه پاليزباني که يک سالن بيلياردي را اجاره کرده بودند. براي ثبت نام رفتم و آنجا من را ثبت نام نکردند و مرا ارجاع دادند به دفتري در سعادتآباد که دفتر مرکزي عرفان حلقه بود. يک سوگندنامه به ما دادند، مبني بر اينکه بايد امين اين دستگاه باشيد، ناسپاسي نکنيد؛ يعني نوشته بود که شعور کيهاني نيازي به هيچ مکملي ندارد. شک و ترديد نکنيد.
اين را امضا کرديم. بعضيها هم انگشت ميزدند. با يک کپي شناسنامه و عکس. بعد ميگفتند که مثلا دو هفته ديگر کلاس شروع ميشود. وارد کلاس که ميشويم، آقاي طاهري يک سري مسائل فيزيکي و علمي را توضيح ميدهد و بعد بالاي يک سکويي مينشست و چراغها خاموش ميشد و نور کمي هم بالاي سر ايشان بود.
بعد مثلا ارتباط ميداد؛ يعني تفويض حلقه ميکرد و متصل ميکرد به جبرئيل! اوايل ده دقيقه، يک ربع، البته تا 30 دقيقه هم بود و ميگفت که هر چقدر که بالاتر برويد زمان اين اتصال، بيشتر هم ميشود.
بعد سوال ميکرد که نور نديديد، سفيدي نديديد و صدايي نشنيديد و… براي هفته بعد هم بايد تمرين ميکرديم و در اتصال نشسته و گزارش ميداديم. اولين حلقه، حلقه فرادرماني است. مثلا يکي ميگفت که من گريه کردم، ديگري ميگفت تشنج داشتم و… طاهري ميگفت مثلا مشکلي در کالبد روانتداري و …
ترم اول، کتاب انسان از منظري ديگر که بيشتر معرفي بود، ترم دوم به بعد تقريبا عملياتي ميشود. موضوع ترمزدستي نماز در ترم دوم مطرح ميشود. ميگويند که شما همين که ميگوييد اللهاکبر چون حفاظ نداريد، جنها و اشباح به سمت شما حمله ميکنند.
من اين سوال را مطرح کردم که افراد زيادي مثل عرفا را هم داشتيم، پرسيدم که معادلي هست؟ ميگفت: نه معادلي نيست و آنها هم حمله شياطين داشتند و حفاظ داشتند و از اين حرفها و به هر حال، شما را مجبور خواهند کرد که يک کارهايي را انجام بدهيد.
دوره چهارم را دوره حمله موجودات غيرارگانيک ميدانستند.
کلاسها به چه شکلي بود؟ مختلط بود؟ در کجا برگزار ميشد؟ چند نفر بودند؟
عماري: کلاسها مختلط است. يک سري سي ديهايي را بيرون دادند که اينها اکثرا گزينش شده است. يعني سانسور کردند که نشان ميدهد کلاسها جداگانه برگزار ميشود. يا اگر کلاسي مختلط است، خانمها حجاب دارند. ولي براي ما اين طور نبود.
گلباز: البته سر کلاس ما حجاب داشتند. چون بعد از دستگيري طاهري کلاسهايمان برگزار ميشد.
عماري: در زمان ما، در اکثر کلاسها، خانمها حجاب نداشتند. البته بعد از دستگيري ايشان، در کلاسها رعايت ميکردند. زمان خود آقاي طاهري، يعني قبل از دستگيري و خبررساني به ايشان، آقاي طاهري يک سري مسائل را که در مرمت حجاب بود ميگفتند و اتفاقا وقتي يکي از آقايان اعتراض کرد، چند نفري در کلاس فرياد زدند که بيندازيد، بيرون اين مذهبيهايي که جهان را خراب کردهاند و آقاي طاهري اعلام ميکردند که اينها الان دنبال اين هستند که کلاسها را برگزار نکنند و تعطيل کنند.
نميگويند که ما داريم افکار را درست ميکنيم و خواهش ميکنم که ايثار کنيد، ايثار کنيد و …
منظور از اينها چه کساني بودند؟
عماري: منظورشان نظام بود. من يادم است در دانشکده دامپزشکي بخش آموزشهاي آزاد دانشگاه تهران که يکي از کلاسها برگزار شد، چند بار آقاي طاهري ميگفتند که مواظب نفوذيها باشيد. جدا بنشينيد. زمان ارتباط و اتصال دادن يک سري مسترهاي بزرگي چون آقاي رزمآور و… بودند که ميآمدند و کمک ميکردند و وقتي که مثلا آقاي طاهري به يک خانمي اتصال ميداد، مجبور بودند که خانمها را محکم گرفته تا مثلا برونريزيها اتفاق بيفتد.
60درصد کلاسهاي ما را خانمها تشکيل ميدادند. در واقع خيلي از اتصالها را آقايان ميدادند و بيشتر برونريزيها هم براي خانمها اتفاق ميافتاد. اقليتهاي مذهبي مانند مسيحيان، يهوديان نيز در اين کلاس حضور داشتند. ما حتي همجنسباز هم در اين کلاس داشتيم که ايشان سه سال مستر بود و هميشه هم کارتي به گردن داشتند.
اتفاقا از افراد مورد اعتماد آقاي طاهري بود که خيلي وقتها هم مورد اعتراض بچهها قرار ميگرفت. برخي از حرکات آقاي طاهري هم در اين کلاس عجيب و دور از اخلاق بود. مثلا در يکي از جلسات، خانمي روي زمين افتاد و حرکات شديدي داشت که آقاي طاهري در برابر همه، روي آن خانم مينشست و روي زمين غلط ميخورد.
اما بعدها گويا اعلام کردند که خانمها و آقايان جدا از هم بنشينند.
شما در اين کلاسها حضور داشتيد و خودتان اين صحنهها را از نزديک ديده ايد؟
عماري: بنده دقيقا اين موارد را در کلاسها ديدم و اتفاقا با خانم گلباز هم وقتي صحبت ميکرديم، به اين نتيجه رسيده بوديم که پس آن فيلمهايي که آن روزها ميگرفتند و به ما قرار بود بدهند، چه شده است؟ چون دقيقا از تمام اين موارد فيلمبرداري ميکردند.
براي چه فيلمبرداري ميکردند؟
يکي از راههاي تبليغاتي شان بود. اين سي ديها را پس از دستگيري به هر کسي هم البته نميدادند. اکثر اينها را براي خودشان بر ميداشتند.
به شاگردان اجازه فيلمبرداري در کلاس را ميدادند يا خير؟
عماري: در کلاسهاي آقاي طاهري، کسي نميتوانست قرآن و دوربين وارد کلاس کند. آنها خودشان فيلمبرداري ميکردند براي ارائه کردن براي جاهايي يا بههرحال يک حسابهايي براي خودشان داشتند. البته بعضي وقتها، بعضي از فيلمها را ميشد از برخي از مسترها گرفت.
پس از دستگيري، من با گروهي از شاگردان اين کلاس که صحبت ميکردم، به بهانه کلاس قرآن اين کلاسها را تشکيل ميدادند. يعني هر کدام يک قرآن بزرگ در دست داشتند تا بتوانند وارد کلاس شوند.
گلباز: بله الان هم همين کار را ميکنند. يکي از مسترهايش به نام آقاي ع اتفاقا مفسر قرآن است و تفسير قرآن ميکند. اتفاقا ميان بچهها هم به شوخي بهشان ميگويند که شما بهتر از آقاي طاهري تفسير قرآن ميکنيد. در حالحاضر، اين کلاس خيلي شاخه شاخه شده است.
عماري: اين گروه هيچوقت شفاف صحبت نميکنند. ببينيد من يکي از اقوامم، در ايام نوروز در اين کلاسها شرکت کرد و پايان دوره به هر کدامشان يک انجيل دادند. چون مسترشان مسيحي بوده است.
آقاي عماري شما چه سالي وارد عرفان حلقه شديد؟
عماري: سال 1387
شما چطور خانم گلباز؟
گلباز: سال 91، در واقع من چند ماهي است که از اين کلاس کنار کشيدهام. ايشان کلاس خود آقاي طاهري بودند، ولي من خود ايشان را اصلا نديدم و با مسترهايشان کلاس داشتم.
عماري: بعد از دستگيري آقاي طاهري ديدم که عکس ايشان را در حال وضو گرفتن و نماز خواندن در سايتها منتشر کردهاند. بعد از دستگيري ايشان بسياري از چيزها در اين کلاسها تغيير کرده بود. بنده تا ظهر آنجا کلاس داشتم بارها و بارها، ولي نمازي از ايشان که مدعي عارفي ميکند نديده بودم. ولي بعد از دستگيري عکسهاي نماز خواندنشان در سايتها پر شده بود.
بعد از دستگيري آقاي طاهري، بسياري از مسترهاي ايشان به سمتي رفتند که نشان دهند که کاملا مسلمان هستند و اين کلاس، تابع قوانين اسلام است. مثلا بعضي از مسترهايشان طاهري را آيتالله يا حجتالاسلام خطاب ميکنند.
يکي ديگر از شاگردانشان که کمونيست بودند، ميآمدند در اين کلاسها و مي گفتند که من شيطان ميپرستم. شيطان خوب است و از اين حرفها، حالا چه شده است که ايشان اسلامپرست شدهاند، بنده بياطلاعم.
فکر ميکنيد چقدر بحثها و رفتارهاي سياسي و اجتماعي موجود در جامعه، در جذب کردن شاگردان به اين کلاسها موثر است؟ يعني چقدر اختلاف سليقههاي سياسي يا اجتماعي موجود در اجتماع، باعث شده که اين کلاسها افراد بيشتري را جذب کنند؟
عماري: به نظر من بسيار. اين آقا تمام بحثهايشان را به گونهاي به سياست و وضعيت اجتماعي کشور نسبت ميدادند. در صورتي که واقعا نيازي به اين کار هم نبود؛ چراکه بحث آن کلاس، عرفان بود و در مباحث عرفاني کافي بود که بحث و تحقيق صورت بگيرد. ولي ايشان، خوب ميدانستند که چگونه از آب گلآلود ميشود ماهي گرفت.
گلباز: متاسفانه بايد بگويم که زندان رفتن ايشان دوچندان محبوبيت ايشان را بيشتر کرده است. يعني يک مظلومنمايي درحالحاضر از ايشان در سازمان ملل و حقوق بشر انجام ميشود تا جايي که پشت تريبون ميروند و ميگويند ايشان جزو 13 نفر نابغهاي است که در ايران در زندان است!
وجهه ايشان بيشتر شده است.
آقايي ميگفت که چرا وقتي کلاسهاي ايشان تابلو نداشته است و غيرقانوني است شما به اين کلاسها ميرفتيد! ولي بايد بگويم که براي ايشان فضايي ايجاد شده است که خود را مثل گاليله فرض کردهاند؛ يعني ميگويند که چون راست ميگويم، ديگران نميگذارند حرف بزنم. در واقع اکثر افرادي هم به ايشان و کلاسهايشان رو ميکنند، به همين خاطر است. به خاطر جوي که ايجاد شده است، براي همه کنجکاوي به وجود ميآيد که مگر او چه ميگويد!؟
به نظر ميرسد که در دورهاي که خانم گلباز کلاس عرفان حلقه را شرکت کردهاند، به جهت فضاي سياسي و اجتماعي خاص طاهري به يک قديس جهاني تبديل شده است؟
گلباز: بله دقيقا!
عماري: البته در زمان ما هم قديس بود. در آن زمان ميگفتند اين محمد علي نيستها، اين محمد مهدي است!
چرا اين طور ميگفتند؟
عماري: قصدشان اين بود که بگويند که آقاي طاهري در حد امام زمان (عج) مقامشان بالاست.
با توجه به اينکه در اين گروه، افراد مذهبي بسياري حضور داشتند، ميخواهم بدانم که اين کلاس از چه جذابيتي برخوردار بوده که، اکثر افراد مذهبي در آنجا حضور داشتند؟! يا حداقل افرادي که دنبال خدا هستند؟! به نظرم ميرسد کسي که اصلا دنبال مذهب نباشد، بعيد است تمايلي به حضور در اين کلاسها را داشته باشد؟
عماري: به نظر من سه گروه جذب اين فرقه ميشوند. تعداد زيادي به خاطر درمان است. بسياري از افراد بودند که دکترهاي ديگري را تجربه کرده و جواب منفي شنيده بودند.
گلباز: و درمان اتفاق ميافتاد. من 48 ساعت درد نداشتم در دستم.
الان شما خوب شدهايد؟
گلباز: نه بيماري بر ميگردد.
خب فکر نميکنيد که اين امر تلقين است؟
گلباز: نه؛ به نظر من وجود دارد. نميتوان اين قضيه را نفي کرد، به خاطر اينکه طاهري از اين قضيه سو استفاده کرده است. به نظر من اتصالاتي اتفاق ميافتد، اما اتصالات وحياني نيست. ممکن است سحر و جادو باشد.
يعني ميخواهيد بگوييد که ذاتا به سحر و جادو اعتقاد داريد؟
گلباز: بله. به نظرم طاهري جادو ميکند.
منظورتان هيپنوتيزم امروزي است؟
گلباز: نه منظورم شمنيزم است. دقيقا جادو و سحر.
چطور ميشود که روي شما اثر ميگذارد و روي ديگري نه؟
گلباز: انرژي اين جادوها محدود است. روي بعضيها اثر ميگذارد و روي بعضي ديگر نه. اگر نباشد چطور ميشود که بعضيها را به آن شدت روانپريش ميکند؟!
فکر نميکنيد که اينها بازي باشد؟ يک جور ظاهرسازي؟
گلباز: نه! من حلقه فرادرماني براي يکي از دوستانم اعلام کردم و طرف را بيچاره کردم. يک ماه تمام شب و روز نداشت. ميگفت من دقيقا احساس ميکنم.
کلانتري: مثبت چند به او داده بوديد؟
گلباز: من براي او فقط حلقه فرادرماني را اعلام کردم. به نظر من نبايد اين طور بحث را ادامه بدهيم که بخواهيم بگوييم که هيچ چيزي وجود ندارد. چون بههرحال ما چيزهايي را در اين حوزه تجربه کردهايم.
ما چنين قصدي را نداريم، چون در اين خصوص کارشناس علوم غريبه نيستيم. بحث ما بيشتر بررسي اثرات و آسيبهاي اجتماعي اينگونه گروههاست.
کلانتری: ببینید من نخستین فردی بودم که روی این موضوع در رسانه ها کار کردم. به گفته بازجویان و اخبار منتشر شده در رسانههای مختلف، در بازجوییهایشان و در بیانیههایشان بارها و بارها اسم بنده را اعلام کردهاند و مرا تهدیدهای بسیار هم کردهاند. من هم آقای طاهری را و هم مسترهایشان را از نزدیک دیدهام. با آن انرژی خاص. چرا هیچ کاری روی من نتوانستهاند انجام دهند؟ میبینید که سالم سالم هستم.
ادامه دارد…
/ منبع: روزنامه تابناک