آیا مردگان میتوانند انسانهای زنده را تسخیر کنند؟!
نویسنده: حجتالاسلام حمزه شریفیدوست
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
عرفان حلقه در باب کالبد ذهنی و موجودات غیر ارگانیک حرفهای زیادی دارد. این گروه به همین دلیل از روح سخن به میان آورده و بحث شفا و معجزه را پیش کشیدهاند و به کسانی که باور به شفابخشی معصومین دارند، نسبت شرک میدهند. از طرف دیگر این جریان ادعا میکند که تناسخ را باطل میدانیم و خود را با متون اسلامی همراه و هم نظر وانمود میکنند.
در این نوشتار کوتاه برآنیم هم موضوع «کالبد ذهنی» را به بحث بگذاریم و تفاوت آن را تغییراتِ زندگی برزخی روشن نماییم و هم نگرش واقعی عرفان حلقه در باب تناسخ را از زاویه دیگری تحلیل کنیم؛ همینطور بنا داریم حقیقت معجزه را با فرادرمانی و عمل درمانگری تفکیک کرده و یکی را معنویت و دیگری را برآمده از تصرفات شیطانی تحلیل کنیم.
مفهوم تناسخ در عرفان حلقه
تناسخ به معنای برگشت روح در عالم ماده و حلولش در جسدی جدید است. در رد تناسخ هم ادله نقلی زیادی داریم و هم بزرگانی مانند ملاصدرا و بوعلی در قالب ادله برهانی (دلایل عقلی نه نقلی) اثبات کردهاند که تناسخ نهتنها واقع نشده، بلکه محال است. در اسلام تناسخ در هیچکدام از قالبهایش پذیرفته نشده است؛ اما مفهومی به نام مسخ وارد شده که آن هیچ ارتباطی با تناسخ ندارد. مسخ هم به معنای حلول روح جدید در بدن آدمی نیست و اساسا در مسخ روح جدیدی وجود ندارد.
توضیح آنکه آنچه ما در موردش بحث میکنیم، «تناسخ مُلکی» است که مردود است و از قضا عرفان حلقه همین نوع از تناسخ را پذیرفته است؛ یعنی قائل به حلول کالبد ذهنی مرحومان در همین عالم شده است. اما «تناسخ ملکوتی» که در اسلام تأیید شده و اتفاقاً بارها بر حقانیت آن سخن رفته است، چیزی است که عرفان حلقه با پذیرش مفهومی به نام کالبد ذهنی از پذیرش آن سرباز زده است. تناسخ ملکوتی که از آن به «تمثل اعمال» هم تعبير میشود، بدينگونه است که نفس انسانی پس از رسيدن به مرحلهای از فعليت به واسطه مرگ و مفارقت از بدن، در نشئهای ديگر که عالم مثال و برزخ عالم آخرت است، متناسب با اعتقاد، اخلاق و کرداری که در دنيا کسب کرده است، بدنی ديگر پيدا کند.
اگر دقت شود تناسخ ملکوتی فقط نامش تناسخ است و در حقیقت باید گفت اساساً تناسخ نیست؛ چون در آن روح به کالبد جدیدی وارد نشده و زندگی جدید و دوره جدیدی از حیات روح مرحوم در کالبد جدیدش آغاز نشده است و اساساً این نوع از تناسخ اصلاً در عالم ماده اتفاق نمیافتد برگشتی به زندگی دنیوی رخ نمیدهد؛ بلکه مربوط به بطن عالم و حقیقت اعمال است؛ نه مربوط به عالم ماده و مادیات.
در عرفان حلقه اعتقاد بر این است که انسانها بعد از مرگ به شکل کالبد ذهنی به عالم ماده برگشته و در کالبد دیگران حلول کرده و فرد زنده را دچار اختلال رفتاری یا روانی کرده و میتوان با عمل برونریزی و تشعشع دفاعی چنین کالبد ذهنی را از بدن افراد خارج کرد.
بنده در مقاله کوتاه دیگری جایگاه تناسخ در عرفان حلقه را توضیح دادهام. کسانی که مایل به مطالعه بیشترند به آن مقاله مراجعه نمایند:
(http://www.rasanews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=142745)
در اینجا از زاویه دیگری تناسخ را در عرفان حلقه بازخوانی میکنیم.
برگشت ارواح به عالم ماده!
آنچه درباره امامان و مؤمنین در مورد برگشت از عالم برزخ گفته شده، در حقیقت برگشت ارواح ایشان به عالم نیست، چه برسد به حلول روح امام در کالبد دیگران. آنچه باعث شفای دیگران میشود، حلول روح امامان در کالبد دیگران نیست و حتی اتحاد روح امامان با کالبد افراد زنده هم نیست (چون حلول با اتحاد تفاوت دارد و از منظر دینی هر دو باطل است). اشکال عرفان حلقه دقیقاً در همین نکته است که هم مرض را ناشی از حلول میداند و هم شفا و بهبودی را به جدایی کالبد ذهنی نسبت میدهد. به عبارت دیگر اسلام چون حلول را محال میداند، هیچکدام از لوازمش را نمیپذیرد؛ یعنی نه میپذیرد که مرض مترادف با حلول است و نه میپذیرد که معنای شفادادن امام معصوم، حلول روح امام در کالبد فرد مریض باشد.
ناگفته نماند بعضی از قدرتهایی که اسلام به ارواح مؤمنان نسبت داده است، چون رهبر عرفان حلقه خوب آن را درک نکرده، به گونه دیگری آن را توضیح کرده و در نتیجه ارتباط آن را با شفا و بهبودی به صورت وارونه تحلیل کرده است. مثلاً در روایات وارد شده که ارواح مؤمنین در عالم برزخ دستشان بازتر از دنیاست و میتوانند گره از کار مؤمنینی که در عالم ماده بسر میبرند باز کنند. آیا معنایش این است که آنها برمیگردند و در کالبد انسان مؤمنی که در قید حیات است حلول کرده و مشکلش را حل میکنند؟ این در حالی است که هر کدام روحی جدا دارند؛ نه لازم است که روح مرده را حلول یافته تلقی کنیم تا بتواند تأثیر بگذارد و نه لازم است روح فرد زنده را پذیرای حلول بدانیم تا بتوانیم رفع مشکل را به او نسبت دهیم. خلاصه اینکه این فرایند هیچگونه ارتباطی نه با حلول دارد و نه با کالبد ذهنی.
مراد این است که عالم برزخ چون محدودیتهای عالم ماده را ندارد، ابزارهایی در اختیار مؤمنین در عالم برزخ است که سریعتر قفلهای عالم ماده را باز میکند. اصلاً لازم نیست بپذیریم که روح مؤمن به دنیا میگردد، چه برسد به اینکه لازم باشد بپذیریم روحش در کالبد فرد زنده حلول میکند. روح مؤمنین در برزخ بدون اینکه بخواهند به عالم ماده برگردند و بدون اینکه نیازی به تسخیر کالبدی داشته باشند، اشرافی به این عالم دارند و ابزارهایی هم که در اختیار دارند، ابزارهای مادی نیست تا لازم باشد در این دنیا کالبدی را استخدام نموده و از این طریق کار خود را پیش ببرند.
باز هم میبینید عرفان حلقه در اینجا هم مرتکب یک مغالطه شده و معتقد شده که کالبد ذهنی اگر بخواهد به این عالم برگردد، باید حتماً در کالبد جدیدی وارد شود تا بتواند تأثیرگذار باشد. پوشیده نیست که این باور همان اعتقاد شیطانپرستان در باب شیطان است.
شیطانپرستان میگویند: اگر شیطان بخواهد قدرت تصرف در رویدادهای عالم طبیعت را پیدا کند، باید در کالبد آدمی حلول کند مثلاً در کالبد یک زن و یا در کالبد یک بچه تا بتواند قوای خویش را به کار گیرد؛ یعنی شیطان تا کالبد جدیدی را به تسخیر خویش درنیاورد نمیتواند در دیگران اثر بگذارد. جالب اینکه در عرفان حلقه از واژه «حلول» هم استفاده نشده، بلکه از واژه «تسخیر» استفاده شده که همان واژه پرکاربرد در قاموس شیطانپرستی است که البته تسخیر از حلول پیشرفتهتر و جبرگرایانهتر است؛ چون ممکن است حلول اتفاق بیفتد، اما روح حلولیافته، خاصیت و هویت روحِ حلولپذیر را بپذیرد و درنتیجه روحی که پذیرای حلول است در حقیقت از شخصیت قبلی خودش جدا نشده است، بلکه روح جدید را در خودش هضم کرده و به تابعیت خویش درآورده است. اما در عرفان حلقه ادعا شده کالبدی که پذیرای حلول است تسخیر شده و کالبد ذهنی، کالبد جدید را به تسخیر خودش درمیآورد و حتی گرایشهای خودش را به کالبد جدید تحمیل میکند و این در حقیقت «انقلاب ماهوی» در کالبدی است که موجودی غیرارگانیک را در خودش جای داده است. در متون عرفان حلقه صراحتاً آمده است:
«کالبد ذهنی برای تسخیر فردی را انتخاب میکند که فصل مشترک و علایق مشترکی با او دارد. انتخاب افرادی که تسخیر میشوند با خود اوست. وقتی کالبد ذهنی کسی را تسخیر کند علائق قدیمی خود را برای فرد تسخیرشده بازسازی میکند و فرد تسخیرشونده کارها و حرفها و رفتارهای همان مرحوم را پیدا میکند.» (تشعشع دفاعی، متن آموزش مجازی عرفان حلقه، ص 44)
طبق متن بالا، فرد تسخیرشونده هیچ اختیاری ندارد و بالطبع در مقابل اعمالی که از او سر میزند، مسؤولیتی ندارد و در نتیجه مجازات اخروی او هم ظالمانه است؛ اما آنچه سوال برانگیزتر است همان «قلب شخصیت» است که برای فرد تسخیرشونده رخ میدهد.
چنین استحاله وجودی، نهتنها در اسلام، بلکه در هیچ مکتبی پذیرفته نشده است. حتی در تناسخ شرقی، این میزان از انقلاب و دگرگونی را نمیپذیرند و روحی را که در کالبدی نفوذ میکند، محدود به همان حلول ابتدایی که هنگام کودکی و جنینی اتفاق میافتد میدانند.
انکار معجزه در عرفان حلقه
بنا بر متون دینی، معصومین دارای قدرت اعجاز هستند. البته اگر اعجاز از ناحیه پیامبر الهی رخ دهد، معجزه و اگر از طرف امامان معصوم سر بزند اصطلاحاً به آن «کرامت» گفته میشود. ما میتوانیم به اعتبار این قدرت به معصومین متوسل شویم و حل مشکلمان را از آنها درخواست کنیم. از عرفان حلقهایها باید پرسید اگر شفای معصومین به معنای جداشدن ارواح مرحومین از حریم ما باشد، این چه معجزهای است که عرفان حلقهای هم آن را بلدند؟ آیا چنین باوری در حقیقت زیر سؤالبردن حقیقت اعجاز نیست؟
فراموش نشود رهبر عرفان حلقه چون معتقد است به ابزارهایی که مسیح پیامبر (ع) برای درمانگری در اختیار داشت، دست یافته، مفهوم درمان را به مفهوم عرفان پیوند زده و درمان را مقدمه عرفان معرفی کرده است؛ وگرنه چه ضرورتی داشت به این شدت، سلامت جسم را به کشف و شهود گره بزند؟
یک مطلب بسیار ظریف در اینجا وجود دارد و آن هم این است که معجزه به معنای امری است که ابزارش در اختیار دیگران نیست. از همین منظر است که نه کار شعبدهبازها و نه کار ساحران و نه کار شمنها و نه معرکهگیریهای طاهری هیچکدام معجزه و خرق عادت محسوب نمیشوند. از همین رو سحر اگرچه ابزارش مخفی و متافیزیکی است، چون ابزارش قابل دسترسی است، معجزه به حساب نمیآید. بالاتر باید گفت که معجزه امری است که ابزار ندارد و به محض اراده معصوم محقق میشود؛ یعنی تنها پشتوانهای که معجزه دارد، روح بزرگ امام معصوم است و معصوم برای شفادادن نه لازم است که کالبد ذهنی را از دیگران بیرون بکشد و نه لازم است از تشعشع دفاعی استفاده کند و نه لازم است زمان در اختیار داشته باشد و نه لازم است دیگران را به عمل نظارهگری محض و شاهدبودن و تسلیمبودن دعوت کند.
از اینجا معلوم است تصرفاتی که در عرفان حلقه انجام میپذیرد همه ابزاربَر است و ابزارها همه از قضا ابزارهای غیر دینیاند؛ مثلاً فرایندِ قضاوتنکردن در عمل نظارهگری که در حقیقت از کارانداختن قوه عاقله (که همان رسول باطنی انسانهاست) و پرهیزدادن عقل از عمل تجزیه و تحلیل و قضاوت، دورکردن عقل از رسالت الهی خویش است و یا اینکه در عرفان حلقه استفاده از حلقههایی که طاهری آموزش میدهد مانند حلقههای رحمانیت، از یکطرف عرفان معرفی میشود و از طرف دیگر با تقوی و پرهیزگاری و دینداری و بیدینی بیارتباط معرفی شده است. چرا ابزارها در عرفان حلقه اینگونه با دینداری فاصله میگیرند و همه به یکسان میتوانند عرفان و اشراق را تجربه نمایند؟
البته در عرفان حلقه به یک شبهه دامن زده میشود که استمداد انسانها از معصومین شرک است و شفادادن اگر به معصومین نسبت داده شود، چون به معنای ندیدن خداوند است توجه به «من دون الله» بوده و شرک تلقی میشود.
در پاسخ باید گفت اگر کسی این شفا را استقلالاً به معصومین نسبت دهد، ما هم معتقدیم که این باور نهتنها دینی نیست، بلکه خروج از مرز توحید بوده و شرک محسوب میشود. اما کدام شیعه است که شفای استقلالی را در حق معصوم قائل باشد؟ اساساً مقام عصمت معنایش این است که بدون اذن الهی هیچ عملی از معصوم سر نمیزند.
همانطوری که هواداران عرفان حلقه میگویند طاهری شفا داد و منظورشان این است که موجودات غیرارگانیک از حریم انسان خارج شد وکسی نسبتدادنِ شفا به طاهری را شرک نمیداند، نسبتدادن شفا به معصومین هم نباید بدون اذن الهی معنا شود. چرا شفای طاهری عین خداپذیری معنا میشود، اما اگر چنین شفایی به معصومین نسبت داده شود، در تعارض با خدامحوری معرفی میشود؟
در مورد معصومین هم شفا به این معناست که شافی خداست و واسطه شفا معصومیناند. اگر قرار است هرگونه واسطهای شرک معرفی شود، چرا در عرفان حلقه معتقدند که مفهوم شافی وقتی محقق میشوند که پای شبکه شعور کیهانی به میان آید و شعورِ جزء با شعور کل که همان شعور کیهانی است وحدت یابد؟ مگر خداوند نمیتواند بدون ابزار قراردادن شبکه شعور کیهانی و بدون اتحاد شعور جز با کل، شفا را تحقق بخشد؟ چرا میانجیگری شعور کیهانی در شفابخشی به شرک تفسیر نمیشود، اما معصومین که کاملترین مخلوقات الهیاند، نباید از طرف خدا به عنوان ابزار شفا مورد عنایت قرار گیرند؟
تفاوت شعور کیهانی با معصومین
اضافه میکنیم اگر کسی بخواهد تفاوت شعور کیهانی را با معصومین بداند، باید بداند که معصومین هیچگاه قائل نشدهاند که: «خداوند فقط خالق است و کار گرداندن جهان و تدبیر آن منحصر در ماست». اما در عرفان حلقه قائل شدهاند کار خداوند فقط خلق عالم بوده و برای بقا و پیشبرد امور خلق، حقیقتی به نام «شبکه شعور کیهانی» خلق شده است که کارگزار خداوند در هستی است.
در چنین نگاهی جایگاه خداوند در حقیقت جایگاهی تشریفاتی است و خداوند در بقای هستی سهمی ندارد. دوم این که معصومین نگفتهاند که کار ما منحصر در شفابخشی است و هیچ گاه عرفان را در درمان خلاصه نکرده اند، اما در عرفان حلقه باور این است که اگر اتصال با شعور کیهانی انجام پذیرد، خداشناسی عملی محقق شده است. چنین خداشناسی عملی منحصر در بهبودی و پیدایش قدرت درمانگری است.
سوم اینکه معصومین هیچگاه نگفتهاند که عرفان مساوی با درمان است، بلکه درمان ذاتاً هیچ نسبتی با معرفت الهی ندارد و اینگونه نیست که هرکس قدرت درمانگری پیدا کند، عارف شده و به شهود رسیده است. اگر عمل درمانگری در فرقه حلقه، ملازم با عرفان معرفی شود، کار روانپزشکان و طبیبان و هامیوپاتی و آیورودا چرا عرفان نباشد؟ معجزه مسیح (ع) این نبود که درمانگر بوده، بلکه معجزه وی این بوده که بدون ابزارهای مانند تشعشع دفاعی و انرژیدرمانی و اتصال با شعور کیهانی، فرایند درمان را رقم زده است.
جنهراسی در عرفان حلقه
در قرآن سورهای نام جن آمده و روایات اسلامی پر از مطالب مربوط به جنیان است. اما آنچه را دروغ و فریب میدانیم ادعای رهبر حلقه در باب جنیان است که قائل به نفوذ جنیان در بدن انسانها بوده و به حلول تن داده است. جنیان قدرت ورود به زندگی ادمیان را دارند (البته با شرایطی و بعد از مقدماتی)، اما این ورود نه تصرف تکوینی است، چنانکه عرفان حلقه قائل به اینگونه تصرف جنیان در زندگی انسانهاست و نه تصرف حلولی، چنانکه رهبر عرفان حلقه اینگونه پنداشته است و نه تصرف استقلالی و جبرگرایانه.
جنیان خود موجودات مستقلیاند که اگرچه از نظر مرتبه وجودی ضعیفتر از آدمیاند و تحت اشراف وجودی آدمیاند، اما لازمه تأثیرگذاری آنها بر انسانها این نیست که اختیار را از انسانها سلب کرده و انسانها را در چنگال جنیان و ارواح مرحومین گرفتار بدانیم و در نهایت بگوییم که راه نجات از جنیان، تشعشع دفاعی است. صدالبته اگر جنیان چنین قدرتمند و تهدیدآفرین معرفی نشوند، کسی سراغ عرفان حلقه نمیرود.
رهبر عرفان حلقه با ایجاد ترس و وحشت نسبت به غلبه جنیان و نیروهای غیرارگانیک بر دیگران، هواداران خویش را به یافتن ویروسهای غیرارگانیک تشویق میکرد و ادعا میکرد که ابزار اسکن تنها در عرفان حلقه شناسایی شده است. طبیعی است در چنین فضایی، انسانهایی که خود را در معرض آلودگیهای تشعشعاتی میپندارند، به عرفان حلقه پناهنده میشوند، بلکه با عمل برونریزی از چنین موجودات موحشی جان سالم بدر ببرند.
طاهری حقیقتاً یک هنرمند است!
حقیقتاً عرفان حلقه در جذب مشتری دست بسیاری از مکاتب نوپدید را از پشت بسته و در دام انداختن دیگران بسیار ماهرانه عمل کرده است. کافی است سرنوشت شیطان و جنیان در عرفان حلقه بازخوانی شود و نگرش عرفان حلقه در این باب با معارف اسلامی سنجیده شود.
دشمن حقیقی و همیشگی انسان که در قرآن کریم بیش از ده بار با نام «عدو» از او یاد شده و انسانها به دشمنی با او دعوت شدهاند، (یعنی شیطان) در عرفان حلقه به عنوان تنها موحد از او یاد میشود و به عنوان دوستی معرفی میشود که انسان را به پختگی میرساند و در نتیجه احساس خطر نسبت به شیطان در عرفان حلقه به احساس امنیت و احساس دوستی و خدمت تبدیل میشود. از طرف دیگر موجودات مفلوکی مانند جنیان و ارواح مردگانی که دستشان از عالم دنیا کوتاه بوده و خود نیازمند ترحم و توجهاند به قدرت برتر زندگی آدمیان تبدیل شده و از آنها به عنوان جهنم زندگی انسان یاد میشود.
چنین تغییری در نگرش هواداران عرفان حلقه (دوستی شیطان و تهدید جنیان) نقش بیبدیلی در جذب افراد به عرفان حلقه داشته است.
منابع:
شریفیدوست، حمزه، کاوشی در معنویتهای نوظهور،قم، انتشارات معارف، 1392
صدرالمتألهین شیرازی، محمد، الحکمهالمتعالیه، قم منشورات مصطفوی، 1369
طاهری، محمدعلی، موجودات غیرارگانیک، ارمنستان، 1388