سخنی با منتقدان حلقه: چه موقعی نقد، تأثیرگذار است؟
نویسنده: مریم گلباز
دوستان! امروز بعد از یک سال و نیم کارکردن در عرصه نقد عرفان حلقه، دیگر مطمئنم بخشهای زیادی از جامعه با ساختار آن مخالفاند. خیلی از آنها در واقع مخالفان بالقوهاند که اگر اصول اولیه این بهاصطلاح عرفان را برایشان تشریح کنی، قطعاً در صف مخالفان قرار میگیرند؛
مثلاً روشنفکران از این نظر که کلاً دنیا را بدون سلطه ایدئولوژی میخواهند با آن مخالفاند و سنتیها از این نظر که چندان تمایلی به شکستن چارچوبهایشان ندارند، با آن مخالفت خواهند کرد؛ همچنین دانشمندان به دلیل علمگریزبودن حلقه با آن مخالفاند و علمای دینی (هر دینی؛ بهویژه ادیان سیستماتیک مثل ادیان ابراهیمی) به دلیل تناقضات آن با آموزههایشان آن را نمیپذیرند.
خانوادهها مخالفاند؛ چون در کل دنیا خانوادهها فرقهها را خطری برای سلامت و انسجام خانواده میدانند و جامعه مخالف است؛ چراکه سرمایههای اجتماعیاش کاهش پیدا میکند (از این نظر که فرقهها تعارض و ناهماهنگی در جامعه ایجاد میکنند و جامعهپذیری افراد را کمرنگ میکنند.)
بنابراین ما همفکران بالقوه زیادی در جامعه داریم و این به من ثابت شده است؛ اما راستش را بخواهید این چندان برای من خبر خوبی نیست! چراکه امروز به این نتیجه رسیدهام که صرف مخالفبودن نهتنها کافی نیست، بلکه میتواند نتیجه عکس هم بدهد و در واقع چگونه مخالفبودن و چگونه مخالفتکردن است که اهمیت بیشتری دارد!
به همین دلیل با آنکه بزرگشدن انجمن ما برایمان بسیار حیاتی است؛ چندان تمایلی به رشد سریع و یکجا ندارم و ترجیح میدهم این اتفاق کاملاً بهآرامی صورت گیرد؛ یعنی بیشتر ضرورت دارد که منتقد، تربیت کنیم تا اینکه زیاد کنیم!
از این نظر فرصت شکلگیری جلسات «هماندیشی» را باید مغتنم دانست. کسانی که با انجمن ما آشنایی دارند، میدانند جلسات هماندیشی برای منتقدان برگزار میشود و هدفگذاریاش، قویکردن نقد است؛ به همین دلیل اگرچه خوشحال میشویم پیروان حلقه هم در جلسات حضور داشته باشند، مخاطب جلسات هماندیشی آنها نیستند. این مسأله را دوباره و مؤکداً در اینجا یادآور میشوم تا این دوستان بدانند چرا فرصت بحث با آنها را در این جلسات نداریم که البته قرار است به امید خدا در جلسات جداگانهای در قالب مناظرههای سابق در خدمت آنها باشیم.
القصه… تربیت منتقد در این حوزه از این نظر ضرورت دارد که به طور کلی ورود به عرصه نقد یک ایدئولوژی -چه کهن و چه نوظهور، چه کاذب و چه غیر کاذب- بسیار حساس و چالشبرانگیز است؛ چراکه بحث، فقط بر سر اثبات یا رد یک نظریه نیست و در اینجا ما با باورهای قلبی مردم سروکار داریم؛ بنابراین کوچکترین حرکت و کلمه نابهجا از طرف ما میتواند شخص را برای همیشه در دام یک باور غلط محصور کند؛ اتفاقی که شاید اگر ما به عنوان منتقد نبودیم، به این عمق و عظمت رخ نمیداد!
بهتجربه به من ثابت شده خیلی از دوستانی که با احساس مسؤولیت در قبال جامعه و مردمشان کنار ما قرار میگیرند و دغدغه مبارزه با فرقهگرایی را دارند، بسیاری اوقات به دلیل انتخاب روشهای غلط، سبب میشود شخص برای ماندن در فرقه بیشتر ترغیب شود.
باید در نظر داشت کسی که به یک نظریه باور قلبی پیدا کرده، درستترین و منطقیترین اصول را اصول اعتقادی خود میداند و تصور میکند این شمایید که نمیتوانید حرف او را بفهمید؛ بنابراین شاید به عنوان اولین و مهمترین گام، دو طرف شرکتکننده در یک مناظره باید نگاه برد و باخثی را بهکلی فراموش کنند و در پی این نباشند که حتماً حرف خود را به کرسی بنشانند و بگویند من درست میگویم یا من درست فکر میکنم.
چندی پیش از آنجا که همواره و در هر کجا به دنبال یافتن کارشناسانی برای جلسات هماندیشی هستیم، از دوستی که نظریات کارشناسانهای داشته، درخواست کردم با ما همکاری کند. خالی از لطف نخواهد بود که جواب ایشان را بخوانید که پاسخش برای خود من درسهایی در پی داشت.
ایشان در جواب ایمیل من نوشت:
سلام. خیلی خوشحالم که کسانی هستند که قصد روشنگری و مبارزه با جهل دارن و بهتون تبریک می گم. با وجود وسوسه انگیز بودن پیشنهادتون و علاقه ای که به چالش کشیدن مفهوم بچه گانه فرادرمانی دارم، به نظرم هر گونه بحث با این افراد و یا نقد علمی، فقط اونها رو در اعتقاداتشون مصمم تر خواهد کرد. این رو از این نظر می گم که برای پایان نامه لیسانسم مدت یک سال با موضوعیت “ماهیت ایمان و اعتقاد” تحقیق کردم.
حقیقت اینه که این قبیل اعتقادات ماهیتی عاطفی دارند تا ماهیتی منطقی. بیشتر افراد فکر می کنند اعتقادات فقط مجموعه ای از افکار هست و بنابراین شروع می کنند به بحث منطقی. در صورتی که حقیقت اینه که اعتقادات هسته ای عاطفی دارند که با پوسته ای از افکار حمایت می شن. نهایتاً با بحث منطقی اون پوسته رو میتونید بشکافید، اما هسته ملتهب عاطفی رو نمی تونید با منطق از بین ببرید.
بنابراین اگر اعتقادات رو به درخت یا گیاهی تشبیه کنیم، افکار فقط میوه ها و شاخ و برگ درخت هستند، و ریشه عواطف و هیجانات. شما با هرس کردن شاخ و برگ فقط رشد ریشه رو دوچندان می کنید. ساده ترین مثال از این مسئله وقتیه که یکی از دوستانتون سر یه مسئله غیرمنطقی ناراحت شده. شما صد بار هم با استدلال منطقی بخواید حالش رو خوب کنید، اون هنوز ناراحت می مونه. تنها وقتی حالش خوب می شه که بهش زمان بدید که خودش متوجه غیرمنطقی بودن افکارش بشه.
ببینید تمایل شدید هموطنان ما به فرادرمانی اگرچه مایه ناراحتی و تأسفه، به نظر من به عنوان مرحله ای از رشد فردی برای خیلی ها طبیعیه (طبیعی اما غیرمفید). مسئله اینجاست که به نظر من این تمایل به فرادرمانی و عرفان حلقه در اثر دو عامل به وجود می آد:
1. پایین بودن سواد علمی مخصوصاً در زمینه فیزیک کوانتوم و روش تحقیق.
2. بودن یک حفره عاطفی که توسط فرادرمانی پر می شه.
خیلی ها این حفره رو در اثر از دست دادن اعتقادات مذهبیشون دارن، خیلی ها در اثر مشکلات عاطفی و خانوادگی. به نظرم فرقههایی مثل حلق، وقتی از ریشه می خشکند که این دو عامل رو بتونیم برطرف کنیم. عامل اول با بالا رفتن سطح سواد افراد به دست می آد که به طور غیر مستقیم با آموزش های علمی انجام می شه. عامل دوم هم متأسفانه مستلزم این هست که خود فرد، فرادرمانی رو تجربه کنه و به پوچ بودنش پی ببره. کما اینکه دیدید خیلی ها اینطوری میشن.
در هر صورت به نظرم باید صبور بود، چون اون طور که من شاهد هستم، افراد برای ترک کردن اعتقاداتشون احتیاج دارن که خودشون به پوچ بودنش پی ببرن. اگر کس دیگه بهشون گوشزد کنه، اثر معکوس خواهد داشت؛ چون احساس می کنن فردیت و هویتشون داره زیر سوال می ره. تنها راه اینه که اول هویتشون از این اعتقادات منفک بشه و بعد از اون خودشون خیلی راحت اعتقادات رو کنار می ذارن. کما اینکه وقتی ریشه بخشکه، کل درخت می خشکه. در هر صورت موفق باشید. من در آینده قصد دارم به عنوان یه روانشناس یه پیج شروع کنم و یه سری مقاله از موضوعات مختلف بنویسم، یکی از موارد مورد نظرم نقد عرفان حلقه و حتی پژوهش علمی در مورد آزمایش اثربخشی فرادرمانی هست. مطمئن باشید اگر مطلبی نوشتم اولین کسی که باهاش در اشتراک خواهم گذاشت شما خواهید بود.
من نیز در جواب این دوستمان نوشتم:
کاملا حق با شماست و من در این مدت کاملا به حرف شما رسیدهام که باید به آنها زمان دهیم خودشان پی به حقیقت ببرند. ولی لزوم این وقتدادن این است که ابزار اولیه در اختیارشان قرار گیرد. منظورم زدن جرقه است. اگر ما هیچی نگوییم حلقه دلایل به ظاهر مجابکننده زیادی دارد. از جمله همین جوایز بینالمللی که تا وقتی کسی نباشد پوچبودنشان را ثابت کند، اعتبار زیادی به حلقه میدهد. دوم در حوزه تئوریک ابتدا لازم است آنها را به نقطه نداشتن پاسخ برسانیم؛ سپس به حال خودشان رها کنیم تا بروند و فکر کنند.
حلقه آهسته آهسته معیارهای اخلاقی را در جامعه تغییر میدهد، وقتی میگوید شیطان نعمت است و عامل تضاد است. ابتدا باید ثابت شود که چنین نیست و بعد اصراری بر ترک فرقه توسط شخص نداشت. مساله این است که در حوزه نقد، بسیار کم کار شده و محتوی اندکی داریم. نظرات کارشناسی اشخاصی چون شما که به بحث تسلط دارید، آن جرقه اولیه را ایجاد میکند.
در مرحله اول، اشکالی ندارد که شخص از نظر عاطفی قادر نیست بازنگری داشته باشد، مهم آن است که از نظر عقلی حرفی برای گفتن نداشته باشد؛ چراکه متاسفانه حلقه بدون حضور نقادان بسیار توانسته از نظر عقلی هم مجابکننده به نظر برسد. بنابراین حضور امثال شما در کنار ما بسیار ضروری است. آنچه شما میگویید در مورد کسانی که بیش از 5 ترم است که در حلقه هستند صدق میکند؛ ولی بهکرات شاهد بودهام کسانی که یک ترم یا دو ترم رفتهاند، با 10 دقیقه تا یک ساعت صحبت با ما فرقه را ترک میکنند؛ یعنی یک سری اطلاعات اولیه در مورد کذب بودن فرادرمانی و حلقه را از هیچجای دیگه نمیتوانند به دست بیاورند و به همین دلیل جذب میشوند. با ما باشید و در ضمن منتظر انتشار مطالب خوبتان در سایت هم هستیم.
جمعبندی
از همه دلسوزانی که قصد قرارگرفتن در کنار ما را دارند، تقاضا دارم این متن را بهدقت بخوانند. لحن چکشی، لحن حقبهجانب و فلسفه من درست میگویم، کاملاً نتیجه عکس میدهد. ما فقط وظیفه داریم آنچه میدانیم بازگو کنیم و به وجدان آگاه انسان اعتماد کنیم. بدانیم که آنها در خلوت به حرفهای ما فکر میکنند. اگر حقیقتی در حرفهای ما نهفته باشد، از نگاهشان دور نخواهد ماند.
وقتی مدیریت این سایت را به عهده گرفتم، یکی از اهدافم این بود که اشخاص در تنهایی وقتی اتصال میگیرد و دچار عوارض اتصالات میشوند، همه را به اسم برونریزی و بیماریهای نهفته خود نگذارند و حداقل از یکجایی شنیده باشند شاید حقیقت چیز دیگری باشد. وقتی انسان دلیل دیگری را هم شنیده باشد بالاخره به آن هم فکر خواهد کرد. بیش از این اصرارکردن مطمئن باشید نتیجه عکس خواهد داد.
و در مجموع:
حافظ وظیفه تو دعاگفتن است و بس / در بند آن نباش که نشنید یا شنید
پینوشت:
پیشنهاد میکنم روشهای مناظره امام رضا (ع) را حتماً مطالعه کنید. بسیار سودمند است. (ر.ک. روش مناظره علمي در سيره آموزشي امامان معصوم (ع)) (مطالعه موردي: مناظرات علمي امام رضا (ع)) به آدرس:
http://www.sid.ir/fa/VEWSSID/J_pdf/43513870701.pdf