یادداشت هایی برای عرفان حلقه

یادداشت ابراهیم

 سلام به دوستان انجمن نجات از حلقه

برادر ارجمند ما جناب آقای رحیمی (ابراهیم) نوشته ای را برای من ارسال کردند، که در این جا منتشر می شود. البته ظاهرا این نوشته از خودشان نیست و از کسی گرفته اند. از نیمه های این متن مباحثی مطرح شده بود، که در عرفان حلقه و مطالب محمد علی طاهری وارد نشده و مربوط به یک جریان دارای انحراف دیگر به سرکردگی شخصی به نام یعقوبی است. به همین علت انتشار آن در این سایت موجب آغاز مباحثی می شد، که به طور کلی خارج از موضوع و بی ارتباط با هدف این سایت است. محور آن مباحث مقوله «کلمات» است که تا کنون بنده در عرفان حلقه شاهدی چنین مباحثی نبوده ام. اگر در عرفان حلقه مسأله «کلمات و نقش اهل بیت در ساختار نظام عالم» مطرح است. دوستان نظر بدهند تا آن مباحث هم منتشر شود. البته در همین مقدار از نوشته هم تفاوت ها و زاویه هایی با عرفان حلقه وجود دارد که امیدوارم موجب شکل گیری مباحث خارج از موضوع عرفان حلقه نشود.

در مورد همین بخش چند نکته وجود دارد، که در آغاز عرض می کنم و نقدهایی وجود دارد که در پایان نوشته بیان خواهد شد.

یکم: آموزه های دین در مجموعه آیات و روایات کاملاً هماهنگ است، و نمی توانیم چند روایت را برداریم و بی خبر از سایر آیات و روایات، احساس کنیم که اسرار دین را کشف کرده ایم و به سخن کارشناسان دین گوش ندهیم. صد البته کسانی هستند که در اثر تزکیه نفس و تقوا به علم الهی می رسند،‌ و حقایق دین را درک می کنند و به مکتب نرفته درس آموز می شوند. بی شک یکی از نشانه های علم الهی این است که نسبت به منابع دین جامع نگر است و کارشناسان و عالمان دین نمی توانند از آنها اشکال بگیرند. بنابراین امثال کربلایی کاظم و رجبعلی خیاط ها کم نبوده اند. ولی همانطور که اشاره شد آنها نشانه های روشنی دارند.

دوم: اینکه همانطور که استفاده کردن از روایات ملاحظاتی دارد، و آنگاه که احساس می کنیم مطالب خاص و متفاوتی می فهمیم باید با عالمان دین بازنگری کنیم تا به انحراف نرویم،‌کنار گذاشتن روایات هم به علت تشخصی تعارض با قرآن کار هرکس نیست. در اینجا هم قرآن شناسان و حدیث شناسان می توانند، تعارض روایات را با قرآن تشخیص دهند.

سوم: در این نوشته مطالب درست و نادرستی به هم آمیخته شده که در پایان موارد نادرست را مشخص خواهیم کرد.

صفات خدا مخلوقات خدا هستند!

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِِّ الْعالَمينَ، وَ تَوَکَّلْتُ عَلَي الله

مقدمه

توکل به خدا می کنیم و چند سطری هر چند کوتاه اما عمیق، برای اصلاح یکی از معضلات اعتقادی و ایمانی محبان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می نگاریم، امید که مرضیّ خدای متعال قرار بگیرد.

یکی از بحث های پایه ای در باب خداشناسی که در جامعه مطرح هست این است که می گویند صفات خدا عین ذات خداست، صفات خدا در ذات خداست و …، و سپس بر اساس این نوع تفکر، نظریه ها و برداشت هایی گوناگون و عمدتاً متشتّت، در باب نظام عالم و هستی ارائه می دهند و بر آن اصرار می ورزند مانند وحدت وجود و …! در حالی که صفات خدا در ذات خدا نيستند بلکه ساخته‌هاي خدا هستند. اگر أسماء خدا در ذات خدا باشد يعني ذات خدا هم نعوذاً بالله قابل وصف مي شود، در حالي که ذات خدا قابل وصف نيست. متأسفانه اين اعتقاد غلطي است که بسياري از متکلمين چند صد ساله اخير دارند. خيلي جاي تأسف است. انشاءالله يک روزي اين درد را بفهمند و اصلاح کنند!

به نظر می رسد برخی از ریشه های این نوع تفکر، سوالاتی اینچنین باشد که “مخلوقات از چه چیزی و چگونه پدید آمده اند؟” و یا بطور کلی “اسماء و صفات خداوند چگونه و از چه چیزی ایجاد شده اند؟” و برخی محققین ما برای توجیه این قضایا یک جور سعی کرده باشند آنها را به ذات خدا وصل کنند. علاوه بر این، موضوع دیگری که ما را در این ورطه انداخته است این است که ما برای درک کیفیت صفات خداوند، به تشبیه و مقایسه آنها با مشخصات آنچه در اطرافمان هست، گرفتار شده ایم. به عبارت دیگر از منظر عمق به اوج نگاه می کنیم و با توجه به مقولات عمقی می خواهیم اوج را توصیف کنیم، با توجه به مقدورات، قوانین و اثرات اشیاء عمقی می خواهیم اوج را تبیین کنیم و لاجرم در ابتدای کلام، خداوند را محدود می کنیم.[1] که به قول خداوند باید گفت: «سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يَصِفُون»!

شاید مهمترین نقطه ضعف ما در این ماجرا، فاصله گرفتن از قرآن و کلام اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باشد. ما دوست داریم شیعه باشیم و باید بر این مقوله اصرار داشته باشیم! خب تشیع یعنی چی؟ شیعه کسی است که در همه ابعاد اشبه الناس به اهل بیت(ع) باشد؛ نه فقط در ظاهر رفتار و زندگی بلکه در اخلاقیات و روحیات، در افکار و امیال و فراتر و قیمتی تر از همه اینها در اعتقادات و ایمانیات! و چون فرهنگ انسان، افکار، روحیات، اخلاقیات و رفتارهای انسان مبتنی بر نوع اعتقادات و ایمانیات اوست، خشت اول تشیع، هماهنگی در اعتقادات و ایمانیات است. اگر در اینجا کوچکترین خدشه و نقصانی وارد باشد، این دیوار تا ثریا هم برود کج خواهد رفت و محصول آن فاصله گرفتن بیشتر ما از اهل بیت(ع) خواهد شد که در این صورت؛ «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق».[2]خب، حقایق عالم، واقعیت های عالم، تمام علوم، اسرار، تبیین ها و معارف در آیات قرآن نهفته است، و در احادیث اهل بیت(ع) به آن پرداخته شده است. بنا بر «تشیع»، بنا بر «فطرت» و بنا بر «عقل» بایستی برویم سراغ قرآن و اهل بیت(ع) ببینیم ایشان در باب موضوعات مختلف چه می فرمایند. این نظریۀ زیربنایی را هم باید به قرآن و کلام اهل بیت(ع) عرضه کرد.

 

وقتی به قرآن و احادیث اهل بیت(ع) رجوع می کنیم می بینیم که تبیینی که ایشان معرفی می کنند و ما را دعوت و امر به این ماجرا می نمایند، با برداشت برخی از محققین بسیار متفاوت است. در جامعه اصرار بر این است که صفات خدا عین ذات خدا و در ذات اوست، اما در قرآن و کلام اهل بیت(ع) تصریح بر این است که خدا قابل وصف نیست و اسماء و صفات مخلوقات خدا هستند!

 

اگر از منظر قرآن بخواهیم وارد این اقیانوس مواج شویم حتماً باید همراه سفینة النجاة اهل بیت(ع) که قافله سالار عالم و آدم هستند، حرکت کنیم. ببینیم ایشان چه می فرمایند؟

1- «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ»

– امام صادق(ع) در توضیح فراز «الله اکبر» در اذان می فرمایند که «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ»؛[3] خدا بزرگتر از آن است که وصف شود. و به عبارت بهتر یعنی خدا غیر قابل وصف است! هر چیزی را که شما بتوانی در حیطۀ وصف تصور کنی و وارد کنی بدان که الله، اکبر از آن است. ماجرای خود خداوند بسیار فراتر از این چیزهاست! وقتی که خود خداوند در قرآن و اهل بیت(ع) در کلامشان، اسماء و صفات را توصیف می کنند و ما هم آن را می فهمیم، پس بدانیم که «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ». خداوند غیر قابل وصف است! شما پس از هر وصف و توصیف، تبیین و معرفتی باید بگوئی و عملاً قائل به این باشی که «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ»، «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ»، «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ» …! این یک قانون است!

2- «الْأَسْمَاءُ وَ الصّفَاتُ مَخْلُوقَاتٌ»

– همچنین امام جواد(ع) به صراحت می فرمایند: «الْأَسْمَاءُ وَ الصّفَاتُ مَخْلُوقَاتٌ».[4] اسماء و صفات، مخلوقات خداوند هستند، اسماء و صفات از متعلقات خدا و در دست او هستند نه در ذات او! وقتی اسماء و صفات مخلوقات خدا باشند چگونه می توانند عین ذات خدا باشند؟! پس «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ الْأَسْمَاءُ وَ الصّفَات»!

3- «وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ»

– و جالب است مولا امیرالمؤمنین(ع) در خطبۀ اول نهج البلاغه شروع به توضیح این ماجرا نموده، می فرمایند: «… اَلَّذِى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ، وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لا اَجَلٌ مَمْدُود …»؛ (حتی) نمی توان صفات خداوند را آنگونه که هست و باید وصف کرد و کسی را یارای این بیان نیست! سپس کلام را ادامه داده بعد از توضیح عظمت و لایتناهی بودن صفاتی که خداوند ایجاد کرده، می فرمایند اگر می خواهی در اوج توحید و اخلاص باشی باید حتی این صفات با عظمت و بیکران را هم از خداوند نفی کنی و جدا بدانی! «وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ»؛ كمال اخلاص این است که (آن) صفاتِ (با عظمت و بیکران) را از (خود) خدا نفی کنید، جدا کنید.

چرا؟ مولاجان چرا باید این کار را کرد؟ مگر صفات خدا عین ذات خدا نیست؟ مگر صفات خدا جزئی از خود خدا نیست، در ذات خدا نیست؟ مگر می شود صفات خدا را از ذات خدا جدا تصور کرد؟

می فرمایند: «لِشَهادَهِ كُلِّ صِفَهٍ اَنَّها غَيْرُ الْمَوْصوفِ»؛ زيرا همه نوع صفتى شهادت می دهد که غير از موصوف است، جدای از موصوف است! «وَ شَهادَهِ كُلِ مَوْصوفٍ اَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَهِ»؛ و همه نوع موصوفى شهادت می دهد که غير از صفت است، جدا از صفت است! الله اکبر! بله ….؛ «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ»؛ «اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ الْأَسْمَاءُ وَ الصّفَات و …». امیرالمؤمنین(ع) در ادامه سخن به شدت از لغزش در این مسیر نهی کرده، انجام دهشتناک آن را تبیین می کنند؛ «فَمَنْ وَصَفَ اَللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ»؛ پس كسى كه خدا را وصف کرد او را (به چيزى) نزديك كرده، «وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ»؛ و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا مطرح شده، «وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّاءهُ»؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده، «وَ مَنْ جَزَّاهُ فَقَدْ جَهْلَهُ»؛ و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است، «وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اءشارَ اِلَيْهِ»؛ و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مى‏كند، «وَ مَنْ اءشارَ اِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ»؛ و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، «وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ»؛ و هر کس او را محدود کند خدا را به شمارش آورده! آیا از این واضحتر و رساتر می خواهیم؟!

4- نهی از تفکر و صحبت دربارۀ ذات خدا

– صحبت کردن درباره «غير قابل وصف»، معنايش ضايع کردن خود است و کلاً ما از تفکر و صحبت دربارۀ ذات خدا نهي شده‌ايم. اهل بیت(ع) بارها به انحاء مختلف فرموده اند که در این موضوع وارد نشوید، چرا که خدا قابل وصف نیست: «وَ لَا تَتَكَلّمُوا فِي اللّهِ فَإِنّ الْكَلَامَ فِي اللّهِ لَا يَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلّا تَحَيّراً»، «وَ لَا تَتَكَلّمُوا فِي ذَاتِ اللّه»،[5] «فَإِذَا انْتَهَى الْكَلَامُ إِلَى اللّهِ فَأَمْسِكُوا»،[6] «إِيّاكُمْ وَ التّفَكّرَ فِي اللّهِ»،[7] «مَنْ نَظَرَ فِي اللّهِ كَيْفَ هُوَ هَلَك»،[8] «إِنّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيّنَ الْأَيْنَ بِلَا أَيْنٍ وَ كَيّفَ الْكَيْفَ بِلَا كَيْفٍ»،[9] «كَيْفَ أَصِفُ رَبّي بِالْكَيْفِ وَ الْكَيْفُ مَخْلُوقٌ»،[10] «إِنّ اللّهَ لَا يُوصَف»،[11] «سُبْحَانَ مَنْ لَا يُحَدّ وَ لَا يُوصَف»،[12] «عَظُمَ رَبّنَا عَنِ الصّفَةِ»[13] و البته اینها برخی از تعابیر اهل بیت(ع) در این موضوع است!

5- خداوند توصیفات مطرح شده را نفی می کند!

– وقتی به قرآن هم رجوع می کنیم می بینیم که خداوند متعال بارها بر این موضوع تأکید داشته: «سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمّا يَصِفُون»،[14] «وَ لَکُمُ الْوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ»،[15] «فَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ»،[16] «سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يَصِفُونَ»،[17] «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ»،[18] «سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا يَصِفُونَ»،[19] …، و توصیفات مطرح شده را نفی می کند!

 

نقدها:

یکم:

یکی از موارد درست در این مقاله لزوم استفاده از اهل بیت در شناخت خداست، که متأسفانه این نوشته به رهنمود بیان شده، عمل نکرده است. وقتی معتقدیم دین نیاز به معلم دارد و اهل بیت معلم دین اند. بسیار خوب در زمان غیبت چطور دیگر نیاز به معلم نداریم، صد البته که نیاز داریم، اما دستمان کوتاه از معصوم است،‌ و اهل بیت ما را به فقها، راویان حدیث و دانایان حلال و حرام و در یک کلام علمای دین ارجاع داده اند. و نمی توانیم عالم خود خوانده بشویم و در برابر همه علوم دینی و میراث اهل بیت و شاگرادان مکتب شان بایستیم و حرف خودمان را بزنیم.

دوم:

اسماء و صفات یک سری الفاظ معنی دار هستند. مثل کریم، رحیم و حنان که اینها مخلوق اند. خداوند پس از خلق انسان این اسماء و صفات را خلق کرد و بیان را به انسان آموخت، «خلق الانسان علمه البیان» گذشته از اینها این اسما و صفات به حقایقی اشاره دارند، که باید ببینی آیا آن حقایق مخلوق هستند؟ مثلاً قدرت و مهربانی تنها یک لفظ نیستند،‌ که در ذهن ما باشند و هیچ واقعیتی نداشته باشند. بلکه حقیقتاً مهربانی در عالم وجود دارد، علم وجود دارد قدرت وجود دارد اینها خیال و ذهن ما نیست.

حالا که می فهمیم کمالاتی مثل مهربانی و قدرت و بخشندگی حقیقت دارد،‌ این سوال پیش می آید که این حقایق جدا از خداست. یعنی ذات خدا مهربانی و قدرت و علم ندارد و اینها حقایقی غیر ذات خدا هستند؟ و در نتیجه در کنار خدای خالق هستی، خدای زیبایی، خدای قدرت و غیره داریم؟

پاسخ قرآن کریم و اهل بیت این است که خدایان گوناگون نداریم. ذات خدا کمال مطلق است و همه کمالات و صفات نیکو در حد بی نهایت برای خدا ثابت است. «اَلَّذِى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ» کسی که برای صفتش حدی نیست. (نهج البلاغه خطبه اول) مهربانی، علم،‌ قدرت و سایر حقایقی که صفات به آنها اشاره دارند، به طور نامحدود در خداست و حقایقی مستقل و غیر از ذات خدا نیستند. کسی نمی تواند بگوید که ذات خدا علم و قدرت و مهربانی ندارد و این کمالات را از ذات او نفی کند. در این صورت آیا می توانیم هنوز او را خدا بدانیم،‌خدایی که نه مهربان است، و ‌نه علم و نه قدرت دارد؟ بی شک ذات بی نقص او اصل نامحدود همه صفات نیکو است.

پس لفظ و معنی صفات، مخلوق اند، اما این الفاظ و معانی به حقایقی اشاره می کنند که به طور بی نهایت برای ذات خدا ثابت است. به طوری که صفات برای او ذات اند.

سوم:

فرازی از نهج البلاغه در این یادداشت آمده که متأسفانه پیوسته نقل نشده است. مولا علی می فرمایند: « کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه ، لشهاده کل صفه أنها غیر الموصوف و شهاده کل موصوف أنه غیر الصفه: فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثناه» کمال اخلاص نفی کردن صفات از خداست، برای اینکه هر صفتی شهادت می دهد که غیر موصوف است و هر موصوفی شهادت می دهد که غیر صفت است. پس هرکس خدای سبحان را وصف کند او را قرین آن صفت قرار داده کسی که خدا را قرین سازد او را دو تا دانسته است.

صفات در حالت طبیعی و در بین مخلوقات غیر از موصوف اند. شما روزی جوان هستید و با این وصف معرفی می شوید، اما روز دیگر جوان نیستید. زیرا این صفت شما بود و از شما جدا شد. می گوییم گل زیباست و روزی این زیبایی از ان دور می شود و می ریزد. آب زلال است و زمان دیگر این صفت از او گرفته می شود.

 اما در وضعیت الهی و برای خالق صفات این گونه که شهادت می دهد غیر از ذات است نداریم و باید این گونه صفات را از او نفی کرد. صفات او عین ذات اوست. زیرا صفات الهی ذاتی اند، نه جدا از ذات و چنین وصفی موجب قرین کردن کمال دیگری با خدا و قائل شدن به دوخدا خواهد بود. چنین پنداری که حقیقت زیبایی غیر از خالق است، باطل است. بنابراین کسانی که صفات ذاتی خدا را نفی می کنند. به همان دوگانه انگاری و بلکه چند گانه انگاری دچار می شوند. زیرا آنچه در روایات آمده نفی صفات غیر ذات است نه صفات ذاتی. اگر در عرفان حلقه دوستان نمی توانند صفات ذاتی را درک کنند و بفهمند در واقع همان صفاتی که خداوند در قرآن کریم برای خود معرفی کرده را نفی کرده اند. و اگر صفات ذاتی را هم از او نفی کنیم پس این فرمایش امام علی چه می شود که فرمود: «صفات او حد ندارد.» نمی توانیم بعضی از فرمایشات اهل بیت را بگیریم و بخشی دیگر را کنار بگذاریم، چون با نظر مان سازگار نیست.

خلاصه اینکه ذات خدا عین همه کمالات و قدرت و علم و زیبایی و بخشندگی و … .است. و این موضوع در فرمایش امام علی هم آمده که «اَلَّذِى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْد» این جمله به روشنی می گوید که خدا صفت دارد ولی برای صفتش حدی نیست. بنابر این تعارضی در سخنان امام علی وجود ندارد،‌ که در جایی می فرماید «کمال اخلاص نفی صفات از اوست» و در همان خطبه می فرمایند «برای صفتش حدی نیست» در واقع صفات به صورت خلقی که دوگانگی با ذات دارد،‌ از خدا نفی می شود و به صورت الهی و ذاتی و نامحدود برای خداوند ثابت است.

همانطور که نفی نکردن صفات عرضی به دوگانه انگاری و شرک می رسد (فقد ثناه)، نفی صفات ذاتی هم به همان جا می رسد. بنابراین عنوان یادداشت ابراهیم کاملا غلط می باشد صفات مخلوق خداست ولی صفات خدا عین ذات اوست. این موضوعی است که در قران و سخنان اهل بیت (ع) بیان شده و مربوط به چند صد سال اخیر نمی باشد.

چهارم: متأسفانه در اساس نامه عرفان حلقه هم این رویارویی با قرآن کریم وجود دارد و صفات ذاتی را که راه های شناخت حق تعالی هستند، نفی شده است. آنجا که نوشته «انسان نمی تواند عاشق خدا شود چون از هیچ طریق قادر به فهم او نیست.»‌ نفی همه راه ها برای این است که آنها صفات و کمالات ذاتی او را نفی می کنند و این در افتادن به همان دام قرینه سازی است . زیرا در عالم علم هست، زیبایی هست ، قدرت هست ، اگر اینها در ذات خدا نیست پس ذات دیگری دارد و خدای علم و قدرت و زیبایی غیر از خالق است. و این عین شرک است.

آنچه از خداوند می توانیم بشناسیم همین مقداری است که در صفات ذاتیه ی او بیان شده،‌ کنه ذات را نمی توانیم بشناسیم و حتی اجازه فکر کردن به آن را نداریم. مسلمانان همین طور خدا را می شناختند و این شناختی است که قرآن و اهل بیت به ما ارائه داده اند. متأسفانه عرفان حلقه به سراغ ذات الهی می رود وبه این که او نام دارد یا ندارد، صفت دارد یا ندارد می پردازد و این موجب مشغولیت ذهن به ذات خداست و نتیجه اش طبق روایات انحراف و هلاکت است. پس خداوند کمالات ذاتی دارد که با صفات ذاتی بیان شده و از سر لطف راه شناخت خودش را به روی ما گشوده است. به شکرانه ی این لطف باید صفات نامحدود او را بشناسیم،‌ زمزمه کنیم،‌به آنها فکر کنیم و سعی کنیم مثل آینه ای قلب مان را از تجلی این صفات و حقایقی که با آن اشاره دارند لبریز کنیم.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا