مقالات

همسویی عرفان حلقه با وهابیت – بخش دوم

اعتقاد به عصمت نداشتن پیامبر و امامان علیه السّلام[1]

طاهری در این باره می گوید«:کجا امامی فرموده است که عصمت دارد؟ آیا جایی گفته است؟ هرکسی قبول می کند که انسان پرستی، سنگ پرستی و… خلاف عقل است».(جلسه پنجم کمیته عرفان) درواقع طاهری بر این نظر است که هر کس به درک تن واحده رسیده باشد، می تواند معصومیت را تجربه کند و این امتیاز خاصی برای انبیا و ائمه ی معصوم نیست: یکی از ادرا کاتی که کمک می کند به جدایی انسان از ظلم همین درک تن واحده است، حالا بحث مقام معصومیت که جدا گانه توضیح می دهیم، مقام معصومیت زمانی حاصل می شود که این ادرا کات پیش بیاید، وقتی این ادرا کات پیش بیاید دیگر انسان نمی تواند به سوسک و… ظلم کند چرا؟ چون هر جزئی را می بیند پاره ی تن خودش است این از اینجا به بعد این مقام حاصل می شود نه اینکه با تولد یک انسانی قابلیت گناه نداشته باشد، ا گر اینطور باشد گیاهان وحیوانات هم قابلیت گناه ندارند، پس معصومند !» (جلسه سوم کمیته عرفان) در واقع طاهری علت عصمت را درک تن واحده می داند و دلیل اجتناب از معصیت و به عبارتی معصومیت را ادرا ک واقعی به ظلم می داند، او که با توهین و مثالی سخیف و با مسخرگی عصمت را زیر سؤال می برد در ادامه مطالبی را مطرح می کند دال بر این که زمانی مقام معصومیت ارزشمند است که اکتسابی باشد و با این عبارات معصومیت را بی ارزش جلوه می دهد: در واقع مقام معصومیت برای انسان زمانی ارزشمند است که با او متولد نشده باشد، در این صورت با گیاه و حیوان و درخت تفاوتی نمی کنیم، ارزش آن وقت است که ما خودمان برسیم نه به ما داده باشند. (همان) و این در حالی است که طاهری به معنای ذاتی بودن عصمت و شرط ملازمی آن در قرآن کریم توجه نداشته است؛ یعنی برخلاف قول طاهری عصمت ملکه ای است که خدای متعال از همان ابتدای تولد به ولی خود می دهد؛ اما به شرط تقوا و این مطلب مورد تایید آیات قرآن کریم است: « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب/ 33) خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر]بزداید و شما را پا ک و پا کیزه گرداند. علامه طباطبایی (ره) ذیل آیه ی تطهیر(احزاب/ 33) می فرماید: با در نظر گرفتن این که کلمه رجس در آیه شریفه الف و لام دارد، که جنس را می رساند، معنایش این می شود که خدا می خواهد تمامی انواع پلیدیها و هیأتهاى خبیثه و رذیله را از نفس شما ببرد، هیأتهایی که اعتقاد حق و عمل حق را از انسان می گیرد و چنین ازاله اى با عصمت الهی منطبق می شود و آن عبارت است از صورت علمیه اى در نفس که انسان را از هر باطلی، چه عقاید و چه اعمال حفظ می کند، پس آیه شریفه یکی از ادلّه ی عصمت اهل بیت است. براى این که قبلا گفتیم ا گر مراد از آیه، چنین معنایی نباشد، بلکه مراد از آن تقوى و یا تشدید در تکالیف باشد، دیگر اختصاصی به اهل بیت نخواهد داشت، خدا از همه بندگانش تقوى می خواهد، نه تنها از اهل بیت و نیز گفتیم که یکی از اهل بیت خود رسول خدا صلّی الله علیه وآله است و با این که آن جناب معصوم است، دیگر معنا ندارد که خدا از او تقوى بخواهد پس چاره اى جز این نیست که آیه شریفه را حمل بر عصمت اهل بیت کنیم و بگوییم: مراد از بردن رجس، عصمت از اعتقاد و عمل باطل است و مراد از تطهیر در جمله « أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» که با مصدر تطهیر تا کید شده، زایل ساختن اثر رجس به وسیله وارد کردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق، پس تطهیر اهل بیت عبارت شد، از این که ایشان را مجهز به ادراک حق کند، حق در اعتقاد و حق در عمل و آن وقت مراد از اراده این معنا، (خدا می خواهد چنین کند)، نیز اراده تکوینی می شود، چون قبلا هم گفتیم اراده تشریعی را که منشا تکالیف دینی و منشا متوجه ساختن آن تکالیف به مکلفین است، اصلا با این مقام سازگار نیست، (چون گفتیم اراده تشریعی را نسبت به تمام مردم دارد نه تنها نسبت به اهل بیت.) (علامه طباطبایی 1366، ج 16 ، 467و 468) در این مورد دلایل نقلی و عقلی و روایات بسیاری وجود دارد که در ادامه مختصر توضیحاتی ارایه میشود. خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر ا کرم صلّی الله علیه وآله می فرماید: « وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا» (نساء/ 113) و خداوند کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود. در تفاسیرمختلف، اتفاق نظر بر این است که این آیه از آیاتی است که به مصونیت پیامبر صلّی الله علیه وآله از خطا و اشتباه و گناه اشاره می کند و می گوید: ا گر امدادهاى الهی شامل حال تو نبود تو را گمراه می ساختند؛ ولی با وجود این امدادها قادر به این کار نخواهند بود و هیچ گونه زیانی در این راه به تو نمی رسانند. برای مثال در تفسیر نمونه آمده است: در ذیل آیه یکی از دلایل اساسی مسئله عصمت به طور اجمال آمده است و آن اینکه خداوند علوم و دانش هایی به پیامبر صلّی الله علیه وآله آموخته که در پرتو آن در برابر گناه و خطا بیمه می شود؛ زیرا علم و دانش (در مرحله نهایی) موجب عصمت است مثلا پزشکی که آب آلوده اى را که به انواع میکرب هاى: وبا، مالاریا و ده ها بیمارى خطرنا ک دیگر آلوده است و آن را در آزمایشگاه در زیر میکروسکوپ مطالعه کرده و اثر کشنده ی آن را به روشنی در یافته است، ممکن نیست از آن آب بنوشد؛ یعنی این علم به او مصونیت در برابر ارتکاب این عمل می دهد، در حالی که جهل به آن ممکن است موجب ارتکاب گردد.

همچنین سرچشمه بسیارى از اشتباهات جهل به مقدمات یا لوازم و عواقب یک کار است، بنابراین کسی که از طریق وحی الهی و تعلیم پروردگار آ گاهی کامل از مسائل مختلف دارد، نه گرفتار لغزش می شود، نه گمراهی و نه گناه. ولی اشتباه نشود با اینکه چنان علمی براى پیامبر صلّی الله علیه وآله از ناحیه خدا است؛ ولی باز جنبه اجبارى بخود نمی گیرد؛ یعنی هیچ گاه پیامبر مجبور نیست به علم خود عمل کند؛ بلکه از روى اختیار به آن عمل می کند، همان طور که طبیب مزبور با داشتن آ گاهی از وضع آن آب آلوده اجبارى به ننوشیدن آن ندارد؛ بلکه از روى اراده از شرب آن خوددارى می کند و ا گر گفته شود چرا پیامبر صلّی الله علیه وآله مشمول چنین فضل الهی شده است نه دیگران، باید گفت این به خاطر مسئولیت سنگین رهبرى است که بر دوش او گذاشته شده است و بر دوش دیگران نیست؛ زیرا خداوند به همان مقدار که مسئولیت می دهد، توان و نیرو می بخشد[2].(مکارم شیرازی 1374، 124و 125) همچنین در مورد عصمت انبیاء و ائمه علیهم السّلام آمده: «عصمت یعنی خدا در میان انسان ها بعضی را آن چنان مستعد قرار داده که می داند آنان به اختیار خودشان مرتکب کار زشت نمی شوند و اوامر خدا را اطاعت می کنند. با آن علم غیبی که خداوند دارد از سرنوشت همه ی آن ها آ گاه است… خدا به همه ی مؤمنان و همه ی کسانی که در راه خیر قدم برمی دارند، مدد می رساند؛ منتهی مددی متناسب با تلاش شان و بر اساس ضوابطی که دارد. چون پیامبران آنچه را در توان دارند، در راه بندگی خدا مایه می گذارند و کوتاهی نمی کنند. این است که آنجا هم که نیاز به کمکهای فوق العاده دارند، خدا از ایشان دریغ نمی کند؛ ولی این کمک ها چنان نیست که ایشان را مجبور کند و اختیار را از ایشان سلب نماید. مانند نشان دادن برهان به حضرت یوسف علیه السّلام در لحظه ای که احتمال وقوع گناه برای ایشان وجود داشت، تا ایشان را از گناه منصرف کند». (مصباح یزدی1390ب، 161) از مجموع آنچه بیان شد، این نکته به دست می آید که عصمت انبیا ریشه ی قرآنی دارد و آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که ناظر به عصمت انبیاست[3].

از سوی دیگر به لحاظ عقلی از آن جا که مسئولیت اصلی امام، حفاظت از شرع است، لازم است که معصوم باشد؛ مگر آن که کسی مدعی شود که حفاظت از دین، منحصر در امام نیست و مؤلفه هاى دیگرى هم هست که قادر به حفاظت از دین باشد. پرسش مهم این است که آیا بدون امام، حفاظت از دین، تحقق پیدا می کند یا خیر. راههایی که به واسطه ی آنها ممکن است دین حفظ شود، قرآن، سنت، اجماع، قیاس و اصل برائت است. پرسش این است که آیا این موارد، قادر به حفاظت از دین هستند؟ طبق دلایل محکم و به دلیل تفسیرها و تأویلهای مختلف و متفاوتی که از منابع فوق می توان داشت، حفاظت از شریعت، تنها به وسیله ی امام معصوم علیه السّلام صورت می گیرد تا دین از خطر سقوط و انحراف، مصون بماند[4]. دلیل دیگر این که ا گر امام، معصوم نباشد، بحث تسلسل پیش می آید. یعنی ا گر امام خطا کند، براى رفع خطا باید به امام دیگر مراجعه کرد و ا گر او هم معصوم نباشد، رجوع به امام دیگر لازم می شود و هیچ وقت رفع خطا و اشتباه امکان پذیر نخواهد بود. از آنجا که تسلسل، باطل است، ضرورت وجود امام معصوم، مشخص می شود. از دیگر دلایل عقلی عصمت این است که ا گر امام، مرتکب خطا یا گناهی شود، یا باید از او تبعیت کرد که این، باطل است؛ چنان که قرآن می فرماید: «در گناه و ستمکارى، همدیگر را کمک نکنید» (مائده/ 2) و یا این که نباید از او پیروى کرد، که در این صورت، فایده امام، منتفی خواهد بود. با این توضیحات ا گر طاهری به عقل خود نیز رجوع می کرد، در آن چه برای معصوم بودن امام تعریف کرده تجدید نظر می کرد، یا از بیان آن منصرف می شد. دیدگاه طاهری و آن چه در مورد ا کتسابی بودن عصمت بیان می کند و در آموزه هایش به اشاعه ی آن می پردازد، مردود است. البته این دیدگاه به این شکل از سوی وهابیون افراطی مطرح نمی شود؛ ولی نتیجه گیری از دیدگاه طاهری رد معصومیت ائمه علیهم السّلام و امکان معصومیت برای همه ی امت است که با نظر وهابیت مشابهت هایی دارد. ابن تیمیه از بزرگان اهل سنت در یکی از گفته هایش مدعی شده است که هیچ کس معصوم نیست، نه پیغمبر نه غیر پیغمبر (ابن تیمیه 1406، ج 7، 85)؛ ولی در

جایی دیگر می گوید: «فإنه لا معصوم بعد الرسول و لاتجب طاعه أحد بعده فی کل شیء» (ابن تیمیه 1380،ج 19، 69) به درستی که هیچ معصومی بعد از رسول نیست و طاعت هیچ کسی بعد از پیغمبر در هیچ چیزی واجب نیست. او می گوید: امت پیغمبر جمعاً معصوم هستند و چون امت معصومند دیگر نیازی به عصمت امام نیست و می نویسد: أحدها أن یقال لا نسلم أن الحاجه داعیه إلی نصب إمام معصوم وذلک لأن عصمه الأمه مغنیه عن عصمته.(.همان،ج 6، 466)[5]

 

پی نوشت:

 

andisheqom.com. [1]

[2]. از دلایل دیگر عصمت انبیا علیه السّلام آیه شریفه:« وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء / 64) و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهی از او اطاعت کنند. برای اطلاع بیشتر ر.ک به تفسیر المیزان، ج،2ص 206و هم چنین ر.ک به آیات (نمل / 15- 16)، (جن / 26- 27)، (یوسف / 22- 23 و 86)، (أنبیاء /74)، ( بقره / 120و 145)

[3]. برای مطالعه ی بیشتر ر.ک به بحث نبوت در همین کتاب.

[4]. ر.ک به کتاب امامت پژوهی (بررسی دیدگاه هاى امامیه، معتزله واشاعره)، جمعی از نویسندگان، صفحات157و158.

[5]. برگرفته از کتاب حلقه اسارت.

 

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. لعنت بر دشمنان اهل البیت علیهم السلام. دشمن اهل بیت ‘ع’، قرآن کریم را نادیده می گیرد که می تواند جانشینان پیامبر خاتم ‘ص’ دشمنی می ورزد.

  2. برای یک متخصص دینی، انحراف فرقه حلقه روشن است اما برای مردم عادی اینطور نیست. لذا این کاری که سایت نجات از حلقه انجام می دهد، خدمت مهم و تاثیرگذاری است و ان شاء الله ادامه پیدا کند.

  3. پرستش باطل منحصر به پرستش سنگ و چوب و خورشید و ستاره نیست بلکه تبعیت بی چون و چرا از هر کسی که فکر و سخنش با کلام الهی ‘قرآن’ و سخن معصومین ‘عترت’ در تضاد و تقابل باشد نیز پرستش باطل است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا