نقد اصول عرفان حلقه

نقد اصول فرقه حلقه – نقد اصل: 9( جهان های موازی) نقد اول و نقد دوم؛

 

اصل نهم ) جهان های موازی

به علّت نامحدود بودن تجلّیات یار، جهان دو قطبی (جهانی که انسان می شناسد و در آن، عمر زمینی خود را سپری می کند) نمی تواند تنها تجلّی خداوند باشد، لذا این جهان، صرفاً یکی از جهان های جهان هستی است.

به عبارت دیگر، جهان هستی، به جهانی اطلاق می شود که خود، متشکل از بی نهایت جهان های ناشناخته موازی یکدیگر است؛به این صورت:[1]

نا محدود بودن تجلّیات یار، اقتضا می کند که گذشته از این جهان هستی مادی، که جهانی دو قطبی ودارای تضادّ درونی است، جهان های بی شمار وبی نهایت دیگری نیز وجود داشته باشد. مجموعه جهان هستی از این جهان های بی نهایت تشکیل شده است. از اینجا معلوم می شود به نظر نویسنده، جهان هستی دو گونه اطلاق دارد: یکی این که بر جهان هستی مادّی اطلاق شود (چنانکه در گفته های وی بیشتر همین معنا منظور است) ودیگر این که بر جهان متشکل از بی نهایت جهان های نا شناخته موازی با یکدیگر اطلاق می شود.

خلاصه دلیل ایشان بر اثبات کثرت جهان ها این است که: جهان هستی، تجلی خداوند است وتجلّیات خداوند نامحدود است پس تعداد جهان ها هم باید نا محدود باشد. جهان های موازی، نظریه ای است در فیزیک کوانتوم که در سال ۱٩۵٧ جوانی به نام «اوِرِت » در دانشگاه پرینستون آن را مطرح کرد[2]. مفاد این نظریه این است که « کیهان هایی موازی، دقیقا شبیه کیهان ما وجود دارد، این کیهان ها به جهان ما مربوط هستند و در حقیقت، از این جهان، انشعاب یافته اند. در داخل این کیهان ها، جنگ های ما، سرنوشت دیگری خواهد داشت ونسل هایی که روی این کیهان انقراض یافته اند احتمالاً به کیهان های دیگر منتقل گشته اند وشاید نسل انسانها هم روی این کیهان ها پایان یافته باشد»[3].

نقد اول) ابهام مقدمه اول استدلال

نویسنده در این اصل، به نا محدود بودن تجلّیات یار اشاره می کند. در بررسی اصل هشتم گذشت که مسئله نا محدود بودن، در بیان وی، مبهم است و روشن نیست که منظورش از « نا محدود بودن » چیست. اضافه بر این، وی از راه نا محدود بودن وجود خداوند در صدد اثبات نا محدود بودن تجلّیات، بر آمد اما این دلیل، مغالطه آمیز بود.

نقد دوم) کدام جهان های هستی

تعبیر « جهان های هستی » به چه معناست:

الف: اگر به معنای « جهان های هستی متعدّد متّصل به یکدیگر » باشد در این صورت همه آنها، یک جهان هستی خواهد بود ودیگر معنا ندارد بگوییم: جهان های هستی.

ب: اگر به معنای « جهان های هستی متعدّد جدای از یکدیگر » باشد در این صورت بین آنها خلأ وجود خواهد داشت (زیرا بدون خلأ، تعدّد جهان ها معنا ندارد)؛ در حالی که فلاسفه از قدیم، درباره بطلان خلأ، دلیل های متعدّد آورده اند واز این راه، وحدت عالم را اثبات کرده اند[4].

ج: اگر به معنای جهان های موازی یکدیگر باشد این سؤال مطرح می شود که چه دلیلی بر چنین جهان های متعدّد موازی وجود دارد؟ گذشته از این که این دیدگاه، یک فرضیه است. روش به کارگیری این فرضیه در قالب استدلال وآمیختن آن با یک گزاره متافیزیکی، منجر به مغالطه ای می شود که در ادامه مطالب، مشاهده خواهید نمود. برخی محققان، اساس جهان های موازی را زیر سؤال برده وبه « انشعاب جهان » در قالب حالت های ناپایدار معتقدند ؛

« جهان های بسیار » در واقع، تعبیر غلطی است برای جهانی واحد که شامل مشاهده گران متفاوت بسیاری است که هر یک، حکایت جداگانه دارند، تعبیر بهتر آن این است که گفته شود: « انشعاب » جهان است در قالب حالت های نسبی وناپایدار بسیار[5].

 

 

 

پی نوشت:

 

[1]. عرفان کیهانی، ص 68.

[2]. رک به: رابرت راسل، فیزیک ، فلسفه والهیات، ترجمه : همایون همتی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی،۱٣٨۴،ص٣۵۶.

[3]. مطالعه فیزیک کوانتومی در سال ۱٩۰۰آغاز شد؛ ماکس پلانک برای اولین بار مفهوم آن را به جهان علم معرفی کرد. آلبرت اینشتین با اینکه خود از اولین کسانی بود که ایده کوانتوم را مطرح کرده است، هیچ وقت نتوانست فیزیک کوانتوم را به عنوان یک تئوری کامل بپذیرد. بلکه آنرا تنها یک تبیین می دانست. بعدها بزنبرک اصل عدم قطعیّت را مطرح کرد ،اصل عدم قطئیت به این معناست که ما فقط با مشاهده جسم کوانتومی ،رفتار آن ماده را تغییر می دهیم: لذا هرگز نمی توانیم به طور کامل؛ طبیعت جسم کوانتومی با خواصّ آن را همچون سرعت وموقعیت آن مطمئن شویم.

تئوری آگاهی کوانتومی مدعی است که فیزیک کلاسیک نمی تواند آگاهی را بطور کامل تبیین کند؛ زیرا کیفیات ادراکی؛ مثل صدا ، مزه و بویایی و تجارب درونی ، آگاهی یعنی حافظه و رؤیا دیدن را که قسمت ضروری تجارب انسانی می باشند. به دلیل عدم تبیین رضایت بخش توسّط فیزیک کلاسیک نمی توان نادیده گرفت، لذا همواره در تلاشند تا با تکیه بر کوانتوم پرده از اسرار این معمای پیچیده بردارند.

ر.ک به:

donyaye man blog.com

[4]. بهمنیار بن المرزبان، التحصیل، تصحیح وتعلیق از استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1357، ص: 379. میر محمّد باقر الدماه، القبسات، به اهتمام مهدی محقق، علی موسوی بهبهانی، پروفسور ایزوتسو، ابراهیم دیباجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1367، ص: 261، صدرالدین محمّد الشیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج4، ص: 48.

[5]. رابرت راسل، همان، ص357.

 

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا