مقالات

نقدی بر کتاب موجودات غیر ارگانیک محمدعلی طاهری / بخش دوم

در ادامه بخش دوم نقد و بررسی کتاب موجودات غیر ارگانیک محمدعلی طاهری سرکرده فرقه جعلی حلقه را میخوانید.

برای مشاهده بخش اول این یادداشت از طریق لینک زیر اقدام کنید.

نقدی بر کتاب موجودات غیر ارگانیک محمدعلی طاهری / بخش اول

طاهری در راستای هدف اتهام زدایی از شیطان چنین می نویسد:

«برای به وجود آمدن چرخه جهان دوقطبی وجود یک عامل تضاد(ملک جاری کنند قانون تضاد) ضرورت داشت و برای این منظور بر اساس حکمت الهی ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد. و در واقع او از دستور خداوند فرمانبرداری کرد

نقدی بر کتاب موجودات غیر ارگانیک محمدعلی طاهری / بخش دوم

حجت الاسلام مهدی سالاری

طاهری در راستای هدف اتهام زدایی از شیطان چنین می نویسد:

«برای به وجود آمدن چرخه جهان دوقطبی وجود یک عامل تضاد(ملک جاری کنند قانون تضاد) ضرورت داشت و برای این منظور بر اساس حکمت الهی ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد. و در واقع او از دستور خداوند فرمانبرداری کرد.»[1]

 

این تیر خلاص اوست و صراحتا اعتقاد خود درباره شیطان را بیان می کند. او با استدلال نیاز به آزمایش و پخته شدن برای انسان چنین وانمود می کند که اگر شیطان نباشد به واقع انسان نخواهد توانست در مسیر خداوند قرار گیرد و شکوفایی و سازندگی در او نخواهد بود. مخاطب عام با چنین استدلالی به این باور می رسند که وجود شیطان برای انسان برکت است.

آقای طاهری شما از کجا می دانید که خداوند قبلا و در خلوت به شیطان چنین مأموریتی داده است که از فرمان من به ظاهر سرپیچی کن تا جهان دو قطبی به وجود آید؟

در اینجا چند نکته مطرح می شود

نکته اول

آقای طاهری اگر استدلال شما درست باشد این سؤال به ذهن می خورد که خداوند بدون وجود شیطان قدرت ایجاد جهان دوقطبی را نداشته است و از شیطان خواسته برای ایجاد چنین جهانی به او کمک کند و در واقع شیطان به خداوند لطف کرده است که این پیشنهاد را پذیرفته و به خداوند کمک کرده است.

نکته دوم

 اگر شیطان هم نبود نیرویی به نام هوای نفس هست که انسان را به سوی بدیها دعوت کند. شیطان فقط اندکی آن نیرو را تقویت می کند. وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ (یوسف/53) و من نفس خود را تبرئه نمى‏كنم چرا كه نفس قطعا به بدى امر مى‏كند مگر كسى را كه خدا رحم كند زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است .

نکته سوم

شیطان نیروی ضعیفی است که چندان نمی تواند انسان را از مسیر حق منحرف کند. ِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً (نساء/76) زيرا نقشه شيطان (همانند قدرتش) ضعيف است. شیطان نمی توان جهان دو قطبی ایجاد کند. اگر هوای نفس نبود شیطان در گمراه کرده انسان چندان موفق نبود. و البته خداوند برای ایجاد نیروی شر نیاز به شیطان ندارد چرا که نوع خلقت انسان به گونه ای است که در او هوای نفس وجود دارد، عاملی که انسان را به سوی بدی ها دعوت می کند.

نکته چهارم

آقای طاهری ابلیس را ملک جاری کننده قانون تضاد معرفی می کند در حالی که ابلیس بنابر نص قرآن، جن است و جن از آتش است، اما مَلََک فرشته است و فرشته از جنس نور است. ابلیس چگونه می تواند ملک باشد در حالی قرآن او را جن نامیده است؟  

نکته پنجم

 آقای طاهری هم از شیطان نام برده است و هم از ابلیس. سؤال این است، تفاوت شیطان و ابلیس چیست؟ آیا این دو یکی هستند؟ اگر چنین است چرا یک جا واژه ابلیس را به کار برده و در جای دیگر واژه شیطان؟ اگر یکی نیستند، چرا تکلیف مخاطب را روشن نکرده و تفاوت آنها را بیان نکرده است؟ آیا ابلیس از فرمان خداوند سرپیچی کرد یا شیطان؟ اگر شیطان این کار را کرد، چرا خداوند از او سخن نمی گوید؟ و هر جا سخن از سجده نکردن است خداوند از ابلیس نام می برد. به آیات زیر توجه کنید:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (بقره/34) و هنگامي كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده و خضوع كنيد، همگي سجده كردند جز شيطان كه سر باز زد و تكبر ورزيد (و به خاطر نافرماني و تكبر) از كافران شد!

 

وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ (اعراف/11) ما شما را آفريديم سپس صورت بندي كرديم سپس به فرشتگان گفتيم براي آدم خضوع كنيد آنها سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود.

 

إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ (حجر/31) جز ابليس كه ابا كرد از اينكه با سجده كنندگان باشد.

 

قالَ يا إِبْليسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ (حجر/32) گفت: اى ابليس، چرا تو از سجده كنندگان نبودى؟

 

 

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً (اسراء/61) و به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد. همگان جز ابليس سجده كردند. گفت: آيا براى كسى كه از گِل آفريده‏اى سجده كنم؟

 

 

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً (کهف/50) و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم كه آدم را سجده كنيد، همه جز ابليس كه از جن بود و از فرمان پروردگارش سر بتافت سجده كردند. آيا شيطان و فرزندانش را به جاى من به دوستى مى‏گيريد، حال آنكه دشمن شمايند؟ ظالمان بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند.

 

 

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ (طه/116) و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد همه جز ابليس- كه سرپيچى كرد- سجده كردند.

 

 

إِلاَّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (ص/74) جز ابليس كه تكبر ورزيد و از كافران بود!

 

 

قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ (ص/75) گفت: اي ابليس چه چيز مانع تو از سجده كردن بر مخلوقي كه با قدرت خود او را آفريدم گرديد؟ آيا تكبر كردي، يا از برترين بودي ؟ (بالاتر از اينكه فرمان سجود به تو داده شود!)

 

 

این تمام آیاتی است که در قرآن درباره سجده نکردن ابلیس آمده است. اما شیطان 60 بار در قرآن تکرار شده و در هیچ کدام درباره سجده نکردن نیست. به آیات زیر توجه کنید:

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ (بقره/36) پس شيطان آن دو را به خطا واداشت، و از بهشتى كه در آن بودند بيرون راند. گفتيم: پايين رويد، برخى دشمن برخى ديگر، و قرارگاه و جاى برخوردارى شما تا روز قيامت در زمين باشد.

 

 

يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (بقره/168) اى مردم، از آن چيزهاى حلال و پاكيزه كه در زمين است بخوريد و پاى به جاى پاى شيطان مگذاريد كه دشمن آشكار شماست.

 

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (بقره/208) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، همگان به اطاعت درآييد و پاى به جاى پاى شيطان مگذاريد كه او دشمن آشكار شماست.

 

 

الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (بقره/268) شيطان شما را از بينوايى مى‏ترساند و به كارهاى زشت وا مى‏دارد، در حالى كه خدا شما را به آمرزش خويش و افزونى وعده مى‏دهد. خدا گشايش‏دهنده و داناست.

 

نکته ششم

شیطان با ابلیس فرق دارد، شیطان از ماده «شطن» به معنی مخالفت است‌ و به هر موجود طغیانگر و گمراه کننده اطلاق می شود، خواه از انسان ها باشد یا از جن و یا از حیوانات

کلمه ی شیطان در قرآن به سه صورت به کار رفته است:

  1.  مفرد «شیطان» بدون الف ولام؛ در این صورت مراد، شیطان غیر معین است و می تواند شامل هر فردی از شیاطین جن و انس، بشود مثل این آیه ی شریفه: وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ (زخرف/36)  یعنی هر کس از یاد خدا روى‏گردان شود شیطانی را به سراغ او می فرستیم که همواره قرین اوست!.
  2. مفرد «الشیطان» همراه با الف و لام؛ در این صورت غالباً به معنی خاص یعنی ابلیس آمده است، مثل آیه شریفه: یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ(اعراف/27) یعنیاى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد. و در برخی موارد نیز به معنای عام آمده است، مثل این آیه ی شریفه: الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاء…(بقره268) یعنی شیطان شما را از فقر و تهیدستی بیم می دهد و به فحشا و زشتی ها فرا می خواند.در این جا (الف و لام) در معنای جنس (عام) بکار رفته است؛ چون ترساندن از فقر و دعوت به عمل خلاف شرع گاهی از طرف شیطان انسانی نیز صورت می پذیرد.
  3. شیاطین به صورت جمع؛ و این نشانگر آن است که شیطان مصادیق متعدد و مختلفی دارد در حالی که اگر کلمه ی شیطان اسم برای فرد خاص (ابلیس) بود، ‌به صورت مفرد می آمد. علاوه این که در برخی از آیات بعد از کلمه ی شیاطین به ‌اختلاف جنس شیطان ها نیز اشاره می کند، مانند آیه ی شریفه:وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن.(انعام/112) و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیطان های انسان و جن قرار دادیم.

اما ابلیس از کلمه ی (ابلاس) و به معنای غم و اندوهی است که از شدت یأس و ناامیدی باشد. خداوند می فرماید: یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُون (روم/12)یعنی روزی که قیامت بر پا شود،‌ تبهکاران نومید و غمگین می شوند. ابلیس را بدین جهت به این نام می خوانند چون از رحمت خدا ناامید شد و علت آن تمرد از دستور خداوند متعال بود.

البته ذکر این نکته لازم است که همه ی شیاطین تابع دستورت ابلیس بوده و تحت فرماندهی او می باشند. قرآن کریم از این گروه بعنوان حزب شیطان (ابلیس) نام می برد.

شیطان (ابلیس) بر آنها چیره شده پس یاد خدا را از خاطرشان برده است، ‌آنان حزب شیطانند. آگاه باش که حزب شیطان همان زیان کارانند.(مجادله/19)

آقای طاهری بدون توجه به این تفاوت ها، گاهی از شیطان نام می برد و گاهی از ابلیس. اگرچه تلاش کرده است اقسامی از ابلیس و شیطان را بیان کند، اما به خطا رفته و ادعا می کند ابلیس یک امر درونی است.

«در جهان دو قطبی، جلوه های متعدد و متکثر ابلیس در وجود انسان قرار دارد و شیطان درون او محسوب می شود.»[2]

نکته هفتم

طاهری معتقد است که ابلیس به فرمان خداوند عمل کرد و در واقع دستور او را اجرا کرد که همان سجده نکردن بود.

اما این برداشت بر خلاف معنای لغوی ابلیس است. امام رضا علیه السلام می فرمایند: نام ابلیس، «حرث یا حارث» بوده است. و ابلیس نامیده شد زیرا از رحمت خدا مأیوس گردید.[3] سوال این است که اگر ابلیس مأمور خداوند بود، چرا از رحمت خداوند ناامید شد؟ و ابلیس لقب گرفت. برای جواب این سوال یا باید گفته طاهری را نپذیریم یا کلام خداوند را، و صد البته کلام خداوند بر گفته طاهری شرف دارد.

نکته هشتم:

آنچه طاهری آن را شیطان درون می خواند، هوای نفس است که در قرآن از آن با عنوان نفس اماره یاد شده است.

طاهری با مخلوط کردن این دو مفهوم(شیطان، نفس اماره) از راه فریب عمومی وارد شده و مخاطبش را به باورپذیری اندیشه اش وا می دارد. او تلاش کرده است مخاطبش را قانع کند که نفس اماره همان شیطان است و شیطان همان ابلیس است و ابلیس مأمور خداوند است برای ایجاد جهان دو قطبی. در صورتی که نه شیطان ابلیس است و نه ابلیس نفس اماره. هر کدام از این نام ها معانی مخصوص به خود را دارند و در موارد خاسی به کار می روند که در نکاتی قبلی به آن اشاره شده.

نکته نهم

نفس اماره مفرد است و یکی است اما طاهری از شیاطین درون سخن می گوید و معتقد است:

«در جهان دوقطبی جلوه های متکثر ابلیس در وجود انسان قرار دارد… وقتی به جلوه های متعدد ابلیس و آدم توجه کنیم شاهد شیاطین درون در برابر انسان خواهیم بود.»[4]

 سوال این است: این شیاطین چه کسانی هستند؟ مگر غیر از نفس اماره یا همان هوای نفس چیز دیگری در درون انسان است که او را به سوی بدی بکشاند؟

طاهری مخاطبش را در همین سرگردانی رها کرده ادامه می دهد: «شیاطین درون، نجوای درونی شیطان با انسان است که باعث افکار، رفتار و احساسات منفی می شود.»[5] و با این سخن سؤال دیگری در ذهن مخاطب ایجاد می کند و آن این که نجوای درونی شیطان با انسان آیا غیر از نفس اماره است؟

طاهری آنقدر مخاطب را از این شاخه به آن شاخه می پراند تا گیج شود و متوجه فریب او نشود. طاهری از درهم تنیدن جمله های صحیح و غلط لباسی می بافد و به تن مخاطب خود می کند. به بخشی از بافته های او توجه کنید: در این بافته جمله های غلط با رنگ قرمز و جمله های درست با رنگ آبی نشان داده شده است.

«در جهان دوقطبی، جلوه های متعدد و متکثر ابلیس در وجود انسان قرار دارد و شیطان درون او محسوب می شود. در حقیقت، وقتی دورنمایی از چرخه جهان دو قطبی را در نظر بگیریم ابلیس را در مقابل آدم خواهیم یافت، و وقتی به جلوه های متعدد ابلیس و آدم توجه کنیم، شاهد شیاطین درون در برابر انسان ها خواهیم بود. شیاطین درون هر انسان، بخشی از وجود او هستند که هیچ وقت از بین نمی روند[6]

 

ادامه دارد…

 

پی نوشت:

[1] . موجودات غیر ارگانیک، ص14.

[2] . موجودات غیر ارگانیک، ص15.

[3] . سفینة البحار، ج 1، ص 99.

[4] . موجودات غیر ارگانیک، ص15.

[5] . همان ص16.

[6] . همان ص 15.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا