تجربه های آسیب دیدگان و نجات یافتگان

متـن پیـاده شده‌ی قسـمت نوزدهـم برنامه‌ی نجـات از حلقـه در شبکه‌ی جهـانی ولایت

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بسم الله الرّحمن الرّحیم، سلام بینندگان عزیز، با قسمتی دیگر از برنامه‌ی نجات از حلقه در خدمت شما هستیم. همان طور که در دو قسمت گذشته ما بحثی را شروع کردیم در موردِ تجربه‌ی دختر نوجوانی به نامِ آیسان، که دست به خودکشی زده بود بعد از آموزش دیدن در عرفان حلقه. در این برنامه هم می‌خواهیم همان بحث را ادامه بدهیم و همچنین پدرِ آیسان جنابِ آقای علی بابایی در خدمتشان هستیم و همراه ما هستند و نیز جناب آقای شمشیری که همیشه ما را همراهی می‌کنند در برنامه. من از دوستان حاضر در استودیو می‌خواهم که با شما سلام علیکی داشته باشند. بفرمایید جنابِ آقای علی بابایی.

آقای علی بابایی: به نام خدا. خدمتِ شما و دوستان عزیزتان و بینندگانتان سلام عرض می‌کنم و خوشحالم که این برنامه را ترتیب دادید برای آگاهی عموم و بدانند که چه بلایی سرِ من آمده و من چرا اینجا نشسته‌ام و چه شده که به این نقطه رسیده‌ام و می‌خواهم توضیح بدهم که خدای نکرده کسی ناآگاه نماند، همه بدانند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: که این تکرار نشود ان شاءالله این اتفاق.

آقای علی بابایی: برای کسی اتفاق نیفتد، خانواده‌ای.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکر. ممنون از اینکه تشریف آوردید.

آقای علی بابایی: خواهش می‌کنم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: شما خوب هستید آقای شمشیری؟

حجت الاسلام شمشیری: خواهش می‌کنم. زنده باشید. بسم الله الرّحمن الرّحیم. خدمت شما استاد بزرگوارم، جنابِ آقای علی بابایی و بینندگان شبکه‌ی ولایت عرض سلام و ادب و احترام دارم. خیلی خوشحالم که باز توفیق این را پیدا کردم که با یک برنامه‌ی دیگر در خدمتتان باشم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: ممنون از تشریف فرماییتان. ما در موردِ نوجوانی به نام آیسان صحبت کردیم با هم. ایشان در سن ده سالگی از طریق مادرِ یکی از دوستان و همکلاسی‌هایش با عرفان حلقه آشنا می‌شود. به مدّت دو ماه این دوره را طی می‌کند و بعد از پنج سال، دقیقاً در روزی که این دوره‌ها آغاز شده بود و در ساعتی که ساعتِ ارتباطش بوده، ساعتِ اتّصالش بوده یعنی ساعتِ شش عصر؛ دست به خودکشی می زند و این اتفاق دردناک سالِ گذشته می افتد و الآن پدرش بعد از گذشت یک سال و آرامشی که توانسته‌اند پیدا کنند در این مدّت، وقتی را گذاشته‌اند تا در جهت تبیین این موضوع برای افکار عمومی قدمی بردارند. ما اگر اجازه بدهید از آقای شمشیری شروع کنیم

آقای علی بابایی: خواهش می‌کنم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بحث‌های کارشناسی جلسه‌ی قبل یک مقدار ناتمام ماند. نکته‌ی جالب این است که آیسان بعد از این که این دوره‌ها را می‌گذراند و با پدرش صحبت می‌کند، می‌آید می‌گوید من می‌خواهم مرگ و زندگی را نقاشی بکشم و یک چرخه‌ای را می‌کشد و توضیح می‌دهد در مورد مراتب و مراحلِ عالَم و مرگ و تولدهای متوالی که ما می‌بینیم دقیقاً این همان چیزی است که با عنوان چرخه‌ی جهان دو قطبی در عرفان حلقه آموزش داده می‌شود. جناب آقای شمشیری در دو برنامه‌ی گذشته در مورد چرخه‌ی جهان دو قطبی توضیحاتی دادند فکر می‌کنم یک بخش نهایی‌اش ماند، که حالا این جلسه را با آن توضیحاتِ تکمیلی شما آغاز می‌کنیم.

حجت الاسلام شمشیری: خواهش می‌کنم. ما به این رسیدیم که از جهنّم گفتیم و امتزاج منِ ثابت و منِ متحرّک.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی یکی از مراحل جهان دو قطبی جهنّم است، ورود به جهنّم، که در آن جا منِ ثابت و منِ متحرّکِ افراد با هم ازدواج می‌کنند، تزویج و این‌ها.

حجت الاسلام شمشیری: بله. تالار عروسی.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بله. و تعبیر تالار عروسی را برای جهنّم در عرفان حلقه به کار می‌برند.

حجت الاسلام شمشیری: بله در جزواتشان، بنیانگذار این فرقه به کار برده‌اند. تعبیری که آن‌ها از رحمتِ عام و خاص دارند، چون این رحمت عام یکی از ارکان اصلی این فرقه است. با چیزی که ما در اسلام می‌شناسیم به کلّی متفاوت است. در اسلام یک رحمتِ عام داریم که رحمانیت خداوند است و همه را در برگرفته است. هیچ گونه ارتباطی با هدایت افراد ندارد و یک رحمتِ خاصّی هم وجود دارد که رحیمیت خداوند است و فقط مخصوص مؤمنین است. قرآن به این اشاره می‌کند.

اما در عرفان حلقه قضیه متفاوت است. رحمت عام آن‌ها مرتبط با هدایت است و همه را در برگرفته است مثل یک چتر. یک رحمت خاصّی دارند، رحیمیتشان، که یا مرگ است یا جهنم. یعنی آن‌ها رحمت خاصّ الهی را مرگ و جهنم می‌دانند. با ما به کلّی متفاوت است و مرتبط است با قانون بازتاب.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی هر کس بمیرد مشمول رحیمیت می‌شود؟

حجت الاسلام شمشیری: دقیقاً. بله. رحمت خاصّ خداوند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: و به جهنم هم که بروند باز مشمول رحمت خاصّ شده‌اند.

حجت الاسلام شمشیری: بله و این‌ها را حتماً بایستی طی کنند، یک بیاناتی دارند در مورد نیازمندی انسان. وقتی از این جهنّم خارج می‌شوند و همه‌ی انسان‌ها هم باید وارد این جهنّم بشوند و جزء طبقات این جهنّم بشوند. حتّی پیغمبران و ائمه علیهم السلام مثلاً. از این جهنّم که خارج می‌شوند وارد بهشت می‌شوند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: همه با هم.

حجت الاسلام شمشیری: بله. بهشتِ در کَثرت اوّلین بهشت است. بهشتِ در وَحدت دوّمین بهشت است تا به آزمون آخر و خوان آخِر این‌ها برسیم. بهشتِ در کَثرت را این‌ها این طور بیان کرده‌اند که انسان از جهنّم که بیرون می‌آید خود به خود خلیفهُ الله می‌شود. در قرآن کریم اشاره شده است، دو بار از خلیفه و خلیفه اللّهی انسان سخن گفته شده است. هر دو بار هم «ارض» یا پس یا پیش آمده. یعنی خلیفه اللّهیِ انسان قلمرو و ساحتش دنیاست نه در بهشت آن هم در بهشتِ کَثرت. اینجا چون این‌ها از جهنّم خلاصی پیدا کرده‌اند و خلیفهُ الله می‌شوند، آنجا خداوند قدرتِ خلق را به آن‌ها می‌دهد. آن‌ها در ذهنشان، یعنی فردی که وارد بهشتِ کَثرت شده است. بهشت را تصوّر می‌کند، بهشت در خارج ایجاد می‌شود. یعنی بهشتی وجود نداشته است.

و هر فرد، بی نهایت بهشت تولید می‌کند. فرد دیگر بی نهایت. به همین خاطر به آن می گویند بهشتِ در کَثرت. اشاره می‌کند چیزی شبیهِ خلاقیتِ ذهن در کتاب انسان و معرفت.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: و این حرف مربوط به بعد از برزخ، بعد از قیامت، بعد از مواقفِ حَشر، بعد از جهنم و بعد از همه‌ی این داستان‌هاست و بعد می‌رسیم به بهشت.

حجت‌الاسلام شمشیری: به بهشت در کَثرت.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: و آنجاست که این‌ها از بهشت خیالی دارند صحبت می‌کنند.

حجت‌الاسلام شمشیری: دقیقاً. بهشتی که تصوّرش می‌کنی، ایجاد می‌شود، بی نهایت بهشت می‌توانید تولید بکنید، همه‌ی انسان‌ها می‌توانند این جور بهشت‌هایی را ایجاد کنند، چون بی نهایت است اسمش می‌شود بهشتِ در کَثرت.

بعد وارد بهشتِ در وحدت می‌شوند. آنجا همه‌ی مؤمنین به این نتیجه می‌رسند که بهشتی را که برای همه است بایستی تولید کنند، دست از این کثرت ها بردارند. و آنجا ایجاد می‌کنند این بهشت را. یعنی وجود نداشته است.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی یک اراده‌ی جمعی شکل می‌گیرد با هم یک چیز جدیدی خلق می‌کنند.

حجت‌الاسلام شمشیری: دقیقاً، و اسمش را گذاشته‌اند بهشتِ در وَحدت. اینجا موسیقی [دنیا به اتمام می‌رسد]، با این‌ها هم همراه کرده بنیان گذار این فرقه. موسیقی دنیا به اتمام می‌رسد. یک سکوتی همه را فرا می‌گیرد و یک سوالی که البته در طول چرخه با انسان همراه بوده است ولی زیاد آن را جدّی نمی‌گرفته آن را مطرح می‌شود که آیا دوست داری به مقام ربّ شدن برسی؟ اینجا “ألست بربکم”را مطرح می‌کنند در اسلام، عالم ذَر قبل از این مسائل است و قبل از این است که ما وارد این دنیا بشویم اما این‌ها در انتها تصورش کرده‌اند سؤال “ألست بربکم” آیا من خدای شما نیستم؟ آیا نمی‌خواهید با من به وحدت برسید؟ آیا نمی‌خواهید به آغوش من بازگردید شمایی که جدا شدید از من یک روزی؟

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: برداشتشان از آیه‌ی شریفه “ألست بربکم “این است که آیا نمی‌خواهید رَبّ بشوید؟

حجت‌الاسلام شمشیری: بله ربّی که بالقوه بودید حالا بالفعل بشوید. بله.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بالفعل بشوید. یعنی به جای اینکه ربوبیّت من را بپذیرید خدا بگوید، بگوید ربوبیّت خودتان است نمی‌خواهید بپذیرید؟

حجت‌الاسلام شمشیری: دقیقاً، متاسفانه یک این طور گرایشی.

 حجت‌الاسلام مظاهری سیف: تحریف‌های معنوی.

 حجت‌الاسلام شمشیری: بله و بعد از بهشت دیگر ادامه پیدا می‌کند. آنجا یک اتفاقی می افتد یک عدّه که دانششان بالاتر است می گویند بله و خدا می‌شوند. بیشتر افراد می گویند خیر سقوط می‌کنند مثل این بازی‌های کامپیوتری می‌آیند ابتدای چرخه. ممکن است میلیاردها بار چرخه را بیایند و بگویند خیر و باز سقوط کنند اما آخر الامر همه‌ی انسان‌ها می گویند بله و به آغوش خداوند می‌روند و خدای بالفعل می‌شوند. این تمام آن چیزی است که از ابتدای چرخه البته کلیات آن، انحرافات بسیاری وجود دارد و آیسان در لابه لای کتاب‌هایش به این اشاره کرده، هر جایی مثلاً کتاب دینی یا اجتماعی‌اش بود گویا یک آیه آمده، آیسان نظر خودش را نوشته، گاهی هم در قسمت آیات نوشته من نظری ندارم اما کسی که واقعاً عرفان حلقه را می‌شناسد با نسبت به سن یک نوجوان بررسی می‌کند می‌بیند آیسان تماماً در خاطراتش در این مسائل از کمال صحبت می‌کند از اینکه من می‌خواهم خدا بشوم از اینکه می‌خواهم به خدا بپیوندم و آن چرخه را هم که پدر بزرگوارشان توضیح دادند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی یک سوالی که الآن اینجا پیش می‌آید احتمالاً بینندگان عزیز هم شایداین سؤال برایشان ایجاد شده باشد. آیسان سال هشتاد و نه می‌رود دو ماه کلاس و در این چند سال، پنج سال تقریباً شما می گویید دیگر بعد از چند ماه دیگر ما ندیدیم ایشان حرفی بزند ارتباط‌هایش هم دیگر شما نمی‌دیدید که بخواهد بگیرد ساعت شش برود بنشیند یک گوشه‌ای اتّصالش را برقرار کند. بعد از پنج سال دست به خودکشی می زند و ما همه فراموش کردیم مثلاً عرفان حلقه‌ای بود آن ساعت به قول شما بود که چرخه‌ی جهان دو قطبی را توضیح می‌داد ولی بعد از پنج سال که این خودکشی می‌کند می‌آییم بررسی می‌کنیم می‌بینیم دقیقاً رَدِّ آن آموزش‌ها و تعالیم و افکار عرفان حلقه در این تصمیم و اقدام او پیداست، این الآن سؤال است واقعاً چه طور در این چهار پنج سال این غیبتی که او از عرفان حلقه داشته، نه کلاسی می‌رفته نه شما اطلاعی دارید از اینکه آیا با مَستری در ارتباط بوده، نه مطالعه‌ای درباره‌ی کتاب‌های عرفان حلقه می‌کرده، هیچ چیزی نبوده این رشته‌ی ارتباط آیا گسسته نشده است در این چند سال؟

آقای علی بابایی: خدمتتان [عرض کنم] حرف خوبی پرسید حاج آقا. خدمتتان عرض کنم ایشان مهمانی‌هایی که مثلاً می‌رفتیم مثلاً پنجشنبه‌ها یا جمعه‌ها به خصوص هفتگی این کار را به الان من دارم ذهنم حضور ذهنی من ندیدم واقعاً بگویم که دیدم و واقعاً من ولی آن گزارشاتی که حالا می‌بینم مثلاً می‌رفتیم مهمانی یا مثلاً با مادرش جایی می‌رفتند می‌گفت مامان مثلاً من تا ساعت پنج باید خانه باشم. الآن تازه مثلاً بررسی کردم چرا این می‌گفت مثلاً پنج باید خانه باشم درس دارم یا مثلاً ایشان مثلاً برای حمام رفتنشان مثلاً هفته‌ای یک‌بار می‌رفت بعد از این قضیه مثلاً مرتب حمامشان را مثلاً آن روزهای به خصوصشان مرتب تمیز بودن، حمام می‌رفتند دوش می‌گرفتند و آن ساعتی که ما نفهمیدیم، بعداً فهمیدیم چرا می‌گوید من درس دارم و باید آن ساعت باشم بعد نگذاشت ما بفهمیم ببین اتاق داشت، اتاق به قولی می‌گفت من نشستم می‌خواهم درس بخوانم. حساب کن سه ساعت چهار ساعت که ارتباط نمی‌گرفت که، یک ربع، بیست دقیقه این ارتباطش بود. آن را برای ما روشن نکرد. مثلاً نفهمیدیم و دارم بررسی می‌کنم می‌بینم واقعاً آن ساعت‌هایی که می‌گفت و دوست نداشته که مثلاً بیشتر بیرون باشند و آن ساعت باید بر می‌گشت با مادرش به خانه یا از مهمانی به خانه بر می‌گشت، علّتش این بوده که او ارتباط داشت یعنی بدنش احساس می‌کرده که خودش وجودش این ارتباط را باید داشته باشد.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما می‌گویید معمولاً جایی می‌رفتید یا بیرون خانه بودید می‌گفت من ساعت پنج باید خانه باشم که این‌طوری برنامه‌ریزی می‌کرده برای این‌که رأس ساعت شش حتماً دیگر برسد خانه.

آقای علی بابایی: بعد خدمتتان عرض کنم که این بعضی وقت‌ها دوستش این ‌را برایم تعریف کرد که خیلی با او خوب بود و جریانش را می‌دانست. گفت این پرواز روح می‌دهد. گفتم آخر پرواز روح دیگر چیست؟

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: دوست آیسان؟

آقای علی بابایی: بله دوستش این‌رو برای من گفت، من ندیدم یعنی چیزی که به چشم خودم باشد. گفتم یعنی چطوری؟ می‌گفت: مثلاً می‌نشست تو کلاس جسمش بود ولی حضورش، روحش مثلاً نبود. مثلاً می‌گفتیم آیسان کجایی؟ چه‌کار می‌کنی؟ مثلاً می‌دیدم بعداً به من اشاراتی می‌کرد که مثلاً من داخل کلاس نبودم مثلاً رفته بودم بیرون از کلاس. می‌گفتم یعنی چه؟ می‌گفت این‌ها را شما نمی‌دانید من می‌دانم. یک همچنین مطالبی. یا مثلاً دوستش گفته بود که من این کار را که می‌خواهم بکنم؛ چون همه‌چیز را دوستش می‌دانست و ترسانده بود حتّی دوستش می‌گفت آن‌قدر احاطه داشت در قلبِ وجود من که من نمی‌توانستم صدایم را دربیاورم یا اشاره‌ای به خانواده‌تان یا معلمین بکنم. یعنی مثل‌اینکه من زیردستش بودم و او هر کاری از من می‌کرد انجام می‌داد. مثلاً می‌گفت نوشته‌هایش را من برایش می‌نوشتم و می‌گفت قلم تو بهتر از من است. یا مثلاً متن‌هایش بهتر است.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی حرف‌هایش را به دوستش می‌گفت که او بنویسد؟

آقای علی بابایی: بله. بعد خدمتتان [عرض کنم] دوستش برای من تعریف کرد که گفت: گفته خیلی وقتِ این کار را می‌خواسته بکند مثلاً سه سال پیش.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: چه‌کاری را؟

آقای علی بابایی: خودکشی را. به خدا رسیدن را.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی از سال نود و یک به فکرش بوده.

آقای علی بابایی: به فکرش بوده ولی مُنتها حالا نمی‌دانم کار خدا یا چه بوده که موقعیتش را یا آن به ‌اصطلاح.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: آمادگی.

 آقای علی بابایی: آمادگی را یا آمادگی ما را حساب می‌کرده به قولی خوب بچّه‌مان بوده دیگر دوست داشته پدر مادرش را؛ دشمن که نبودیم با هم. مثلاً مقایسه کرده آن مثلاً زمان‌بندی کرده و گفته که من این کار را بکنم، تازه برم بمیرم آن دنیا، آن دنیا دوباره این کار را می‌کنم تا دوباره بیام این دنیا این‌قدر این کار را تکرار می‌کنم تا به آن نقطه برسم، تا به آن دایره که خودش به قولی کشیده، آن نقطه‌ی سیاه برسم. بعد جالبش اینجاست در این موقعیت در این زمان‌بندی ما یک‌چیزهایی که برخوردیم این یک نوشته‌هایی دارد که برای چیز به خصوصی یادگاری بنویسد یا متنی بنویسد برای ما نه. این هم در چیزهایشان، تاریخ دارد ساعت دارد. یک متن‌هایی برای خودش نوشته مثلاً خوابی که دیده یا مثلاً گفته من شَکَّم هست. حتی مثلاً شک و تردید را مثلاً جمله‌اش را درست ننوشته حالت عامیانه نوشته این بچّه. شَک دارم که این کاری که مثلاً تصمیمم ندیدم من واقعیت چیز ندارم ندیدم. ولی باز چون‌که علاقه و اینها داشت مثلاً می‌خواهم همچنین کاری را بکنم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی به این تصمیمی که گرفته بوده ابراز کرده شک دارد که درست است یا نه ولی از روی کنجکاوی می‌خواهد این کار را انجام بدهد.

آقای علی بابایی: بله.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یک نکته‌ی جالبی شما گفتید این خوب است که حالا یکم رویش مکث کنیم جا بیفتد قشنگ برای بینندگان، هم برای خود ما. آیسان گفته که من خودکشی می‌کنم به دوستش و در آن دنیای بعدی هم باز خودکشی می‌کنم.

آقای علی بابایی: باز خودکشی می‌کنم، در آن موقعیت هم دوباره خودکشی می‌کنم تا به این دنیا بیاید. و نوشته است این هدف والا. بعد هدف والا را گفته فراموش نکن هدف را همیشه در آن نوشته‌هایی که برای خودش می‌نوشته و جامانده به قولی نیانداخته بیرون. چون ما هیچ کاغذی را بیرون نمی‌اندازیم و مانده بود. نوشته آن هدف را هیچ وقت فراموش نکن.

حجت‌الاسلام شمشیری: هدف بیستمش بوده.

آقای علی بابایی: بله درسته.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: هدفش خدا شدن بوده؟

حجت‌الاسلام شمشیری: اهدافش را نوشته و اشاره کرده. همه چیز دست خود آدم است این جور نیست که. یک اشاره کرده که قضا و قدری نیست مسائل. همه چیز دست خود من است. اهدافم ولی جاخالی زده. ننوشته. بعد هدف آخر هدف والا. بعد تماماً هم اشاره کرده یک جاهایی من می‌خواهم از تاریکی به نور بروم. و این مراحل را طی کنم. دو راه دارم. این‌ها را اشاره کرده. گاهی با اشتباه من نتوانستم بخوانم واژه‌ها را اشتباه نوشته.

آقای علی بابایی: خیلی چیزهایی که اصلاً علنی نبود. حتّی ریز یک طوری نوشته که نفهمیم. نوشته من این‌ها را برای خودم که می‌نویسم ممکن است کسی نداند ولی خودم می دانم.

حجت‌الاسلام شمشیری: بروز نمی‌داده ولی در این پنج سال این‌ها بوده‌اند. مثلاً کتاب را.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: ذهنش را درگیر کرده بوده این آموزش‌های عرفان حلقه.

حجت‌الاسلام شمشیری: بله، مثلاً کتاب را که ما برگه‌اش را در آوردیم خُب متوجه می‌شویم مثلاً کتاب سال چهارم است، سال پنجم است. می‌بینیم سال بعد هم این را دارد. سال بعد هم این را دارد. تا لحظه‌ای که، حتّی بیشتر وقت‌ها بیست دقیقه قبل از تحویل سال یک جملاتی نوشته ایشان. و همه‌اش هم اشاره کرده که به خدا باید برسم. گاهی اشاره کرده فرزند خوبی برای والدینم نیستم. نه از سر ناامیدی. خدایا برای تو هم بنده‌ی خوبی نبودم ولی می‌خواهم به تو برسم. از تاریکی بیرون بیایم و به این نور برسم. این‌ها را اشاره کرده.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: پس در واقع آن تصمیمش این بوده که با خودکشی‌های متوالی، جهان‌های متوالی که در چرخه‌های عرفان حلقه توضیح می‌دهد را طی بکند و در نهایت به آن هدف والا یا به تعبیری که در عرفان حلقه است ربّ شدن، بالفعل شدنِ خداییِ درون، دست پیدا بکند.

آقای علی بابایی: و کاری نکرده که تصمیم مثلاً کارشناسان یا مثلاً بگویند یک روزه بوده، آنی بوده. یک آن شخصی جنون گرفته مثلاً رفته این کار را کرده و طبق آن نوشته‌ها مثلاً نوشته شصت روز مانده. مثلاً شصت روز و شصت دقیقه، حتّی ثانیه‌هایش را مثلاً تعیین کرده. این مثلاً بگوییم آقا یک هفته مانده این تصمیم را گرفته نوشته‌اش را دارد، کاغذهایش را حاج آقا به شما نشان خواهید داد. نوشته شصت روز مانده به آن روز، به آن دقیقه به آن ثانیه موعود. یعنی با برنامه قبلی، تصمیم قبلی، و آماده سازی. حتّی این تحقیق کرده. آخر، جریانِ تحقیقش هم این بوده که می‌گفته چه جوری به این پشت بام رسید، پشت بام ما بسته بود. مثلاً گفته به مادرش می‌خواهم از ارتفاع عکس بگیرم. مادر بیا بایست. مثلاً چه جوری با زن عمویش و دخترعموی کوچکش رفته و می گویند می‌خواهیم عکس بگیریم، برف آمده مثلاً طرز باز کردن این در را یاد گرفته. جای کلید را یاد گرفته. بعد خدمتتان عرض کنم دو روز، سه روز مثلاً تحقیق کرده آمده با مونو پادش عکس گرفته که این ارتفاع چقدر است. به طرف خیابان این کار را کند یا به طرف داخل. حتّی برنامه ریزی کرده در عکس‌ها کشیده طبقات را طرز پرواز روحش را کشیده چه جوری پرواز کند. و جالبیش اینجاست که این‌ها را همه بررسی کرده، چقدر می فهند، چقدر طول می‌کشد آمبولانس بیاید چه جور مادر را مثلاً بفرستم، مثلاً بابا چه ساعتی ممکن است چه اتفاق‌هایی. دقیقاً بررسی کرده بود که مثلاً.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: نوشته جایی این‌ها را؟

آقای علی بابایی: نوشته، همه را نوشته. حتّی عکس ساختمان را هم کشیده. حتّی از تصویری هم آن کدام طرف و این‌ها را همه را گرفته. تا این که من فهمیدم مادرش گفت آیسان رفته بود پشت بام. گفتم بابا برای چه رفته بودی پشت بام گفت همین. گفتم دیگر نروی پشت بام، پشن بام برای چی؟ من اصلاً یک احساس خیلی بد پیدا کردم همان لحظه ولی منتها چند وقت پیش بررسی کرده بوده که چه نوع خودکشی‌هایی هست مثلاً وایتکس بخورد یا مثلاً رگ زنی کند. نوع بدی‌اش را به قول خودمان پرتاب انتخاب کرد. یعنی با آگاهی کامل با علم کامل و در اوج به اصطلاح آن شادی و ریلکس بودن این کار را کرده. حتی آن روز ناهارش را خورد. به قول پزشک قانونی که این مسائل را بررسی کرده، کسی ببخشید بخواهد این کار را بکند اصلاً دو سه ساعت قبل از آن مگر غذا از گلویش می‌رود پایین؟ غذایش را خوب خورد. حتّی آن آخر هم من که می‌خواستم بروم سر کارم ایشان آمدند نشستند با مادرش، من گفتم ماشاالله آیسان مامان را زده‌ای بالاها؟ گفت نَه، شکسته نفسی کرد من دراز کشیده‌ام مامان اینجوری ایستاده گفتم نه، بعد شوخی کردیم با هم به من گفت که بابا خواب دیده‌ام رفته‌ام فرانسه. نگفت خودم گفت دوستم. گفتم تو فرانسه چه کار داری آیسان جان. مثلاً یک چیزهایی به ما می‌خواست بفهماند اولاً یا بلد نبود یعنی کاملاً به این عقیده داشت و خوابی که دیده بوده.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: خوابش چه بوده؟

آقای علی بابایی: خیلی جالبه خوابی مثلاً دیده بوده که نوشته در آن برگه‌هایش فرشته‌ها، دو تا نقطه گذاشته بیدارش کنید، بیدارش کنید این شخص مهمّی است باید لازمش داریم و به احتیاج داریم به این شخص. گفته بگردید تقویم را، ببینید تقویم را بگردید؛ او یک سال قبل این خواب را دیده، بعد تاریخ زده یعنی حتّی من می‌توانم این را این جوری بگویم که به نظر من مثلاً تعیین کرده برای خودش زمانی که می‌خواهد.

حجت‌الاسلام شمشیری: و مطالعاتی که در این زمینه داشته من اسمِ کتاب خاصی را نمی‌آورم که ترویج بشود اما در موردِ این جهان‌های موازی، انواع جهان‌ها، مسائلی که امروزه در فیزیک هم مطرح می‌شود، مطالعاتی داشته و آن کتاب‌ها سنگین هستند واقعاً اما در بخش انتهایی آن کتاب‌ها به این مطالب می‌رسیم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی آن کدهایی که از جهان‌های موازی در عرفان حلقه گرفته رفته دنبال کرده.

حجت‌الاسلام شمشیری: بله در لپ تاپ او که من بررسی کردم حالا مواردی هم که حذف شده بود ما برگرداندیم دیدیم که تحقیقاتی در این زمینه داشته و درس او هم خوب بوده هر روز برنامه داشته مثلاً نوشته من ساعت پنج فیزیک خوانده‌ام، ساعت شش شیمی خوانده‌ام این جور نبوده که از سر یأس و ناامیدی و مشکلی پا بشود این موارد را انجام بدهد و هیچگونه مسائل خلافی هم خدای نکرده در این مسائل ما ندیدیم که حتّی یک لحظه مشکوک بشویم که حالا به خاطر فلان قضیه. اتفاقاً دوستانش هم به او وابسته بودند و خیلی سالم، افکار بدی من ندیدم که از سَرِ یأس این کار را انجام داده باشد امّا مطالعاتی هم در این زمینه داشته و این سِیر برای ما خیلی مهم است.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: پس در واقع آیسان با آموزش‌هایی که در سن ده سالگی می‌بیند، خب سن حساسی هم هست. آن سنّی هست که افراد سؤالات معنوی‌شان دارد زیاد می‌شود. همان در آستانه‌ی بلوغ بودن اینها بودن خیلی تأثیر گذار است و باعث شده که شاکله‌ی شخصیت و اساس فکری‌اش بر اساس آن حرف‌های عرفان حلقه شکل بگیرد

حجت‌الاسلام شمشیری: خدا دقیقاً.

 حجت‌الاسلام مظاهری سیف: و حالا دارد دنبال آن جهان‌ها می‌گردد و طی کردن آنها و رسیدن به هدف والا که همان ربّ شدن در عرفان حلقه بوده به دوستش هم گفته که من در زندگی‌های بعدی هم دوباره در دنیاهای بعدی هم خودکشی خواهم کرد.

آقای علی بابایی: اگر به آن نقطه، مطلب هم نرسم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: نرسم باز هم آن را ادامه می‌دهم.

آقای علی بابایی: اگر برسد نه، اگر نرسد ادامه بدهد، و در این زندگی‌اش داخل همین نوشته‌هایش هست و الّا در این مدت نوشته زندگی شیرین است، شیرین. ببین خیلی جالب است، زندگی را اصلاً تعریف کرده؛ این زندگی را، شیرینی این زندگی را، یعنی نگفته این زندگی بد است، مثلاً خوب نیست. و اینجا به مسائلی بر می‌خوریم؛ مثلاً داستانی تعریف کرده برای خودش،”خارچشم”. پُرسنده و پرسش شونده. گفته پُرسنده از خارچشم پرسید که در این بَرّ و بیابان داری چه کار می‌کنی؟ خارچشم جواب می‌دهد دارم دنبال طلای زندگی‌ام می‌گردم. نوشته طلای زندگی تو چیست؟ گفته همان طلا، گفته زندگی همین طلاست. گفته خُب آخرش چه؟ گفته آخرش این مَردم …(خودش برای خودش توضیح می‌دهد) زندگی می‌کنند؛ بعد خوب، بد و آخرش دنبال جهنّم و بهشت و دوزخ‌اند ولی من این راه را نمی‌روم؛ راه من بیراهه است، راهی است که درآن تاریکی دنبالِ…

حجت‌الاسلام شمشیری: می‌خواهم بروم داخل تاریکی.

آقای علی بابایی: تاریکی، نور می گویند، یعنی فرق می‌کند این راه من با بقیه‌ی مثلاً راه‌ها.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: آهان ایشان می‌خواسته یک میانبّر برود از دل تاریکی برود.

آقای علی بابایی: بله، یک میانبر، میانبری که عرفان در نظر دارد. ببینید ما چیزهای اسلامی – دینی‌مان پله رشدی است، خب، ولی نمی‌آید یک دفعه میانبُر بزند، ببین روی این عرفان میانبر می‌زنند ببینید میانبر این است که راهی که ما باید پنج سال طول می‌کشد برویم، می‌آیند توی عرض پنج دقیقه به ما یاد می‌دهند، این پنج دقیقه خب.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یک اتّصال و شما عارف می‌شوید.

آقای علی بابایی: بله، پس این چه هست؟ بیراهه‌ای که این توضیح می‌دهد به همین ربط دارد و این است که بیکار ننشسته، مُنتها ما علمش را نداشته‌ایم، آگاهی‌اش را نداشته‌ایم و آن علم و آگاهی‌ای که ایشان داشته ما درک نمی‌کردیم، بلکه اطرافیان هم درک نمی‌کردند و کسی نشناخت، ببین، نفهمیدیم که این چه عرفانی داشت و چه علمی داشت، بعداً که اینها را بررسی کردیم دیدیم بله. این‌ها تماماً روز به روز، نقطه به نقطه، حتّی مثلاً چه جوری می‌شود آن اوج به اصطلاح جوانی، رشد، اوج شادی که به این سن، چنین کاری بکند. مثلاً سنش نگذشته بود خدای نکرده مثلاً بالا نرفته که بگوید من دیگر هیچ کاره‌ام مثلاً نمی‌توانم مثلاً کاره‌ای بشوم. در این سنی که به قول خودمان آخرین عکسش را که گرقتیم برای مدرسه، و شادی و همه دوستش داشتند او را بچه‌ها، و با او بگو بخند داشتند و معلم‌ها از او راضی بودند، مدیر مدرسه راضی بود. یک روزی خانم من آمد گفت من (چون خیلی می‌رفت مدرسه و جدی بود اهمیت می‌داد البته به درس‌های او) مدیر گفته بود ای کاش همه‌ی بچّه‌ها مثل این بودند، بچّه‌های مدرسه‌ی ما، یعنی چنین اخلاقی داشته. بعد مُنتها یک مشکلاتی بعداً آمده و هیچ کس در این رابطه به من هیچ کمکی در این جامعه نکرد و من خودم با این سطح سواد کمی که داشتم، من نه اینترنت بلد بودم نه، رفتم دنبال، توی موقعیتی خبرگزاری، خبرنگاری، در جام جم (ما چون نزدیک جام جم هستیم) هر کسی را می‌دیدم تعریف می‌کردم چنین اتفاقی بابا برای من افتاده، کمکم کنید ببینم چرا این کار شده؟ همه گوش می‌دادند، بعد از گوش دادن یا شماره می‌داد یا دیگر پیدایشان نبود، اصلاً دَر می‌رفتند، من اصلاً زنگ می‌زدم جواب نمی‌دادند، فلانی آخر من آن گزارش را به شما دادم دوست دارم اعلام کنید. مثلاً من خودم، هیچ کسی این کار را نمی‌کند که بیاید بگوید آقا فرزند من خودکشی کرد. خیلی سخت است برای یک پدر که بگوید فرزند من خودکشی کرد، ببینید چرا؟ خیلی خیلی کلمه‌ی سنگینی است ولی با این همه حرف من هرکسی می‌پرسید و با آن کلمه می‌گفتم خودکشی کرده. چرا؟ می‌خواستم بفهمانم که بابا چه بر سر من گذشته. روزنامه‌ای نبود، باشگاه خبرنگاری نبود. هیچکس تا این که خلاصه تا اینکه من سایت‌ها را که دنبال این بودم چه اتفاقی سر من چه آمده دنبال این عرفان حلقه‌ای دیدم بابا در سایت‌ها در رابطه با اینها. این‌ها چه ادّعایی می‌کنند و چه نوشته و من نیستم تنها خیلی‌ها دچارش شده‌اند حتّی چون ارتباط با مردم دارم مثلاً شنیده‌ام که یکی فلج شده ولی اعلام نمی‌کنند، یکی فلان، اصلاً می‌ترسند، می‌ترسند اولاً از خود و آبروی خودشان که مثلاً چرا مثلاً بگویند و بعد هم می‌ترسند که مثلاً بعداً برای آنها مشکل ساز باشد.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکر، حالا ما این را باز یک قسمت دیگران شااللَّه در خدمت شما باشیم یک برنامه دیگر و این ابعادِ بعد از این ماجرا را حالا باید با هم یک مقدار بررسی کنیم.

آقای علی بابایی: خواهش می‌کنم. بله.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: ولی یک موضوع جالبی که بود این است که آیسان می‌گوید من می‌خواهم بروم از دل تاریکی به نور برسم، این حرف خیلی حرف عرفان حلقه ایی هست.

حجت‌الاسلام شمشیری: دقیقاً.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی این مطلب را ما در تعالیم ادیان الهی و عرفانهای حقیقی، ما چنین چیزی نداریم که از تاریکی کسی بخواهد برود به نور برسد. بالاخره مراحلی هست، مدارجی هست، منازلی، سیر الی اللَّهی هست، که هرکس می‌تواند با قدم صدق حرکت بکند، پیش برود، این مراحل را پشت سر بگذارد، مرحله به مرحله، پاک‌تر، نورانی‌تر، تا به آن نور مطلق الهی برسد. ولی اینکه می‌گوید من می‌خواهم در واقع از دل تاریکی به روشنایی برسم، این، یادآور آن نماد عرفان حلقه است، که در واقع دو سرِ در هم، یک نیمه تاریک، یک نیمه روشن. و همان تعالیم مربوط به چرخه‌ی جهان دو قطبی که عالَم تضاد است، خیر و شَر ترکیب می‌شوند با هم، و این ترکیب هست که عامل رسیدن به کمال است. به نظرم می‌آید که این موضوع خیلی مهم است و همین حرف اصلاً می‌تواند نشانگر این باشد که تصمیم او برای خودکشی با اینکه احتمالاً می‌دانسته است، خودکشی کار خوبی نیست، می‌دانسته با این کار ممکن است خانواده‌اش را خیلی آزار بدهد و تأثیر بدی روی آنها بگذارد، ولی این تصمیم را می‌گیرد، تا بتواند قدم بگذارد در تاریکی، و بعد از آن بخواهد به روشنایی برسد. این موضوع تضاد در عرفان حلقه و چرخه‌ی تضاد و عالم تضاد و تأثیر تضاد بر کمال و رسیدن به هدف والا و ربّ شدن، به نظر می‌آید که در افکار این نوجوان در سن ده سالگی به طور عمیقی نشسته است و بعد از پنج سال، تصمیمی که چند سال داشته به آن فکر می‌کرده است.

آقای علی بابایی: بله اصلاً سه سال کامل روی روی این تحقیق و بررسی کرده، سه سال، یعنی دوست او گفت شما فکر می‌کنید ایشان مثلاً تازه تصمیم گرفته به این کار؟ این سه سال پیش می‌خواسته است این کار را بکند. حالا دیگر چرا؟ چه موقعیتی و آنها را من دیگر نمی‌دانم

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: به تأخیر انداخته.

آقای علی بابایی: به تأخیر انداخته است و من در این رابطه از هیچ تحقیق و پرس و جو، خُب کار من بوده است. از یک خانم یا آقایی پرسیدم آخر بچه‌ی من چه شده؟ گفت: به قفل ذهنی برخورده است. گفتم قفل ذهنی یعنی چه؟

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: آهان، همین عرفان حلقه‌ای‌ها بودند؟

آقای علی بابایی: بله، بله، گفتم قفل ذهنی یعنی چه؟ یعنی ذهن را آمدند بستند. یعنی گفتند تو دیگر فکر نکن. مگر چنین چیزی هست؟ شما مثلاً بگویید قلب من، تو کار نکن، پنج دقیقه دیگر کار کن. یا من می‌خواهم ده دقیقه نفس، این خود به خود به اصطلاح یک کار عمومی است، یک چیز خدایی است. مثلاً چه طوری ذهن خودم را قفل بزنم بگویم دیگر تعطیل شده است و به بُن بست خورده است. نه این دارد تازه راه خود را به قول تعریفهای خود او شروع می‌کند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بله همین جور که شما هم گفتید، هیچ سؤال نمی‌کرده است. خیلی از بالا همه را نگاه می‌کرده است.

حجت‌الاسلام شمشیری: مِیل به نویسندگی داشته است، استاد محترم، این مسائلی که خود بنیانگذار فرقه‌ی حلقه هم به این مسائلِ خودکشی پرداخته و شانزده بار به گفته‌ی مسئولین این فرقه، خودکشی و رگ زنی داشته است.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: شانزده بار؟

حجت‌الاسلام شمشیری: بله، خود اینها اعلام کرده‌اند، رسانه‌های خود این‌ها مُستند وجود دارد، تحقیق کنند بینندگان محترم، به این می‌رسند. یعنی این چیز سابقه داری است این مسأله.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی حتّی خود پایه گذار عرفان حلقه هم اهل این کار است که دل به دنیای تاریکی بزند تا به روشنایی برسد.

حجت‌الاسلام شمشیری: بله، دقیقاً.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: خیلی خوب، ما فرصتمان تمام شده. در این برنامه، بحث‌های مختلفی را ما به آن پرداختیم. از همه مهمتر این بود که تصمیم آیسان برای اقدام به خودکشی یک تصمیم حساب شده‌ای بوده است، از چند سال قبل به این موضوع فکر می‌کرده است و طرح او این بوده است که با رفتن به دنیای تاریکی بتواند زودتر راه رسیدن به دنیای روشنایی را پیدا بکند و به هدف والا، که به تعبیر عرفان حلقه ربّ شدن است برسد و به دوستانش هم گفته بوده که من بعد از این خودکشی، در دنیای بعد متوقف نمی‌شوم و باز این کار را تکرار خواهم کرد. تا این مراحلِ جهان‌ها را پشت سر بگذارد و به آن نقطه نهایی برسد. ما یک قسمت دیگر، همان شاالله در مورد آیسان و تجربه‌ای که او در مورد عرفان حلقه داشته، صحبت خواهیم کرد. از جناب آقای علی بابایی هم دعوت می‌کنیم در قسمت برنامه‌ی بعدی هم با ما همراه باشند. همچنین جناب آقای شمشیری. فعلاً شما را به خدای بزرگ می‌سپاریم تا برنامه‌ی آینده.

 

 

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا