تجربه های آسیب دیدگان و نجات یافتگان

متـن پیـاده شده‌ی قسـمت شانزدهـم برنامه‌ی نجـات از حلقـه در شبکـه جهـانی ولایت

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بسم الله الرّحمن الرّحیم. برنامه‌ی نجات از حلقه فرصتی است تا با شما بینندگان عزیز و همراه با شبکه‌ی ولایت درباره‌ی یکی از جَرَیان‌های آسیب زایِ عرفانیِ کاذبِ معاصر گفتگو بکنیم. در واقع عرفان حلقه موضوع اصلی مباحث ما در این دوره برنامه‌ها است و در هر قسمت سعی می‌کنیم یکی از کسانی که در این مجموعه بوده‌اند و تجربه‌هایی دارند را در برنامه دعوت کنیم تا تجربه‌های واقعیِ خودشان را در رابطه با آسیب‌های عرفان حلقه با ما در میان بگذارند.

در این قسمت به جای جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای شمشیری، سرکار خانم خالقی را خدمتشان هستیم که از طلّاب رفسنجانی و از دوستان خانم سیاهکویی هستند که در جلسات گذشته تجربه‌های خانم سیاهکویی را ما مفصّل شنیدیم.

در واقع خانم خالقی نقش موثری داشته‌اند در بیداری و آگاهی خانم سیاهکویی و بیرون آمدن ایشان از مجموعه‌ی عرفان حلقه. خُب اگر آمادگی دارید یک سلام علیکی با بینندگان داشته باشید خانم خالقی.

خانم خالقی: بله. بسم الله الرّحمن الرّحیم. عرض سلام و احترام دارم خدمت تمامی بینندگان محترم، بینندگان فرهیخته و حقیقت جو. ان شاالله که بتوانیم یک سری مطالبی را بازگو بکنیم که کسانی که بالاخره تشنه هستند راجع به این مسائلی که بسیار مهم است و کلیدی است، ان شاالله بتوانیم در حدّ بضاعت خیلی کم خودمان یک سری اطّلاعات و تجربه‌هایی را که داشته‌ایم، ان شالله ارائه بدهیم خدمت بینندگان.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خانم سیاهکویی، خُب بینندگان ما دیگر با شما آشنا هستند چند قسمتی تجربه‌ها و داستان‌هایتان را برای ما بیان کرده‌اید، شما هم سلام علیکی داشته باشید و وارد ادامه‌ی ماجرا بشویم.

خانم سیاهکویی: با عرض سلام خدمت بینندگان عزیز و استادِ بزرگوار آقای مظاهری سیف.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خیلی خوش آمدید هر دو بزرگوار، از رفسنجان تا قم. ان شالله که خدا به شما توفیق بدهد.

خانم سیاهکویی: خیلی ممنون.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خُب خانم سیاهکویی شما در مورد آن چه که پسرتان گذشته بود برایش و تجربه‌هایی که داشت توضیح دادید و گفتید که در اثر اتّصالاتی که در عرفان حلقه پیدا می‌کند و یک مربّی که پیدا شده بود، خانمی بود که دانشگاه هم ظاهراً تدریس می‌کردند و یک خانم دیگری که با ایشان همکاری می‌کردند، ایشان تجربه‌های فوق العاده ای را پیدا می‌کند، حتّی می گویند از بنیان گذاران عرفان حلقه هم دیگر ایشان بیشتر آگاهی به دست آورده و الهامات را دریافت کرده و همچنین گفتید که او ادّعا می‌کرد که خضر است، پسر شما؟

خانم سیاهکویی: ذوالقرنین.

 حجت الاسلام مظاهری سیف: ادّعا می‌کرد که ذوالقرنین است، بله من اشتباه گفتم. ادّعا می‌کرده است که ذوالقرنین است، یک جا ادّعا می‌کند که امام زمان است، پیامبر است، دین جدیدی پیدا کرده که اگر آن دینش را ابراز بکند، دیگر کسی او را نمی‌پذیرد و مواردی از این دست. و همچنین گفتید که مدّعی شده که رفته‌اند با آن خانم و مربّی و دوستان دیگر و گنجی را پیدا کرده‌اند که کوروش آن گنج را به پسر شما داده تا برای ایران خرج بکند و ایران را متحوّل بکند، بله.

 خانم سیاهکویی: بله.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: خُب بفرمائید زودتر این داستانِ درواقع پسر شما ببینیم به کجا می‌رسد و بعد هم ظاهراً دختر شما ماجراهایی داشته در این باره آن را هم بشنویم.

خانم سیاهکویی: بله، بعد از ماجرای این‌که از گنج آمدن و ما مداوا می‌کردیم یعنی می‌گفت من چیزی نخوردم و پذیرایی از او می‌کردیم بعد گفت مامان اگر می‌خواهی خدا از تو راضی باشد، اگر می‌خواهی امام زمان از تو راضی باشد، اینجا دیگر نشد امام زمان و گفت امام زمان در قلب من جای دارد، تو باید بگذاری با آن شخص استاد دانشگاه من ازدواج کنم. گفتم بابا او که فلان است، نه می‌گفت تکلیف شرعیِ تو اگر بخواهی من به مقامات بالا برسم باید حتماً این ازدواج صورت بگیرد. من هم یک‌حالتی که می‌گفتم حتماً باید این کار بشود ولی جرئت نمی‌کردم به پدرش بگویم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما قبول داشتید کاملاً؟

خانم سیاهکویی: نه قبول نداشتم ولی خُب می‌دیدم که خیلی حالش بد است و خودم اصلاً در حالت عادی نبودم. خودم هم مشکل داشتم آنجا.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: هنوز متوجّه نشدید که از عرفان حلقه بخواهید بیرون بیایید؟

خانم سیاهکویی: نه، هنوز می‌گفتم هست و هنوز دنبال آن هستی می‌گشتم. که چه هست؟ هنوز داشتم دنبال دنبال چیزهایی می‌گشتم. بعد گفت که مامان، بابا شما دراز بکشید من دو تا حلقه تشعشع، ضد تشعشع از سپر اختری. ما هم گفتیم بابا بچّه دارد می‌گوید دراز بکش بگو. ما هم این کار را کردیم. بعد از یک روز، فردا گفتم باشد این حلقه را ما گرفتیم از تو، حالا تو دیگر راحت باش. حالا اینجا دیگر از ازدواج صحبتی نمی‌کرد. بعد گفت امروز هامان سوزی است. دوازده فروردین هامان سوزی است. ما دیگر نمی‌دانستم. درباره‌ی فراماسونری توصیف داشت. یک‌دفعه ریش می‌گذاشت، یک‌دفعه ریشش را می‌زد، یک‌چیزهایی که می‌دانست به حضرت مهدی (علیه السلام) من چه جوری مشتاق هستم، من را این‌طور جذب می‌کرد برای ازدواج. سی دی می‌آورد می‌گفت امام زمان (علیه السلام) این‌جور ظهور می‌کند، فلان می‌کند. دوباره رفت، رفت دیگر اصلاً.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی یک مقدار حرف‌های مذهبی می‌زد که شما علاقه‌مند بودید؟

خانم سیاهکویی: علاقه‌مند بودیم و می‌دانست از چه وادی [من را] بکشد جلو. من همراه فلان که آن‌ها در بعضی از نوشته‌هایش هستند این‌ها. رفت شد هفده، گفتند پسرت دارد اسکُرت می‌شود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: اسکُرتِ چی؟

خانم سیاهکویی: یک ماشینی پشت سرشان هست آن‌هم با خانم استاد دانشگاه هم در ماشین است، تا آمدند به ما خبر بدهند پدرش و عمویش رفتند، رفتند که ای‌وای! مثلاً پسر ما جلوی ماشین است. بعد گفتیم رضای ما این‌قدر پاک است و اشکال ندارد. او هم مثل استادش هست، هیچ فرقی نمی‌کند. رفتند که پدرش بگوید چه‌کار می‌کنی؟ که با پدرش درگیر شده بود. که پدرش رو زده بود و پدرش حتّی دفاع از خودش نکرده بود. زده بود عینک پدرش را شکسته بود و با عمویش درگیر شده بود.

حجت ‌الاسلام مظاهری سیف: چه کسی؟ یعنی پسر شما پدرش و عمویش را زده بود؟

خانم سیاهکویی: بله، زده بود. دربِ کلاسِ همان مَستِر. آن‌ها را هم نمی شناشم حالا چه کسی این‌ها را اِسکُرت می‌کرده نمی‌دانم ولی خانمِ بوده. اما همین‌جور پسر من را یعنی یک‌جور این‌ها را فراری می‌دهند یعنی هم پسر من را و هم آن استاد دانشگاه را فراری می‌دهند. می‌روند اصلاً غیب شدند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: که از آن محلِّ کلاس بروند؟

خانم سیاهکویی: خُب درگیری شده بود. بعد رفتیم شکایت کردیم. همه‌جا اداره اطلاعات، نیروی انتظامی رفتیم به‌عنوان جرم آدم‌ربایی گفتم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آهان یعنی پسر شما بعد از آن ماجرا دیگر ندیدید؟

خانم سیاهکویی: دیگر ندیدیمش. دیگر رفت.

حجت الاسلام مظاهری سیف: مفقود شد.

خانم سیاهکویی: مفقود شد. بعد از سه روز که حالا اداره‌ی اطلاعات ما را خواست، نیروی انتظامی. رفتیم گفتند: من گفتم نه ایّام فاطمیه بوده ولی اطرافیان می‌گفتند نه این‌ها عقد کرده‌اند. گفتم نه بابا آن زن این‌قدر از این بزرگ‌تر بوده، بچّه من هنوز سِنّی ندارد. آوردند دیدیم بله، سند ازدواج. ما دیگر کاری نمی‌توانیم بکنیم، به‌عنوان شست و شوی مغزی؛ به‌عنوان این که بچه ما رو ذهنش را اصلاً دزدیدند از او. من دیگر دنبال بچّه‌ام نمی‌توانستم باشم. حالا اینجا دعوا را خانوادگی کردند.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خُب حالا دیگر خانوادگی می‌شود ما هم وارد آن نمی‌شویم. دختر شما هم ظاهراً رفته در عرفان حلقه! او چه تجربه‌ای داشت؟ اتّصالات روگرفت.

خانم سیاهکویی: بله، او هم ناراحتی اعصاب داشت، نه به این شدت. شروع می‌کرد مثلاً به زدن و شکستن. تلویزیون می‌شکست، رادیو، ضبط؛ یعنی هر چه داشتیم می‌شکست. بردیم پیش دکتر اعصاب و روان. فرستادمان تهران. یک ماه در بیمارستان میمنت بستری بود. حتّی پسرم زنگ می‌زد که روی این کار نکنید من خودم اتّصالش می‌دهم، حقی که روی خواهر من کار کنید و دارو به این بدهید ندارید.

حجت الاسلام مظاهری سیف: به شما می‌گفت.

خانم سیاهکویی: زنگ می‌زد بیمارستان به مسئولین بیمارستان می‌گفت.

حجت الاسلام مظاهری سیف: که می‌گفت شما این را درمان نکنید ما خودمان درمانش می‌کنیم.

خانم سیاهکویی: خودمان درمانش می‌کنیم، این غیر ارگانیک‌ها دارند اذیتش می‌کنند. به هیچ عنوان روی او کار نکنید. بعد یک جوری ارتباط با خواهرش برقرار می‌کرد. می‌گفت خودت را دست این‌ها نده حتّی چند بار از توی بیمارستان آمد فرار کند که نگذاشتند. ولی خب دیگر نیاز بود ببندنش دیگر به این حد رسیده بود. یه یک ماهی آنجا او را نگه داشتیم بعد پسرم از دادستان خواستند که ٣ روز در بیمارستان بستری‌اش کردند، دکتر گفت الآن مشکل دارد، آمدند نیروهای حالا چه کسی بودند نمی‌دانم از داخل بیمارستان آزادش کردند و بردند. دخترم الان خیلی سخت یعنی، یعنی دوباره هم در کرمان بستری شده در بیمارستان نوریه. یعنی پزشکانی که آنجا هستند می گویند این‌ها کلاً مشکل دارند. حتّی به خود من هم می گویند تو الآن مشکل داری باید دارو مصرف کنی.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یک نکته‌ای. دختر شما قبل از اینکه اتّصال بگیرد بیماری عصبی داشت؟

خانم سیاهکویی: داشت. بله.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بعدش که اتّصال گرفت برای درمان چه شد؟

خانم سیاهکویی: شدیدتر شد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: شدیدتر شد.

خانم سیاهکویی: برون ریزی‌ها آمد، شروع شد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خُب این برون ریزی‌ها، آن‌ها -عرفان حلقه‌ای‌ها- می گویند بعد از برون ریزی خوب می‌شود طرف.

خانم سیاهکویی: خُب این درک ندارد که بخواهد مثلاً با خودش…

حجت الاسلام مظاهری سیف: الآن این چند وقت است برون ریزی دارد می‌کند؟

خانم سیاهکویی: الان شش سال است. بله شش سال است.

حجت الاسلام مظاهری سیف: شش سال است دارد فرادرمانی می‌شود هنوز خوب نشده.

خانم سیاهکویی: شش سال است، یعنی سال اول فرادرمانی اش قطع شد الآن برادرش، یعنی مشکلی که برای ما با هیچ کس آمد و رفت نداریم، نه خواهر، نه برادر، تمام؛ من اصلاً من را رها کرده‌اند و رفته‌اند. فقط من مانده‌ام و خانم خالقی. یعنی من دیگر کسی را به هیچ عنوان ندارم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: پس این نکته مهمّی است. که در عرفان حلقه ادّعا می‌کنند که همه‌ی بیماری‌ها را می‌توانند درمان بکنند. به خصوص بیماری‌های روانی که می گویند اصلاً این‌ها این‌ها نتیجه‌ی همان ویروس‌های غیرارگانیک و جن‌ها و ارواح سرگردان است که در کسی رسوخ کرده و ما اگر حلقه‌ی مثلاً تششع دفاعی بدهیم، فرادرمانی بدهیم یا چیزهای دیگر را می‌توانیم به مرور آن را درمان کنیم. فقط باید یک دوره‌ تحمّل کنید این برون ریزی انجام بشود تا خوب بشود و الان دختر شما شش سال است، دارد تحت درمان آن‌هاست از طریق برادرش و گاهی مانع حتّی اِعمال روش‌های درمانی دیگر هم شده‌اند، با این حال بعد از شش سال می گویید حالش بدتر از قبل شده.

خانم سیاهکویی: دارو باید مصرف کند. من هر روز باید دارویش را بدهم. یعنی دارو ندهم شب خواب نمی‌رود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی روی شما هم تأثیر گذاشته و ناراحتی‌های عصبی.

خانم سیاهکویی: بله. الآن مثلاً من هیچ کسی را ندارم. در خانه، یک زنی تنها با یک بچه مریض، خب بچّه خاله می‌خواهد، دایی می‌خواهد، عمو می‌خواهد.

حجت الاسلام مظاهری سیف: آن‌ها به خاطر اینکه تحت تأثیر همین تعالیم عرفان حلقه بودند شما را رها کردند؟

خانم سیاهکویی: بله. رها کردند، رفتن دیگر.

حجت الاسلام مظاهری سیف: می گویند این‌ها جن دارند، این‌ها روح سرگردان دارند.

خانم سیاهکویی: بله. الان به عنوان جن زده ما را می‌دانند آنجا.

حجت الاسلام مظاهری سیف: گفتید که خودتان این‌ها را بردید در عرفان حلقه؟

خانم سیاهکویی: خودم بردم، حالا این جور شدند. یعنی از بس کنار من باشند. یعنی روبروی من قرار گرفته‌اند به هیچ عنوان. فقط دوست دارم، یکی یکی‌شان را دارم الان واردشان شدم دارم می‌کشم بیرون.

حجت الاسلام مظاهری سیف: یعنی در واقع این توهّماتی که عرفان حلقه القاء می‌کند که افراد ممکن است جن داشته باشند، روح سرگردان در آن‌ها رسوخ کرده باشد، باعث گسیختگی روابط خانوادگی شده و شما را از خواهر و برادرتان جدا کرده.

خانم سیاهکویی: بله، الان مادرم هم تنهاست. من فقط می‌روم یک پنج دقیقه پیشش. الآن که آن‌ها دیگر بیایند من باشم دیگر آن‌ها نمی‌آیند به هیچ عنوان. چون من ویروس دارم. خب دیگر من چون از آن‌ها جدا شدم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: شما جن دارید. روح سرگردان دارید.

خانم سیاهکویی: دارم. آن‌ها دیگر همه پاک شدند من دیگر هنوز مشکل دارم. نمی‌گذارند. بعد حالا که دیگر چه جوری نجات پیدا کردم، یک مریضی داشت مَستِر، آمدم روزه بودم؛ ماه رمضان بود، آمدم که ساعت 9 بود مستر از من خواست که بروم کمک کنم، یک شخصی بود، خیلی خانم محجبه‌ی با ایمانِ خوبی بود، رفتم گفت این طلسم شده من باید این طلسم را از درون بدن ایشان در بیاورم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: از بدن دختر شما.

خانم سیاهکویی: بله، هم غیر ارگانیک‌ها و همچنین طلسم شده.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: آن خانم هم به عرفان حلقه ربط داشت؟

خانم سیاهکویی: بله، بعد آن هم می‌آمد در کلاس، همین‌طور که با او کار می‌کرد، حالش بد بود، دفاعی را جدا می‌داد، در کلاس نمی‌داد که شاگردهای دیگر اذیّت بشوند یا آن را ببینند. به‌ صورت جدا با من تماس می‌گرفت و شوهرم به من می‌گفت اشکال ندارد و برو.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما می‌گویید در عرفان حلقه، هم مس‌ترهای مثلاً فرض کنید، محجبه و به‌ظاهر متدیّن هستند، حالا خانم، آقا و هم افرادی که اصلاً متدیّن نیستند، یعنی اصلاً هیچ ربطی به دین ندارد؟

خانم سیاهکویی: بله، اصلاً هیچ، اصلاً کاری به کار دین ندارند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: همه جورافرادی ممکن است فریب این تشکیلات را بخورند. آشنایی‌تان باخانم خالقی چه طور بود؟ این را بگویید که خدمت ایشان باشیم.

خانم سیاهکویی: همین جلسه‌ی آخر که رفتم، که داشتند در کوچه افطاری می‌دادند، رفتم که روزه‌ام را بازکنم، خانم خالقی هم که خانه‌شان کنار خانه مستر در همان‌جا بود، وقتی برای پسرم این اتّفاق افتاد، ایشان شنیدند، ناخودآگاه رفتم طرف ایشان، گفتم این اتفاق برایم افتاده، گفتند اصلاً نگران نباش این‌ها این‌جور هستند، یک‌کم کفت، گفتم نه! هفتاد درصد هنوز آن‌طرف بودم، هنوز نمی‌توانستم بپذیرم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: که اعتماد کنید به صحبت‌های ایشان.

خانم سیاهکویی: گفتم شاید این مشکل داشته باشد، کتاب دادند، کتاب نشان از بی‌نشانه‌های یک و دو را خواندم، جرعه‌های جان‌بخش علامه‌ی طباطبایی را خواندم، مکیال المکارم را خواندم، با این‌حال هم مثلاً در تلویزیون، برنامه‌ها و روزنامه‌ها این‌ها را دنبال می‌کردم، خودم جواب‌هایم را می‌گرفتم، مثلاً ما کسی را نداشتیم که کسی ما را راهنمایی کند، چون سال 90 اصلاً حتّی انجمن نجات از حلقه‌ای وجود نداشت، الآن به‌راحتی می‌توانند ببیایند بیرون. ولی من نمی‌توانستم، هم خودم برون‌ریزی داشتم و اینقدر همچنین مشکلات دیگر زندگی که خب یک‌تنه نمی‌توانستم بجنگم، یعنی دخترم به‌ هیچ‌ عنوان اجازه نمی‌دهد که حتّی پنج دقیقه از من جدا باشد، که دیگر با خانم خالقی آشنا شدیم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: خیلی متشکر، خانم خالقی، شما به‌عنوان یک مبلّغ دینی در شهر رفسنجان فعّالیت می‌کنید، چند نفر را تا حالا دیده‌اید مثل خانم سیاهکویی که با این مشکلات در عرفان حلقه مواجه شده‌اند؟ افراد دیگری را هم دیده بودید؟

خانم خالقی: افراد دیگر را دیده‌ام ولی خیلی مستقیم با آن‌ها در ارتباط نبودم، وقتی یک جریاناتی پیش آمد و ایشان آمدند به اصطلاح از عرفان حلقه بیرون آمدند، ما یک موسسه‌ی مذهبی داریم در همان منطقه‌ی خودمان، آنجا افطاری برای یکی از شهدا به اصطلاح داده می‌شد، ایشان آمده بودند از آن افطاری تناول کرده بودند و بعد هم حالا به خاطر ذهن قشنگ خودشان، آن به ‌اصطلاح تعابیری که برای خودشان دارند، گفتند که خوردن طعام این شهید، البته این هست، این را ما ایمان‌ داریم، به خاطر خوردن آن طعامی که من از شهید خوردم، باعث شده که من از حلقه آمدم بیرون.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: متنبّه شدند.

خانم خالقی: بله، متنبّه شدند. بعد وقتی‌که هر زمان من می‌دیدم ایشان را، به‌شدّت به‌هم‌ریخته بودند، خیلی از نظر روحی روانی، کاملاً تعادل را از دست ‌داده بودند و یک ترس خاصّی را من در چهره ایشان می‌دیدم. با ایشان صحبت می‌کردم و می‌گفتم که خانم سیاهکویی، چرا این‌قدر نگرانی؟، چقدر ناراحتی؟ ما امام زمان (علیه السلام) داریم، ما در آخرالزمان وظیفه‌مان هست که به ایشان متوسّل بشویم، حتّی نحوه‌ی توسّل را به نقل از یکی از ائمه (علیه السلام) برایشان گفتم که شما هر وقت نگران شدید، ناراحت شدید، شروع کن با امام زمان (علیه السلام) درد و دل کردن، ایشان از مادر هم به ما مهربان‌تر هستند، دست شما را حتماً می‌گیرند. در این راستا بعد از آنی ‌که در رابطه با امام زمان (علیه السلام) با ایشان صحبت کردم، کتاب مکیال المکارم را که دو جلد است، در رابطه با حضرت حجت (علیه السلام) است به ایشان معرفی کردم. بعد مثل ‌اینکه اصلاً خواست خدا بود، اراده‌ی الهی بر این تعلق‌گرفته بود، دوباره ایشان را زیارت کردم، برای سِریِ بعد، کتاب نشان از بی‌نشان‌ها را، بالأخره همیشه در مقابل یک بَدَل، اصل هست. اصل که به اصطلاح به آن پرداخت شود، بَدَل، کاری از پیش نمی‌برد و من همین جا درخواست می‌کنم از کسانی که متخصّص هستند در این زمینه، کارشناسان دینی ما، انسان یک موجودی است که حقیقت طلب است فطرت الهی‌اش بر این قرار گرفته که دنبال حقیقت است. حالا یک عدّه‌ای وارد عرفان‌های حلقه می‌شوند برای درمان. آن چیزی که من حس کردم در ایشان این است که کنجکاوی‌های ایشان، حقیقت طلبی ایشان باعث شده که ایشان سر از عرفان حلقه درآوردند و با توجّه به این شناختی که از ایشان داشتم چون ایشان از اقوام ما هم هستند، با توجه به این شناختی که از ایشان پیدا کردم شروع کردم همان چیزهایی که خودم می‌دانستم از طریق کتاب نشان از بی نشان‌ها از طریق مطالعه کتاب یکی از کتاب‌هایی که به اصطلاح در رابطه با زندگی نامه علامه‌ی طباطبائی است به ایشان دادم به ترتیب، یعنی کتاب را می‌دادم ایشان می‌رفتند مطالعه می‌کردند می‌آمدند و من کتاب دیگری را به لطف این‌ها، همه لطف و عنایت‌های حضرت حجت (علیه السلام) بود و اِلّا ما که عددی نیستیم واقعاً، ایشان بعد از آن کتابی که در رابطه با زندگی نامه آقای نخودکی بود، چه کتابی را دادم به شما؟ یادم رفته،

خانم سیاهکویی: الهی.

خانم خالقی: نه قبل از کتاب الهی.

خانم سیاهکویی: جرعه‌های جانبخش.

خانم خالقی: جرعه‌های جهانبخش علامه‌ی طباطبائی را به ایشان دادم حالا دیگر ببخشید ما یک خورده سِنمان رو به …

 حجت الاسلام مظاهری سیف: نه خوب است.

خانم خالقی: فراموش می‌کنیم جرعه‌های جهانبخش را دادم [به] ایشان مطالعه کردند بعد از مدّتی دوباره ایشان را ملاقات کردم احوالاتشان را جویا شدم چون کنجکاو بودم مرتب حالشان را می‌پرسیدم. حالا به شکل‌های مختلف یا ایشان با من تماس می‌گرفتند یا من با ایشان تماس می‌گرفتم این کتاب را می‌گرفتم یک کتاب دیگر، می‌دانستم ایشان سوالاتشان را در این کتاب‌ها می‌تواند [پیدا بکنند]. خودم آن چنان علمی نداشتم که بخواهم توضیح بدهم چون من تخصص در زمینه‌ی عرفان ندارم، نداشتم. این یک کاری است تخصصی، هرکسی از عهده‌ی این مسئله بر نمی‌آید که بخواهد عرفان را توضیح بدهد. منتها می‌تواند معرفی کند. برای مرحله‌ی بعدی کتاب الهیه را به ایشان معرفی کردم که زندگی نامه آیت الله علامه‌ی طباطبائی، یعنی برادر ایشان بود.

حجت الاسلام مظاهری سیف: بله، قاضی طباطبائی.

 خانم خالقی: قاضی طباطبایی، بله. به همین ترتیب ارتباط ما ادامه داشت و بالأخره همچنان ادامه دارد ان شا الله و قول دادم به ایشان، نه بخاطر ایشان به خاطر دفاع از ساحت مقدس امام زمان (علیه السلام) در حدّ مختصری مثل اینکه همان زمانی که حضرت یوسف (علیه السلام) را قرار بود خریداری بکنند یک کلاف یک پیرزن داد ما هم گفتیم در همین حد وارد این وادی بشویم و از ساحت مقدس حضرت دفاع کنیم و تا زمانی هم که زنده باشم تا هر کجا که دنیا بخواهد من همراه ایشان هستم.

حجت الاسلام مظاهری سیف: خدا خیرتان بدهد ان شاء الله.

خانم خالقی: فقط به خاطر عرض ارادت و وظیفه‌ی بندگی‌ای که نسبت به خدا احساس می‌کنیم و مسئولیم در مقابل امام زمانمان (علیه السلام). به هرحال همیشه ما می‌گوییم و اعتقاد ما بر این است که حسین (علیه السلام) زمان ما حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است به همین خاطر من می‌خواهم مطالبه‌ام از متخصّصین دین این است که وارد این وادی بشوند کسانی که طالب حقیقت هستند طالب عرفان حقیقی هستند جواب گو باشند، پاسخگو باشند، تشنگان را سیراب بکنند که افرادی امثال آقایانی که اسمشان برده شد حالا.

 حجت الاسلام مظاهری سیف: عرفان‌های کاذب و مدّعیان دروغین.

خانم خالقی: عرفان‌های کاذب و دیگری این‌ها فرصت نداشته باشند مجالی پیدا نکنند که قرار باشد افراد تشنه‌ی حقیقت را دچار این همه گرفتاری و ناراحتی بکنند، از نظر خانوادگی از نظر روحی و روانی.

 حجت الاسلام مظاهری سیف: پس شما با ارائه‌ی منابعی در رابطه با عرفان حقیقی کمک کردید که خانم سیاهکویی با عرفان حقیقی آشنا بشود و متوجه انحرافات عرفان حلقه شود و در نتیجه تغییر مسیری به وجود بیاید و الآن حالا ایشان دارد سعی می‌کند که آن بستگانی را که خودشان معرفی کرده‌اند، برده‌اند در عرفان حلقه از این وادی بیرون بیاورند و نجات بدهند و خب ما دعا می‌کنیم که بیش از همه موفق بشوند در اینکه پسرشان را و دخترشان را از این در واقع، گردابی که گرفتار شده‌اند بتوانند نجات بدهند و همچنین دعا می‌کنیم برای سلامتی هر دو عزیزِ ایشان. بسیار خوب، ما چهار قسمت در خدمت خانم سیاهکویی بودیم در قسمت آخر خانم خالقی هم اضافه شدند به جمع ما، متوجّه شدیم که خانم سیاهکویی تجربه‌شان به این نحو بوده که در واقع برای درمان، وارد عرفان حلقه می‌شوند تا یک جاهایی که پیش می‌روند احساس می‌کنند که خودشان نتیجه‌ای ندیده‌اند ولی به جهت جوّی که در کلاس‌ها وجود داشته این که دیگران ابراز می‌کرده‌اند مثلاً نتیجه‌ای را گرفته‌اند، ایشان هم سعی می‌کنند دیگران را، بستگان و دوستان خودشان را، فرزندا‌نشان خودشان را وارد عرفان حلقه کنند. اما بعد از این کار یواش یواش خودشان به همان تجربه‌هایی که دیگران بیان می‌کردند می‌رسیده‌اند. تجربه‌های دیگران هم حالا این نبوده که مثلاً واقعاً عارف بشوند، وارسته بشوند، تجربه‌هایشان اینگونه بوده که مثلاً سر کلاس وقتی اتّصالی به آن‌ها داده می‌شده، جیغ و داد و فریادی می‌کردند، اظهار می‌کردند که جنّی را دیده‌اند، روح سرگردانی از آن‌ها خارج شده و ایشان تلقی‌شان این بوده که این‌ها واقعاً پس دارند در یک مسیری پیش می‌روند، حتماً یک قدرتی وجود دارد پس یک چیزی هست، چرا من متوجّه نمی‌شوم؟ ولی بعد که بالاخره خیلی از بستگانشان را وارد این مجموعه می‌کنند برای خودشان هم این اتّفاقات می‌افتد و می‌بینند که این اتّفاقی هم اگر بوده، اگر چیزی هم در کار بوده، آن چنان عرفانی هم نیست و اثر درمانگرانه ای که ادّعا می‌کنند را ندارد. دختر ایشان که از بیماری‌های عصبی رنج می‌برند بعد از شش سال هنوز هم دارند رنج می‌برند و بلکه حالشان بدتر شده، پسر ایشان دچار مشکلات دیگری شدند بیماری‌های جسمی، مشکلات جسمی و همچنین مسائل اعتقادی و روحی و روانی که برایشان پیش آمده، خود ایشان می‌گویند که هنوز دارند اذیّت می‌شوند در اثر آن اتّصال‌ها. ولی نکته‌ای که در جلسات قبل گفته شد و حالا ما برای جمع بندی باید به آن اشاره کنیم این است؛ در یک مرحله‌ای، افرادی وارد عرفان حلقه می‌شوند ممکن است احساسات خوب عرفانی هم پیدا بکنند چنان که در مورد پسر ایشان اتفاق افتاده، چرا که می گویند که در دوره‌ای قرآن بر می‌داشت قرآن می‌خواند می‌خواست قرآن را کشف رمز کند و گریه و راز و نیازهای طولانی و پر سوز و گدازی را انجام می‌داد اما بعد از مدّت کوتاهی دیگر نماز را کنار می‌گذارد، روابط نادرستی حالا با بعضی از همکارها، همکلاسی‌ها یا مربّی‌ای که داشتند در عرفان حلقه، روابطی غیرشرعی شکل می‌گیرد ظاهراً و همین جور در کلاس هم این مسائل بوده، در مجموع چه طور ممکن است کسی با آن سوز و گداز و حالِ معنوی، بعد، از شریعت خودش عبور کند تا جایی برسد که پسر ایشان می‌گوید که من اصلاً یک دین جدیدی دارم و اگر دینم را بیان کنم کسی من را نمی‌پذیرد. روایتی است از رسول اکرم که برای ما توضیح می‌دهد چطور ممکن است این حالت سوز و گداز با آن برنامه‌های نامشروع و خلاف شرع و مثلاً کنار گذاشتن نماز و غیره جمع بشود با همدیگر، روایتی است از رسول اکرم که ایشان می‌فرمایند: اگر کسی به یک بدعتی خلاف سنت عمل کند خدا او را با شیطان و عبادت تنها می‌گذارد و اینجا کاری که شیطان انجام می‌دهد این نیست که آن را از عبادت کردن باز بدارد بلکه در مراحلی به او خشوع و بُکاء را القا می‌کند تا در یک حال خوش معنوی آن فرد احساس ‌کند که دارد راه درستی را می‌رود و تاییداتی را دریافت ‌بکند.

 روایت می‌فرماید که؛ (مَن عَمِلَ ببدعةٍ خَلاف، خلاهُ و الشیطان و العباده و اَلقاء إلیهِ الخشوعِ و البُکاء) یعنی شیطان برای تأیید راه انحرافی خودش و برای تأیید یک اعمال بدعت آمیز می‌آید و حالِ خوش معنوی به فرد می‌دهد در واقع تا قبل از این اگر می‌آمد و این حالِ خوش معنوی را می‌خواست سلب کند، توجه ما را در عبادت به هم بزند و نگذارد ما جذب عبادت و راز و نیاز با خدا بشویم در این مواردی که، به عمل بدعت آمیزی کسی رو می‌آورد شیطان انگار کنار می‌کشد، می‌گذارد آن عبادت کار خودش را کند و چه بسا با القاء آن حسِّ خوب خوشی و در واقع خشوعِ معنوی و آن لذت عبادت فرد را تأیید می‌کند تا آن عملِ بدعت آمیز را ادامه بدهد دیگران را هم دعوت کند به این راه بدعت آمیز و خلاصه منشاء یک انحراف در جامعه، بین مؤمنین شکل بگیرد.

 ان شاالله خدای متعال به همه‌ی ما توفیق بدهد بتوانیم عاقبت بخیر بشویم و در راه و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و در خط ولایت زندگی بکنیم و همه‌ی کسانی را هم که شیعه‌ی علی ابن ابیطالب (علیه السلام) هستند و مرید خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) هستند و گرفتار عرفان حلقه شده‌اند و این جور آسیب‌ها متوجّه آن‌ها شده، ان شاالله خدا به همه‌ی ما کمک کند که هم بتوانیم در این نجات‌بخشی نقشی داشته باشیم و هم شِفای عاجل را به این عزیزان عنایت بفرماید. همه‌ی شما را به خدای بزرگ می‌سپاریم در برنامه‌های آینده با مهمانان دیگر خدمتتان خواهیم بود. و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا