نقد اصول عرفان حلقه

نقد اصول فرقه حلقه – نقد اصل:6 (یکپارچگی جهان هستی) نقد: اول و دوم؛

نقد اول) وحدت خدا و وحدت جهان

در این اصل بین وحدت الهی و وحدت جهان هستی مغالطه شده ودر نتیجه از طریق وحدت الهی، وحدت جهان هستی (به معنای پیوستگی اجزاء) به اثبات رسیده است در حالی که این دو با یکدیگر فرق دارند.به بیان دیگر؛ ما در اینجا دو مطلب درست داریم: مطلب اول این که: خدا اجزاء ندارد وبه همین جهت، واحد است[1]. این وحدت، وحدتی حقیقی است.در وحدت حقیقی، نه تنها اجزاء راه ندارد بلکه فرض اجزاء داشتن نیز محال است. مطلب دوم این که: جهان هستی، دارای اجزاء است. بدین جهت اگر وحدتی داشته باشد وحدتی اعتباری خواهد بود. در وحدت اعتباری، موجود، دارای اجزاء است اما همه اجزاء، سر جمع به عنوان یک شیء، اعتبار می شوند.در عبارت نویسنده نیز می بینیم:«کلّیّه اجزای آن…».

از این دو مطلب نتیجه گرفته می شود که: در مسئله وحدت، یک فرقی بین خدا و جهان هستی وجود دارد. وحدت خدا به این معناست که نمی توان برای او اجزاء در نظر گرفت. او بسیط است. امکان ندارد اجزاء داشته باشد. در وجود خدا هیچ ترکیبی وجود ندارد اما عالم، دارای اجزاء است، این اجزاء دارای ترکیبات هستند. البته اگر عالم تن واحد به شمار رود اجزاء، کم یا اضافه نمی شوند اما به هر حال در درون این اجزاء، ترکیب وجود دارد. به عبارت کوتاه می توان درباره این دو نوع وحدت گفت:

خدا دارای وحدت است؛ یعنی خدا ترکیب ندارد، فرض داشتن اجزا و ترکیب برای او محال است.

جهان هستی دارای وحدت است؛ یعنی دارای اجزا هست، ترکیب دارد اما نمی توان بر اجزای آن افزود یا از آنها کاست. تن واحد است.

در عبارت نویسنده، یک تعبیر مشترک برای خدا و جهان هستی به کار رفته است: «یکپارچه بودن» و « در وحدت بودن». همین شباهت ظاهری باعث شده وی دچار مغالطه شده و دو نوع وحدت را از یکدیگر تفکیک نکند.

حال آیا می توان گفت: چون خدا واحد است و یکپارچگی دارد پس جهان هستی که از تجلّیات او هستند نیز واحد و یکپارچه اند؟ بی شک چنین چیزی نادرست است چون از وحدت به معنای نداشتن اجزاء نمی توان به وحدت به معنای پیوستگی اجزا پی برد. اساساً وحدت خدا در مقابل ترکیب نیست؛ یعنی خدا، واحدی است که اصلا در برابر او فرض داشتن اجزا و ترکیب آنها، محال است. وحدت خدا وحدت کمّی نیست تا وقتی که گفته می شود: او واحد است معنایش این باشد که او ترکیب ندارد. بلکه او واحد است یعنی ترکیب درباره محال است در حالی که وحدت جهان هستی در نظر نویسنده، وحدتی است که می تواند با داشتن اجزاء همراه شود؛ بنابراین با توجّه به مفاد وحدت درباره خدا و درباره جهان ، نمی توان از وحدت خدا به وحدت جهان پی برد.

گفتنی است آنچه در کتب فلسفی درباره پیوند وحدت جهان و وحدت خدا مطرح می شود پی بردن از وحدت جهان به وحدت خداست ( نه به عکس آن)[2].

نقد دوم) نا سازگاری با قاعده الواحد

فلاسفه از قدیم از راه بطلان خلأ به اثبات وحدت جهان می پرداختند. در اینجا نویسنده از طریق وحدت خداوند به وحدت جهان هستی رسیده است؛ بنابراین جای این سؤال هست که مبنای این استدلال چیست؟ گویا وی با الهام از قاعده الواحد چنین مطلبی را آورده است. فلاسفه قاعده ای دارند به نام « قاعده الواحد» که مفاد آن این است: « از واحد، جز واحد صادر نمی شود».

درباره قاعده الواحد بحث های فراوانی مطرح است از جمله: منظور از واحدِ اول در این قاعده چیست؟، منظور از واحد دوم در این قاعده چیست؟، مقصود از صدور در این قاعده چیست؟ دیدگاه های فلاسفه (مشاء، اشراق و حکمت متعالیه)، متکلمان و عرفا در این زمینه چگونه است؟ مجرای قاعده الواحد کجاست؟ رابطه این قاعده با قاعده سنخیت بین علّت و معلول چیست؟[3] آنچه مسلم است ودر میان فلاسفه، رواج داشته این است که: در قاعده الواحد می توان از وحدت خداوند به وحدت اولین صادر از او استدلال نمود[4].اما آیا جهان هستی مادی، اولین صادر از خدای متعال است؟ تاکنون کسی، جهان هستی مادّی را صادر ندانسته است. به سادگی نمی توان از وحدت خداوند به وحدت عالم هستی پی برد؛ بنابراین در این عبارت که: خداوند «یکپارچه ودر وحدت می باشد لذا تجلّیات او (جهان هستی) نیز مبایستی یکپارچه ودر وحدت بوده» باشد ابهام های فراوانی وجود دارد.

می توان گفت: نویسنده از یک سو به یافته های فیزیک مدرن در کشف وحدت و پیوستگی اجزای جهان، چنگ زده واز سوی دیگر به وحدت حقیقت وجود در بیان عرفا، تمسّک جسته وسپس این دو را به یکدیگر گره زده و به عنوان راه و دلیل برای اثبات وحدت جهان هستی، سعی نموده از وحدت خداوند به وحدت جهان هستی پی ببرد.

اثبات وحدت جهان از طریق وحدت خداوند، درست نیست؛ زیرا بین وحدت خداوند و وحدت جهان هستی پیوندی نیست تا با تمسّک واستناد به آن، وحدت جهان هستی اثبات شود. بر اساس مبانی عرفانی، وحدتی که خداوند دارد قابل تحقّق درباره جهان هستی نیست. یکی از باورهای عرفان کیهانی،اعتقاد به جهان های موازیِ بی نهایت است.

 

پی نوشت:

[1]. گفتنی است که توحید ذاتی خدای متعال به دو معناست:احدیّت و واحدیّت.احدیّت به معنای یکتایی،نداشتن اجزاء و نداشتن ترکیب است.احدیّت یعنی خدا یکتاست و مرکّب نیست. واحدیّت یعنی خدا یگانه است، فرد است، شریک و مثل ندارد. آنچه در این بحث مورد نظر است احدیّت است.

[2]. ر.ک به : صدرالمتألهین، اسرارالآیات، ص ۳۴ و صدر متألهین، مجموعه رسائل فلسفی، ص ۴۲۷.

[3]. ر.ک به:فخرالدین الزاری، شرح الاشارات و التنبیهات، مقدمه و تصحیح از دکتر نجف زاده، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی،۱۳۸۴،ج:۲، ص۶۹و غلامحسن ابراهیمی دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ،۱۳۶۶،ج۲، ص611و عین الله خاتمی،علیت از دیدگاه فیلسوفان مسلمان و فیلسوفان تجربه گرا، قم، موسسه بوستان کتاب. 1388، ص۱۱۸_۱۳۶.

[4]. صدرالمتألهین،ایقاظ النائمین، با مقدمه و تصحیح محسن مؤیدی،انجمن اسلامی حکمت وفلسفه ایران، بی تا، ص۹. سیّد جعفر سجادی، همان،ج۳،ص 1459.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا