مقالات

بررسی مقاله معراج حج محمد علی طاهری(2)

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی مقاله معراج حج محمد علی طاهری(2)

برای ادامه این مقاله که سخن از کعبه و قبله به میان خواهد آمد تذکر این مطلب ضروری است است و آن اینکه وی در آموزه های خود از آنجا که به مقام بی قبلگی قائل است لذا در تلاش است فرد را به سفر حج کیهانی و حجّی سرشار از آگاهی های کیهانی ببرد آنهم در مسیر رسیدن به وحدت در شبکه ی شعور کیهانی کعبه و منایی برگرفته از آگاهی، و تمام واژه ها در خدمت عرفان کیهانی قرار گرفته و در وصف کعبه از این شعر سهراب سپهری بهره می گیرد و می گوید: کعبه ام برلب آب، کعبه ام زیر اقاقی هاست، کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهر به شهر، حجر الاسود من روشنی باغچه است.

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی مقاله معراج حج محمد علی طاهری(2)

برای ادامه این مقاله که سخن از کعبه و قبله به میان خواهد آمد تذکر این مطلب ضروری است است و آن اینکه وی در آموزه های خود از آنجا که به مقام بی قبلگی قائل است لذا در تلاش است فرد را به سفر حج کیهانی و حجّی سرشار از آگاهی های کیهانی ببرد آنهم در مسیر رسیدن به وحدت در شبکه ی شعور کیهانی کعبه و منایی برگرفته از آگاهی، و تمام واژه ها در خدمت عرفان کیهانی قرار گرفته و در وصف کعبه از این شعر سهراب سپهری بهره می گیرد و می گوید: کعبه ام برلب آب، کعبه ام زیر اقاقی هاست، کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهر به شهر، حجر الاسود من روشنی باغچه است.
و با درک تن واحده بودن جهان هستی به مقام بی قبلگی برسیم.( (انسان از منظری دیگر ص 112)

نکته ای لازم است در اینباره ذکر شود که ایشان در این مطالب خود و حذف کعبه و قبله علاوه بر استناد به شعر سهراب از این آیه قرآن استفاده می کند که فأينما تولوا فثمَّ وَجهُ اللّهِ‏ و اینگونه ترجمه می کند که : به هرجا که نگاه کنیم روی او را خواهیم دید در حالی که اوّلا ترجمه ی صحیح ان این است و آیه مبارکه بطور کامل ذکر نشده است : وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ مشرق و مغرب هر دو ملك خداست، پس به هر طرف روى كنيد به سوى خدا روى آورده‏ايد، كه خدا (به همه جا) محيط و (به هر چيز) داناست.
با توجه به این آیه مراد این است که خداوند در همه جا حاضر است و همه جا از آن خداست و در توحید صدوقره و امالی شیخ مفیدره نیز در توضیح این آیه آورده اند که: فليس له جهة خاصّة حتّى يشار إليه في تلك الجهة پس برای خدای متعال جهت خاصی وجود ندارد تا با دست به آن جهت اشاره گردد.(توحید صدوق باب التوحید ونفی التشبیه ص 35 و امالی شیخ مفید المجلس الثلاثون ص 254) و این هرگز منافاتی با قبله مسلمانان ندارد و همه می دانیم که خدا جهت ندارد و بجهت اتحاد مسلمین در قبله ی واحد خدای متعال کعبه را انتخاب نمود و به فرمان خدا، جبرئیل رسول خدا را در میان نماز از بیت المقدس به سمت کعبه ی واقع در مسجد الحرام برگرداند در این باره قرآن کریم می فرماید: قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُون‏ ما گردانيدن رويت را در [جهت‏] آسمان [چون كسى كه به انتظار مطلبى باشد] مى‏بينيم؛ پس يقيناً تو را به سوى قبله‏اى كه آن را بپسندى برمى گردانيم؛ پس رويت را به سوى مسجد الحرام گردان؛ و [شما اى مسلمانان!] هر جا كه باشيد، روى خود را به سوى آن برگردانيد. و مسلماً اهل كتاب مى‏دانند كه اين تغيير قبله [از بيت المقدس به كعبه‏] از سوى پروردگارشان [كارى‏] درست و حق است؛ [زيرا در تورات و انجيلشان خوانده‏اند كه پيامبر اسلام به دو قبله نماز خواهد خواند] و خدا از آنچه [بر ضد پيامبر و مؤمنان‏] انجام مى‏دهند، بى‏خبر نيست.
در ادامه حاجی حلقه نیاز به تصمیم گیری دارد و پس از اقامه دو رکعت نماز حلقه ای(1) لحظه ی تصمیم گیری فرا می رسد طاهری می نویسد:
 تصمیم گیری و نیت برای عروج، بر پله ی عقل انجام می شود و با عشق حفظ می شود در مراحل مختلف حج، عقل و عشق پا به پای هم نقش آفرینی می کنند. به محض نیّت بر پله ی عقل ذکر (( لبیک اللهم لبیک،…)) تسلیم بر پله ی عشق را اعلام می کند و به این ترتیب مناسک با بیعتی محکم آغاز می شود.
برای روشن شدن مسئله عقل و عشق رجوع شود به فصل پله ی عقل و عشق از این کتاب ولی به طور مختصر عرض کنم که ایشان در ابتدا وجود عقل و عشق را دو بال برای مریدان خود بر می شمرد ولی رفته رفته بجهت وصل شدن و تسلیم به شبکه ی شعور کیهانی عقل را ذمّ نموده فرد را در واژه ی عشق که به ظاهر زیبا هم هست تنها می گذارد و عقلانیت را از او سلب می کند و بمحض پرسش و پافشاری بر یک مسئله ی اعتقادی وی را تخطئه و به نوعی تهدید می کند و سوالات عقلانی را به نوعی شک و شبهه و تضاد درونی قلمداد می کند و فرد را مجبور به تسلیم شدن به مطالبی که مطرح می شود می کند و با این عمل حرّیت را از مریدان خود گرفته آنان را اسیر بافته های خود می نماید.
ذکر و به قول طاهری مانترا در عرفان حلقه از جایگاه اسلامی ای برخوردار نمی باشد و این واژه نیز به تسخیر ایشان در آمده مفهومی را که خود می پسندد در آن ریخته تحویل مریدان خود می نماید
طاهری و برخی مسترها بشدت با ذکر مشکل داشته حتی از گفتن یا شنیدن لاحول و لا قوه الا بالله و یا نوشتن آیت الکرسی و … و همراه داشتن خود واهمه دارند و در فرایند فرادرمانی مطروحه خود به بیمار تاکید میکنند که از این اذکار همراه خود نداشته باشد.
وی برای دور کردن مریدان خود از ذکر با این شیوه وارد می شود و می گوید:
رفتن در ذکر بدون حفاظ مساوی است با آلوده شدن، شما آمار بگیرید 99% از این افراد مشکل افسردگی دارند و مشکل تشعشع دفاعی دارند
شما در پروسه درمان که انجام دادید متوجه می شوید آنهایی که اهل این مسائل بودند چقدر کارشان مشکل تر خواهد بوده است.
دقیقا خلاف قرآن کریم که می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً اى اهل ايمان! خدا را بسيار ذکر كنيد (احزاب/41) و یا این آیه قرآن که می فرماید: الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏ کسانی که ایمان آوردند (رعد/28)
طاهری طرفدار ذکر و مانترا های اُپانیشاد است و می گوید: در طول تاریخ بصیرت مردان و زنانی متوجه این موضوع شدند با زبانهای مختلف این موضوع را مطرح کرده اند هر کسی از زاویه ی دید خودش این موضوع را بیان کرده مثلا در متون اپانیشاد که سابقه ی خیلی طولانی دارد این موضوع مطرح است که قرائت متون اپانیشادها فرکانسی در وجود ما ایجاد می کند که این فرکانس ها ما را با فرکانس زمینه هستی هماهنگ می کند.
بعد از آن گفتند اذکار و مانتراهایی همین کار را می کنند که وقتی ما آنها را ادا می کنیم فرکانس وجودی ما را با فرکانس زمینه هستی همسو(2) می کند، لذا در طول تاریخ این چند هزار سال انسان تجارب بسیار زیادی را در این زمینه پشت سر گذاشته اند (جلسه اول/زنگ اول.طاهری)
طاهری در مورد ذکر، اعتقاد ویژه ای به مانترا های اوپانیشاد دارد آنهم به دلیلی که ذکر شد و در ادامه هم ذکر خواهد شد و مریدان خود را به آن تشویق می کند و مشکلی که در مورد ذکر دینی و شرعی دارد را چنین عنوان می دارد:
وقتی صحبت از مانترا (که به زبان ما ذکر هم گفته می شود) می کنیم ممکن است توجه شما به اذکار مذهبی جلب شود و ماجرای اذکار اسمای حسنی ، اسماء الهی مدّ نظرتان قرار بگیرد. توضیحی می دهیم که خدای نکرده سوء تفاهمی برای شما پیش نیاید.
اسماء خود حلقه هستند و کمال حرکت از ظاهر به باطن است همانطور که پیشتر گفتیم مانترا، همان ورد است و جنبه ی حرکت ظاهر به باطن ندارد و یک عبارت بی معنایی است منتهی گفته می شود این را که بگوئید یک فرکانس داردکه این فرکانس مرا با آن فرکانس زمینه هستی هماهنگ می کند. ولی وقتی می آئیم در کار مذهبی موضوع یک کم متفاوت می شود و حمله دارد. شما تا بگوئید رحمن شبکه منفی حمله را شروع می کند اگر ورد باشد شبکه منفی می گوید مهم نیست ورد است بگذارید بگوید تازه خوشحال هم می شود که ما در ظاهر گیر کنیم و فکر بکنیم که یک عبارتی برای من کار انجام می دهد و این بهتر از این است که من به ایاک نستعین برسم. اما اگر بخواهیم که این حرکت را انجام دهیم اگر بگوئید لااله الا الله حمله شروع می شود مگر می گذارد که ما عبور کنیم؟ این تجربه را دوستان در نماز دارند. اینطور نیست؟ تا میگوئید الله اکبر حمله شروع می شود.(3)
براحتی ذکر دینی را دچار مشکل و حمله های شبکه ی منفی معرفی می کند و اصلا از خود سوال هم نمی کنند که وقتی طاهری نبود در گذشته چکار می کردند چرا رسول خدا اهل بیت معصومین این لایه محافظ ها را تفویض نکردند و این چه ظلم بزرگیست که تا کنون به جامعه بشریت شده و طاهری این مسئولیت خطیر را به عهده گرفته تا مردم را نجات دهد! آیا این سخنان بی معنی بنظر نمی رسد که قطعا هم همینطور است.
وی در ادامه مقاله ی حج پس از اینکه فرد وارد پله ی عشق شده و پله عقل را رها نموده است و تسلیم گردیده است می نویسد:
 از این لحظه فرد محرم شده است و احکام خاصی را رعایت می کند. او هم فازی (هماهنگی و همسویی) با طبیعت و با عوالم بالا را تجربه می کند و نه تنها دست به شکار حیوانات صحرایی و کندن گیاهان از زمین نمی زند، حتی حشره ای را که بر بدنش می نشیند و او را نیش می زند، نمی کشد زیرا برای همه موجودات احترام قائل است و از این که جان موجود زنده ای هر چند خورد را بگیرد، احساس لذت و رضایت ندارد.
با این بخش از مقاله طاهری قصد دارد که حج را نوعی برنامه ی همسویی و هم فازی با طبیعت مطرح نماید و از آن استفاده ی ابزاری نماید بطوری که در آن آشتی با طبیعت مطرح است و فرد این همسویی را در حج تجربه می کند در بحث ری کی مطرح شد که دقیقا همین آشتی با طبیعت در عرفان کیهانی وجود دارد و به نوعی احترام به طبیعت گذاشتن و همفازی را بیان می نماید البته رعایت احکام در حالت احرام و آسیب نرساندن به موجودات واجب بوده و حتی در غیر آن نیز موجود است .
در ادامه مقاله ی حج وارد بحث پوشش و حجاب(4) می شود و با ظرافت خاصی از موضوع پوشش در حج، حجاب را به نحوی زیرکانه مطرود نشان می دهد و بی حجابی را به نوعی به نمایش گذاشتن آشتی با طبیعت قلمداد می کند و با مدد گرفتن از احکام احرام زنان وارد قضایای مطلوب و مورد نظر خود می شود و اذهان را به آن سمتی که خود می خواهد می کشاند. وی این باره می نویسد:
 زنان محرم نیز چهره به چهره ی آفتاب روز و بادهای سوزان این منطقه ی گرمسیری صلح با طبیعت را به نمایش میگذارند و صورت خود را نمی پوشانند. البته، در این چهره گشایی نکته های دیگری هم نهفته است. در شرایطی که ارتباط و اتصال با خدا و محو شدن انسان توجه او را از تمایلات زمینی باز می دارد و حتی روابط زناشویی را به کناری می گذارد تا برای مدتی بدون دخالت هر عامل بازدارنده، عظمت حق درک شود و بالاترین آگاهی ها به دست آید، نگاه هیچ مرد حج گزاری به سیمای هیچ زنی گره نخواهد خورد و بانوی حج گزار با قبول این که روی خود را نپوشاند، امکان آزمونی در این زمینه را فراهم می کند.
طاهری طوری وارد بحث حجاب و پوشش می شود که گویی این گشادن صورت اصلا به عنوان انجام یک حکم الهی در احرام نمی باشد و فقط فلسفه اش صلح با طبیعت است به طوری که تا کنون اگر روی خود را پوشانده بود با طبیعت در سر جنگ بوده و غافل از این که در این مورد احکام شرعی دیگری نیز وجود دارد و زنان در صورتی که ضرورت ایجاب نمی کند در جایی که نامحرمان وجود دارند وارد نشود مگر به بجهت ضرورت این خود نشان دهنده ی حساسیت موضوع را میرساند.
وی مسئله ی حجاب را طوری حل می نماید و صورت مسئله را پاک می کند که وقتی فردی در ارتباط و اتصال با خدا نشسته است محو این ارتباط شده و دیگر به فکر چنین اعمالی نمی افتد و بانوی حج گزار با قبول این که روی خود را نپوشاند، امکان آزمونی در این زمینه را فراهم می کند. اگر بنا بود که این حالت ایده عال به طور همیشگی و دائمی در تمام انسان ها ایجاد شود دیگر فلسفه ی حجاب مطرح نمی شد و لذا قرآن کریم مسئله ی حجاب را بخاطر مصون بودن از ناپاکی ها مطرح نموده و حتی نوع پوشش را و راه رفتن و نحوه ی استفاده از زیور آلات و سخن گفتن را بیان می دارد تا در این مورد مرد و زن دچار آلودگی هوای نفس نشوند.
گویی طاهری با یک نظریه ی نشستن در ارتباط با خدا بساط سفره فسق را بر می چیند کاری تمام انبیا نتوانستند آنرا انجام دهند، البته این نکته حایز اهمیت است که با ارتباط گرفتن و اتصال با خدا حکم شرعی حرام و حلال هرگز تغییر نکرده چه اینکه بگوییم چون در ارتباط خاص با خدای متعال هستیم و در این رشته اتصال محو وجود اوییم شراب خواری نیز حرمت خود را از دست داده دیگر ایرادی ندارد جرعه شرابی بنوشیم و در اتصال بنشینیم چرا که ما در ارتباطیم و این چیز ها به ما اثر منفی ندارد لذا ارتباط با خدا حکم شرعی را تغییر نمی دهد و نجس همان نجس و حرام همان حرام و واجب همان واجب است و در روایت است که حلال محمّد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه یعنی حلالی که رسول خدا تعیین کرده تا روز قیامت حلال است و حرامی که رسول خدا تعیین نموده تا روز قیامت حرام می باشد
وی از این مسئله نیز عبور کرده در ادامه می نویسد:
احرام مقررات دیگری هم دارد. در حالت احرام، هر نوع ایجاد رنجش برای خود، حرام است.
او طوری رفتار می کند که موجب هیچگونه تأثیر منفی و احساس ناخوشایند برای خود یا دیگران نشود. (از ایجاد هرگونه تشعشع منفی اجتناب می کند.)
وی دقیقا قصد دارد حالت احرام را هم، تحت تعاریف کیهانی خود در آورده، مناسک حج را وادی ای برای منویات خود نشان دهد و از آنجا که ایجاد هر نوع تشعشع منفی ای که خود در این فرقه(5)تعریف می کند حرام است آسیب به بدن رساندن را جزء تشعشع منفی دانسته حرام اعلام می کند. ناگفته نماند ذکر گفتن باصطلاح بدون حفاظ نیز نوعی ورود تشعشع منفی و حرام و گناه بوده(6) و فرد را دچار آلودگی تشعشعاتی می کند.
وی در ادامه مقاله می نویسد:
هفت دور طواف، نشانی از دست یافتن به آگاهی هفت آسمان و در عین حال در هر دور، سمبلی از خلقت انسان است؛ خلقتی که او را از مبدأ خود دور کرد و به آن باز می گرداند. گشایش رمز «اناالحق» نیز در ادراک نقطه ی آغاز و پایان همین گردش است؛ گردشی که انسان را با خود آشنا می کند؛ گردشی که در آن انسان خود را پیدا می کند .با درک عظمت این حقیقت، نباید از «تسلیم» دور شد.
وی در توهم خود دوباره اشاره به آگاهی های هفت آسمان می کند همان آگاهی هایی که در ابتدای مقاله بدان اشاره شد و فرد با درک آنها به معراج آسمانی رفته و با این طواف به آگاهی های لازم هفت آسمان رسیده! بعد از آن مطرح می کند که وقتی چنین کسی به چنین معراجی می رود رمز انا الحق برای او گشوده شده و با طواف و گردش است که انسان حقیقت وجودی خود را پیدا می کند حقیقتی که نام آن را بیت الله می گذارد و جز با درک شبکه شعور کیهانی و پیوستن به وحدت هستی و تن واحده و در نهایت درک وحدت با خدا به آن نمی رسد و بعد عنوان می دارد که با این درک عظمت خود نباید از تسلیم دور گردد و به تعبیر نگارنده مغرور به بیت الله بودن(خانه خدا) بود ننگردد و همواره تسلیم و شاهد بودن به شبکه ی شعور کیهانی خود را از دست ندهد.
در برخی کتب خود در مورد بیت الله و درک انا الحق اینگونه می نویسد:
بيت‌الله فقط به انسان اطلاق مي‌‌شود.
هر كس كه به درك اين موضوع نايل شود به درك اناالحق رسيده و محرم و اهل بيت ‌الله!! مي‌شود.(7)
نمونه‌ي ايده‌آل وجود آدم كه كمال بالقوه‌ي او را نشان مي‌دهد، «اله» او نام مي‌گيرد. پس از طي چرخه و به فعليت رساندن كمال (يعني در آخرين مرحله‌ي بازگشت)، اين نمونه‌ي ايده‌آل، محقق مي‌شود و «رب» نام مي‌گيرد. ظهور كمال «اله»، در «رب» است.
كثرات آدم (انسان­ها) نیز حركت خود را از «اله» آغاز كرده‌اند و به «رب» پايان مي‌برند. در طول مسير، پذيرفتن تربيت از «رب»، راهگشاي حركت صحيح آن‌ها است و وحدت آن‌ها با «رب»، در پايان مسير اتفاق مي‌افتد.
در پايان چرخه، هر كسي با توجه به در اختيار داشتن صفات الهي و توانايي او، در معرض يك سؤال (كه آزمایش آخر در چرخه است) قرار مي‌گيرد.آن سؤال اين است كه آيا او با توجه به توانايي خدايي كه به‌دست آورده است، جدايي از عالم وحدت را مي‌پسندد و مي‌خواهد خودش خدايي كند و يا به وحدت ملحق مي‌شود و خدايي عالم وحدت را مي‌پذيرد. (8)
وی از این تعبیر قصد دارند اشاره کنند که بین خالق و مخلوق اتحاد و وحدت وجود دارد و این از مهم ترین قسمت خطاهای طاهری از آیه و (نَفَختُ فيه مِن رُوحي )(9)  می باشد و تاویل به رأی آن به وحدت بین خالق و مخلوق است که در جای جای سخنان خود و کتاب های خود به این موضوع اشاره می کند من جمله همین درک انا الحق بودن که شرک آمیز بودن این تفکر را می رساند لذا از این مطلب غافل است که هرگز انسان مخلوق خدا نبوده و با خدای خالق به وحدت نخواهد رسید و لازمه وحدت خالق و مخلوق این است که انسان خدا شود و این بذاته محال است چه آنکه هیچگاه ممکن الوجود واجب الوجود نمی گردد و در یکجا قابل جمع نمی باشد.
در سوال جوابی میان فردی بنام جابر و امام صادق علیه السلام شبیه به چنین بحثی مطرح گردیده است.
جابر سوال‌كرد: تو كه‌مي‌گوئي‌: خدا در همه‌جا هست‌ناگزير بايد تصديق‌كني‌كه‌خدا در همه‌چيز نيز هست‌!
حضرت جواب‌مثبت‌دادند، جابر گفت‌: در اين‌صورت‌گفتۀ آنهائي‌كه‌مي‌گويند: خالق‌و مخلوق‌يكي‌است‌بايستي‌صحيح‌باشد. چون‌وقتي‌قائل‌بشويم‌كه‌خداوند در همه‌چيز هست‌بايد تصديق‌كنيم‌كه‌هر چيز و لو سنگ‌و آب‌و گياه‌خداست‌.
حضرت فرمودند: اين‌طور نيست‌و تو اشتباه‌ مي‌كني‌ و خدا در سنگ‌ و آب‌ وگياه‌ هست‌، ولي‌سنگ‌ و آب‌ و گياه‌ خدا نيست‌، همان‌طور كه‌روغن‌در چراغ‌هست‌ولي‌چراغ‌روغن‌نمي‌باشد.
خداوند در هر چيز هست‌اما براي‌اين‌كه‌آن‌چيز اولاً به‌وجود آيد و ثانياً به‌زندگي‌جمادي‌يا گياهي‌يا حيواني‌ادامه‌بدهد و باقي‌بماند و از بين‌نرود.
مايۀ روشنائي‌چراغ‌يعني‌بقاي‌آن‌روغن‌و فتيله‌است‌، اما چراغ‌، روغن‌و فتيله‌نيست‌(10)
طاهری در اساسنامه عرفان کیهانی در یک اصل بیان می کند: انسان، در جسم فقط مي‌تواند به درك توان بالقوه‌ي خدايي بودن خود پي ببرد و قادر نيست آن را به بالفعل تبديل نمايد. به عبارتي، هيچ‌كس در جسم خدا نخواهد شد. به عبارت ديگر، خدا خلق مي‌كند و انسان درك. كمال در جسم يعني رسيدن به توان بالقوه‌ي الهي. اين ادراك‌هاي بالقوه عبارتند از:
ـ درك «نَفَختُ فيهِ مِنْ رُوحي(11) ـ اَنَا الحَق» و اين كه او در مركز وجود ما قرار دارد. (درك بيت و بيت‌الله)(12)
اما با این توجیه قصد دارد جلوی برخی سوالات را که انسان با این همه ضعف چگونه خدا خواهد بود بگیرد و اشاره می کند که در قالب جسم فقط به این درک خواهد رسید ولی این ماجرا با مرگ تکمیل گشته ، انسان از برخی محدودیت ها جدا می گردد و پس از مرگ ماجرای جدیدی اتفاق خواهد افتاد و به مقصود خود در این سناریو نزدیک می گردد و در نهایت در آزمون آخر(13) به این وحدت خواهد رسید و با قبول این سوال که از او پرسیده خواهد شد: آيا وحدت را انتخاب می­کند و يا خدايي در كثرت (خلق كردن در عالم تضاد) را ترجيح مي‌دهد؟
آن‌ها به راحتي از پرده‌ي ميان عالم دوقطبي و عالم تك‌قطبي مي‌گذرند و به يار و دلدار بي‌نظير خود ملحق مي‌شوند.
با این بیان موضوع درک انا الحق روشن گردید و جالب است وی می گوید با درک این عظمت نباید خود را گم نمود و از تسلیم به این شبکه بیرون آمد
وی در ادامه مقاله می نویسد:
 پس بعد از طواف، درست پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز بر پا می شود. مقام ابراهیم، آن نمادی نیست که جای پای ابراهیم را نشان می دهد؛ مقام ابراهیم، مقام تسلیم است.
 این تجدید پیمان با سوره ی توحید در رکعت اول و سوره ی کافرون در رکعت دوم انجام شود! در سوره ی توحید به وحدانیت خدا اقرار می شود و در سوره ی کافرون به قبول آزادی عقیده. هیچ کس را نمی توان به اجبار تسلیم حق کرد. تسلیم، مستلزم معرفت و عشق است.
طاهری همچنان که در بخش ترمز دستی نماز (14)عرض شد قائل به خواندن نماز نیست و قائل به اقامه و برپا نمودن نماز است و نماز را فقط صرف اتصال قلبی می داند اگر چه که این ادعا مختص به وی نیست ولی بهرحال ایشان نیز نقل قول این مطلب را نیز دارد و غرض بنده این است که در مورد مولفه های تحریف شده نماز نیز از آن دسته می باشد و تعریف اسلامی آن برداشته شده و از دایره اسلام خارج گردیده، بعد از آن مطرح می کند که در رکعت اول و دوم این نماز کیهانی پیمان با سوره توحید وکافرون انجام می شود! دقت شود که وی گفت پیمان با سوره ی توحید نه خواندن سوره توحید و در همین جا نیز وی اشاره خواندنی نبودن نماز را مطرح می نماید دقیقا حکمی مقابله با تشریع نماز! فرد در حج کیهانی خود در این نماز پیمان با این سوره ها را اجرا می کند و بس.
نکته ی دیگر این قسمت از مقاله این است که از محتوای سوره کافرون نیز برداشتی شخصی نموده و بجای برائت جستن و بیزاری جستن از اعمال کافرانی که به دین مبین پیامبر خدا حضرت محمّد مصطفی ایمان نمی آورند طاهری عنوان می دارد که در سوره کافرون به قبول آزادی عقیده! مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان خود ذیل سوره کافرون آورده اند که:
در اينجا ممكن است به ذهن كسى برسد كه اين آيه مردم را در انتخاب دين آزاد كرده، مى‏فرمايد هر كس دلش خواست دين شرك را انتخاب كند، و هر كس خواست دين توحيد را برگزيند و يا به ذهن برسد كه آيه شريفه مى‏خواهد به رسول خدا (ص) دستور دهد كه متعرض دين مشركين نشود. و ليكن معنايى كه ما براى آيه كرديم اين توهم را دفع مى‏كند، چون گفتيم آيه شريفه در مقام اين است كه بفرمايد شما به دين من نخواهيد گرويد و من نيز به دين شما نخواهم گرويد، و اصولا دعوت حقه‏اى كه قرآن متضمن آن است، اين توهم را دفع مى‏كند.
و همچنین در تفسیر نمونه ذیل این سوره اشاره به نکته ی مناسبی کرده که: گاهى چنين تصور شده كه آخرين آيه اين سوره كه مى‏گويد:” آئين شما براى خودتان، و آئين من براى خودم” همان مفهوم” صلح كل” را دارد، و به آنها اجازه مى‏دهد كه بر آئينشان بمانند، چرا كه اصرار بر پذيرش آئين اسلام نمى‏كند! ولى اين پندار بسيار سست و بى اساس است، زيرا لحن آيات به خوبى نشان مى‏دهد كه اين تعبير نوعى تحقير و تهديد است، يعنى آئين شما به خودتان ارزانى باد! و به زودى عواقب نكبت‏بار آن را خواهيد ديد، شبيه آنچه در آيه 55 سوره قصص آمده:
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ‏:” مؤمنان هر گاه سخن لغوى را بشنوند از آن روى مى‏گردانند، و مى‏گويند: اعمال ما براى ما و اعمال شما براى خودتان، سلام بر شما (سلام وداع و جدايى) ما طالب جاهلان نيستيم”! شاهد گوياى اين مطلب صدها آيه قرآن مجيد است كه شرك را در تمام اشكالش مى‏كوبد، و از هر كارى منفورتر مى‏شمرد، و گناهى نابخشودنى مى‏داند.(15)
این نوع حج کیهانی ادامه دارد تا اینکه مناسک آن به اتمام می رسد و در آخر نتیجه می گیرد و می نویسد:
 این افراد، اَبَر انسان هایی هستند که در حج متولد شده اند و به بلوغ رسیده اند. این ابر انسان ها به درک حج رسیده اند؛ حجّی که معراج به هفت آسمان آگاهی است.
و در آخر، سوالات این نگارنده از این افراد این است با توجه به این که شما معتقدید شبکه شعور کیهانی توسط عرفان حلقه معرفی گردیده و معتقدید که این راه منحصر برای عده ای خاص نیست و همه ی ادیان با هم برابرند و افراد با صرف نظر از دین و ملیّتی که دارند در کلاس ها شرکت کرده و به شبکه متصل، ازرحمت عام بهره می گیرند، علاوه بر یک فرد مسلمان، یهودی، بهایی، مسیحی، لائیک، و… در این زمینه هیچ فرقی باهم ندارند و همه می توانند از آن بهره مند گردند، چگونه از عرفانِ حج اسلامی ای که طاهری بیان می کند می توانند استفاده می کنند؟ و این آگاهی های هفت آسمان را دریافت می کنند و چطور همه ی این ادیان در این حج شرکت می کنند تا به این معراج برسند؟ چطور فردی بهائی یا یهودی یا لائیک و… است ولی یک حاجی و به تعبیر طاهری ابَر انسان!
اگر این حج اسلامی نیست پس چرا در قالب مناسک حج اسلام بیان گردیده چنین ادعایی هم می شود! و اگر اسلامی است پس این افراد بایستی اسلام را اول بپذیرند و بعد وارد این حج بشوند، پس در واقع برای رسیدن به این آگاهی های هفت آسمان مسلمان شدن به اسلام محمدی لازم الاجر باید باشد. پس دو حالت بیشتر ندارد یا این حج اسلامی نیست و مانند دیگر نظریات طاهری بافته و یا یافته ی حلقه ای خود است و یا اگر واقعا اسلامی است پس دیگر شامل همه نمی شود و غیر مسلمانان بدلیل عدم پذیرش اسلام از آن محرومند و در نتیجه رحمت عام الهی ای که طاهری بیان میکند شامل حال آن ها نمی شود و عمومیت ندارد.

محمدرضا انهاری

انتقال مطالب با ذکر منبع بلامانع است

(1) ر.ج به مقاله نماز و ترمزدستی نماز

(2)رجوع شود به مقاله نگارنده عرفان حلقه ملغمه ای از فرقه های مختلف،  بخش همسویی و احترام به طبیعت در ری کی

(3) ر .ج رجوع شود به بخش ترمز دستی نماز از این کتاب

(4)  در بخش مقاله عرفان حجاب به طور مفصل بدان خواهیم پرداخت.

(5)تشعشع منفی ر.ج کتاب انسان از منظری دیگر . محمد علی طاهری

(6) انسان و معرفت ص 119 . محمد علی طاهری

(7)انسان از منظری دیگر ص 202

(8)انسان و معرفت ص 231

(9)سوره حجر:29

(10)امام شناسی 18 ص 130

(11)الحجر ـ 24.

(12)عرفان کیهانی ص 132

(13). ر.ج به مقاله معاد در عرفان حلقه از نگارنده

(14). ر.ج مقاله  ترمز دستی نماز ازنگارنده

(15) تفسیر نمونه ذیل همین آیه

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا