تجربه های آسیب دیدگان و نجات یافتگان

درمانده و مستأصل، به رنج‌کشیدن ادامه می‌دهد

توضیح: مطلبی که در اینجا می‌آید، به‌راستی یک تجربه است؛ منتهی نه تجربه یک نجات‌یافته، بلکه تجربه کسی که هنوز با حلقه‌های دردناک دست‌وپنجه نرم می‌کند و متأسفانه تصورش بر آن است که در حال طی‌کردن مسیر درمان است.

این مطلب را در یک پیچ فیس‌بوک به اسم «فرادرمانگاه» خواندم. خانمی به اسم «م.شایانی» در این صفحه این مطلب را گذاشته بود که براستی قلب مرا به درد آورد. برایش پیام گذاشتم که با من تماس بگیرد تا از خطری که تهدیدش می‌کند، آگاهش سازم. ولی متاسفانه تماسی حاصل نشد، امروز دوباره دیدم مطلب جدیدی در این صفحه گذاشته و شرح داده که چطور حالش در حال بدترشدن است و از دوستان خود کمک خواسته است. همه همچنان به او می‌گفتند که تحمل کند و این بنده خدا هنوز تصورش بر آن است که در مسیر درمان است. بسیار برای او نگرانم.

این مطلب را در اینجا گذاشتم تا کسانی که هنوز با ماهیت حلقه آشنا نشده‌اند یا منکر اتفاقات دردناک جسمی و روحی در حلقه می‌شوند، بدانند در حلقه چه اتفاقاتی برای افراد رخ می‌دهد. بیشتر کامنت‌هایی که روی مطلب این خانم از ناحیه به‌اصطلاح همراهانشان آمده بود، او را به صبر و تحمل دعوت می‌کردند و با نگاه عاقل اندر سفیه به او می‌گفتند که «ویروس است»، «موجوداتتان است»، «تحمل کنید و ببینید بعد وارد چه دنیای زیبایی می‌شوید» و… .

دوست عزیز! چطور باور کرده‌ای رحمت خدا می‌تواند این شکلی باشد؟ پیامبر ما که خاتم‌النبیین بود با کدام رهرو خود چنین کرد؟ کجای دنیا طبیبی که چنین دردهایی به بیمارش وارد می‌سازد، به جای نکوهش، ستایش می‌شود؟! خدا کمکتان کند که زودتر راه خود را پیدا کنید. دو متنی که گفتم، به این شرح‌اند:


نویسنده: م. شایانی، کپی‌شده از پیج فرادرمانگاه در فیس‌بوک
من عضو جدیدم با دردهای جسمی وروحی وارد شدم یادم نمیاد کی احساس خوب داشتم یا بد بودم یا بدتر. دوستی باهام صحبت کرد برنامه فرادرمانی رو برام توضیح داد از ناچاری قبول کردم اتصال برقرار شد. چیزایی حس میکردم ولی ملموس نبود. بعد روز سوم شروع شد:
دستم رفت بالا اومد پایین فرداش کتف هام از پشت به هم نزدیک میشد. سینم اومد بالا با فشار زیاد از ترسم از اتصال اومدم بیرون. وقتی به دوستم گفتم گفت برگرد تو اتصال. نترس بعد دیگه شروع شد. تمام بدنم مثل حرکات کششی بالا پایین میشد. روزای اول نرم بود ولی بعد خیلی خشن شد.
سرو گردنم میومد بالا. فکر میکردم قصد دارن پیشونیمو بچسبونند به سینم. دوستم میخندید میگفت بدون زحمت خودت مجانی دارن ورزشت میدن. بده؟! بعد گفت: احتمالا ویروسه. میخای دفاعی اعلام کنم؟ قبول کردم. اوضاع بدتر شد. لرزش‌های شدید مثل تشنج. خلاصه یه روز دوستم اومد پیشم و با اصرار و التماس تشریف بردن. دیگه تو اتصالم تکون نمی‌خورم. ولی حالم بده الان یک ماه شده تو برنامه‌ام یک هفته هم هست. حلقه یک رو بهم دادن، ولی حالم بده دلم می‌خواد صبح که ببخشید ظهر که از خواب بلند می‌شم نگم خدایا کاش تو خواب مرده بودم دوباره باید زنده باشم؟ نمی‌دونم اگر این برنامه هم نتونه برام کاری بکنه دیگه باید چیکار کنم؟ کجا برم؟ من همه راه‌ها رو رفتم.

چند روز بعد:

دیشب ساعت 1 اتصال گرفتم مثل همیشه بود. ولی امروز که گرفتم دوباره بعد از دو هفته حرکات کششی بدون اختیار من شروع شد. خیلی وحشتناک بود. بعد از کلی ورزش و بالاپایین‌شدن، همین‌طور که به پشت خوابیده بودم، شکمم اومد بالا. آن‌قدر آوردن بالا تا فقط پاشنه پام روزمین بود و کف سرم وقتی که می‌خواستم کف پام رو بزارم رو زمین باز می‌کشیدن بالا. رسما داشت کمرمو می‌شکوندن. بعد رو به شکم خوابیدم سرو گردن و شانه‌هام می‌کشیدن بالا. هم‌زمان پاهامم می‌آوردن بالا. بعد مثل الکلنگ تابم میدادن.

دیگه داشت نفسم بند میومد که بلند شدم با اینکه نشسته بودم بازم تکون می‌خوردم. بلند شدم ایستادم تا ولم کردن. من نمی‌دونم این چیه آخه؟ تمام بدنم کوبیدست و درد میکنه. حالم خوب نیست. دلشوره استرس بیقراری یه سره دارم دور اطاق میچرخم همش بغض توگلومه.

شاید 20 دفعه اومدم یکی‌یکی پیام‌هاتون رو می‌خوندم می‌گفتم شاید یکی بیاد یه راهکار بده بهتر شم. حالم بهتر نمی‌شد. ولی می‌دیدم همه مثل هم سفارش‌ کردن، صبر داشته باش. خوب باعث می‌شد تحملم بره بالا. ولی دوستان به خدا یک ثانیش 30 سال می‌گذره. خدا کمکم کنه تا بتونم تحمل کنم. برام دعا کنید. خیلی دوستتون دارم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا