نقد اصول عرفان حلقه

نقد اصول فرقه حلقه – نقد اصل:8 (جهان هستی نامحدود) نقد:تفاوت نامحدود بودن تجلّیات و نامحدود بودن خداوند؛

اصل 8) جهان هستی نامحدود:

تصّور محدودّیت برای خداوند محال است و وجود او نامحدود می‌باشد. بنابراین، تجلّیات او نیز باید نامحدود باشد. در نتیجه، جهان هستی نامحدود است.[1]
نویسنده در این اصل به اثبات نامحدود بودن جهان هستی پرداخته است. دلیل وی این است که: خداوند نامحدود است به همین جهت، تجلّیات او نیز باید نامحدود باشد. اگر این مطلب در قالبی منطقی ریخته شود این‌گونه خواهد بود:خداوند نامحدود است و آفریده‌های موجود نامحدود باید نامحدود باشند؛ نتیجه می‌دهد: خداوند آفریننده موجود نامحدود می‌باشد؛ بنابراین، جهان هستی که آفریده خداوند است نامحدود خواهد بود.

نقد) تفاوت نامحدود بودن تجلّیات و نامحدود بودن خداوند

بی‌شک وقتی کسی تعبیر «نامحدود» را به کار می‌برد ابتدا باید تصور روشنی از «محدود» داشته باشد تا معلوم می‌شود که با تعبیر «نامحدود» چگونه محدودیتی را نفی می‌کند؛ در غیر این صورت، تعبیر نامحدود، تعبیری مبهم و نام معلوم خواهد بود. معمولا در عرف مردم، محدودیت، درباره مکان و زمان و عدد به کار می‌رود به این معنا که به چیزی «محدود» گفته می‌شود که زمان معین یا مکان مشخص و یا عدد معینی داشته باشد؛ مثلاً مسجد، مکانی است مشخص، روز جمعه، زمانی است معین و عدد پنجاه عددی است معین. در عرف، درباره این موارد می‌توان تعبیر «محدود» را به کار برد. در سخن فلاسفه، اضافه بر آن سه مورد، به «چیزی که وجودش، محدود است» یعنی وجودش، معلول وجود دیگری است نیز محدود گفته می‌شود. مخلوقات و موجودات عالم هستی هرکدام، محدودند؛ زیرا آفریده یک آفریننده هستند.محدودیت وجود، « ماهیّت » و «چیستی» نام دارد. همه موجوداتی که آفریده خدا هستند دارای ماهیّت­اند؛ بنابراین ما چهار گونه محدود داریم: محدود زمانی، محدود مکانی، محدود عددی، محدود وجودی (که همان موجود ماهوی است). حال که «محدود» چهار گونه است، «نامحدود» نیز چهار گونه خواهد بود: نامحدود مکانی، نامحدود زمانی، نامحدود عددی، نامحدود وجودی.نامحدود مکانی به چیزی گفته می‌شود که مکان، عین وجود آن است؛ (یعنی مکانی وجود ندارد که او در آن، وجود نداشته باشد)، نامحدود زمانی هم آن چیزی است که زمان، عین وجود آن است (یعنی زمانی وجود ندارد که او در آن، وجود نداشته باشد) و نامحدود عددی، آن چیزی است که شمارش آن پایان نمی‌پذیرد. مثالی که برای نامحدود زمانی و نامحدود مکانی و نامحدود عددی می‌توان در نظر گرفت، فقط مجموع عالم است. مجموع عالم، عین زمان و عین مکان و بی‌شمار موجودات است[2].

اما نامحدود وجودی چیست؟ نامحدود وجودی چیزی است که عین وجود است، وجود خالص است، هیچ‌گونه محدودیت وجودی ندارد؛ ماهیّت ندارد و هیچ محدودیت وجودی، قابل فرض برای آن نیست. نه عین زمان است، نه عین مکان، نه قابل‌شمارش و نه عین هیچ‌یک از حالات و دگرگونی‌ها. این موجود نامحدود فقط خداست.

نتیجه این ‌که: وقتی گفته می‌شود خدا نامحدود است معنایش این است که وجودش نامحدود است و معنای نامحدود بودن در وجود این است که هیچ محدودیتی (ازجمله مکان و زمان و عدد و ماهیّت) برای آن قابل فرض نیست. اگر گفته می‌شود او زمان ندارد، مکان ندارد و ماهیّت ندارد به این معناست که اصلاً زمان و مکان و ماهیّت برای او نمی‌توان فرض کرد[3].  پس او از حوزه زمان و مکان و اعداد بیرون است. او از حوزه ممکنات (موجودات ماهوی) بیرون است[4]. بلکه احاطه وجودی بر ممکنات دارد. اما وقتی گفته می‌شود مجموع عالم، نامحدود زمانی یا نامحدود مکانی یا نامحدود عددی است یعنی مکان و زمان، و عدد عین عالم است. از احکام جدایی‌ناپذیر عالم است. اساساً زمان، از این جهان ناشی می‌شود و مکان نیز از این جهان درست می‌شود.

حال برمی‌گردیم به بیان نویسنده. وی از نامحدود بودن خدا به نامحدود بودن عالم رسیده است. سؤال این است که از کدام نامحدود به کدام نامحدود پی برده‌اید. از یک‌سو خدا فقط نامحدود وجودی است و از سوی دیگر عالم به‌هیچ‌وجه، نامحدود وجودی نیست پس چگونه می‌توان از یک نامحدود به نامحدود دیگر پی برد؟ نامحدود بودن خدا با نامحدود بودن تجلّیات او یعنی جهان، متفاوت بوده و به یک معنا نیست؛ پس نمی‌توان از نامحدود بودن خالق به نامحدود بودن تجلیات او دست‌یافت[5] .

نتیجه سخن اینکه: اثبات نامحدود بودن جهان هستی با تکیه بر نامحدود بودن خداوند، نادرست است. این استدلال ناشی از تصور و شناخت نادرست درباره خدا، هستی و پیوند بین آن دوست.

 

1- عرفان کیهانی، ص  66 .

2- توجه داشته باشید که نامحدود بودن از این سه جهت، به معنای نامحدود بودن وجودی نیست تا کسی این نتیجه را بگیرد که: اگر مجموع عالم، نامحدود مکانی، یا زمانی و یا عددی باشد پس بی­نیاز از خالق خواهد بود. بلکه این نامحدودها در عین حال که از جهات مزیور، نامحدود هستند، از نظر وجودی وابسته به خالق­اند و بی­نیاز وجودی نخواهند بود.

3-  این را اصطلاحا می‌گویند: قضیه سالبه به انتفای موضوع.

4-  ر.ک.به صدرالدین محّمد الشیرازی، الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، ج6 ، ص  235 .

5-  به عبارت دیگر در استدلال فوق( در اصل8) حدوسط استدلال، تکرار نشده است.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا