تجربه های آسیب دیدگان و نجات یافتگان

متـن پیـاده شده‌ی قسـمت سیزدهم برنامـه نجـات از حلقـه در شبکـه جهـانی ولایت

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بسم‌الله الرّحمن الرّحیم. با دوره‌ی جدید برنامه‌ی نجات از حلقه در خدمت شما هستیم. این برنامه به موضوع جَرَیان انحرافی عرفان حلقه می‌پردازد که مدّعی فرادرمانی است. این جَرَیان، جَرَیانی است که با ادّعای درمانگری همه‌ی بیماری‌ها وارد صحنه‌ی زندگی مردم شده و در عین‌ حال ادّعا می‌کند که می‌تواند آن‌ها را به‌ مراتب عرفان عملی برساند و در سیر و سلوک پیش ببرد. افراد زیادی از عرفان حلقه آسیب دیدند. ما در دوره‌ی قبل مهمان‌هایی داشتیم و مطالب و تجربه‌های آن‌ها را شنیدیم. در دوره‌ی جدید برنامه‌ی نجات از حلقه هم مهمانان دیگری را خواهیم داشت و در کنار من جناب حجت ‌الاسلام ‌و المسلمین آقای شمشیری تشریف دارند که با کمک ایشان به ‌نقد و بررسی عرفان حلقه خواهیم پرداخت. در این قسمت، علاوه بر جناب آقای شمشیری، سرکار خانم سیاهکویی هم در استدیو تشریف دارند که مطالبشان را خواهیم شنید. خُب جناب آقای شمشیری شما یک سلام‌علیکی با بینندگان داشته باشید.

حجت‌الاسلام شمشیری: خواهش می‌کنم. بسم الله الرّحمن الرّحیم، خدمت شما استاد بزرگوار و خانم سیاهکویی که از راه دور هم البته تشریف آوردند، سلام و ادب و احترام دارم و همچنین یک سلام ویژه هم دارم خدمت بینندگان عزیز شبکه‌ی جهانی ولایت. امیدوارم که در این برنامه‌ها بتوانیم یک روشنگری خوبی را خدمت بینندگان داشته باشیم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: متشکرم. خانم سیاهکویی، شما هم که از رفسنجان تا اینجا تشریف آوردید استودیو شبکه‌ی ولایت در قم، ضمن خسته نباشید به شما، یک سلام‌علیکی با بینندگان داشته باشید.

خانم سیاهکویی: سلامت باشید. با سلام خدمت بینندگان عزیز و جناب حاج آقا مظاهری سیف و حاج آقا شمشیری. من در خدمت شما هستم اگر سؤالی، چیزی دارید.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بله اگر شما لطف کنید برای ما بگویید که از کجا با عرفان حلقه آشنا شدید؟ شما اوّل آشنا شدید، بچّه‌ها آشنا شدند و آن فرآیندِ ارتباط اوّلیه‌تان با عرفان حلقه به چه صورت بود؟ این را یک توضیحی بدهید تا بعد یواش ‌یواش بیاییم جلو مراحلِ بعدی ماجرای شما را بشنویم.

خانم سیاهکویی: من چون خودم مشکل عصبی داشتم، ناراحتی اعصاب داشتم، بعد حالا یک مشکلاتی، بچّه‌هایم هم مشکل داشتند، دخترم مشکل داشت، کلاس‌هایی بود توسط اقوام من، کرمان می‌گفتند در بیماری‌های خاصّی، کرمان خیابان خورشید، برگزار می‌شد. ایشان به من پیشنهاد دادند که تو همه درمانی را، یعنی همه راه‌ها را تجربه کردی برای درمان، این راه را هم بد نیست شما بروید. من هم یک جلسه با هم رفتیم کرمان دیدیم جلسه معارفه بود. یک استادی بود از تهران، می‌گفتند به‌صورت پروازی می‌آید کرمان. بعد من هم رفتم سر کلاس‌ها، سالن آمفی‌تئاتر بیمارستان بود. خیلی جا، یعنی خوب بود. نبود که شک ‌برانگیز باشد، بگویند نه این‌جور، درمانی کار می‌کردند. به‌عنوان فرادرمانی که ما هر دردی که یعنی نتوانند پزشکان، آن را رد کرده باشند، نتوانند درمانش کنند، ما درمان می‌کنیم این درد را. وقتی نشستیم سر کلاس یک وحشت خاصّی من را گرفت یعنی نمی‌توانستم بنشینم سر کلاس. دیدم استاد دارد جلو تابلو می‌نویسد. بعد آن‌ها که رفتند، گفت حالا اوّلین چیز، یک سری چیز نوشت با حروف و چیزهایی شروع کرد جلوی تخته نوشتن. بعد من نمی‌توانستم اصلاً، یعنی لحظه‌ای که وارد کلاس شدم این ترس همراه من بود. بعد از آن‌ها گفت حالا برویم در اتّصال. برای تجربه اوّلتان برویم در اتّصال. چشم‌ها را که بستم، من، یعنی چشم را نتوانستم ببندم. من از کلاس آمدم بیرون، بعد فامیلم گفت چرا نمی‌نشینی؟ گفتم من اصلاً نمی‌توانم بنشینم. او هم ده دقیقه نشست و دیگر رفتیم. سال 88 این اتّفاق افتاد، بعد سال 89 گفتند تو خیلی ترسو هستی. خُب بیا برو آنقدر درمان داریم، آنقدر آن می‌گوید من سرطان داشتم شفا پیدا کردم، آن، اِم اِس داشت [شفا] پیدا کرد. بعد حالا دوباره یکی از اقوام من، یک آقایی مغازه داشت گفت که من رفتم همچنین جایی، خیلی هم حرف‌های خیلی قشنگی می‌زد درباره‌ی عرفان اصلاً من به‌ هیچ ‌عنوان روز اول عرفان را نفهمیدم که عرفان باشد، به عنوان فرادرمانی. بعد یک عطاری، تمام طب‌ها را تجربه کردم گفتند یک عطاری در این خیابان است رفتیم پیش عطار، حالا اینجا مثلاً من بچّه‌هایم را همه را می‌بردم ولی خودم این اتّصال به ‌هیچ‌ عنوان نمی‌توانستم بگیرم. اوّل پسرم را بردم، دخترم را بردم، مادرم را بردم و این‌ها، بعد یک سه، چهار جلسه‌ای که روی پسرم کار کرد آن گفت نه من دیگر نمی‌روم، خودم هم خیلی پیشنهاد نداشتم که بچّه‌هایم بیایند. جلسه‌ای هم پنج تومان, مثلاً پنج دقیقه کار می‌کرد، ده دقیقه کار می‌کرد، پنج تومان هم از ما می‌گرفت. بعد گفت که حالا من نمی‌توانم حلقه به شما بدهم من اصلاً حلقه نمی‌دانستم چیست؟ من اصلاً طاهری را نمی‌شناسم کیست؟ عکس‌هایی روی دیوارش نصب‌کرده که این طاهری است که این دانشگاه علوم پزشکی است، این نشریه گلبانگ رفسنجان درباره‌ی طاهری خیلی چیزهای قشنگ و خاصّی می‌نوشت. ولی من اصلاً به‌هیچ‌عنوان توجه به نشریات و این‌ها نداشتم فقط می‌گفتم این اتّصال چیست من را به چه چیزی وصل می‌کند؟

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی بیشتر شما با هدف درمان رفتید سراغ عرفان حلقه؟

خانم سیاهکویی: [برای] درمان رفتم سراغ عرفان حلقه، بعد این عطار، یعنی جوری بود که فقط مثلاً با دارو، هم دارویش را تجویز می‌کرد هم از فرادرمانی استفاده می‌کرد یا مثلاً از هاله‌ها می‌گفت چون من یوگا هم چند جلسه‌ای رفته بودم خُب برام خیلی چیزی نبود می‌گفتم که الآن دارد مثلاً هاله‌ها را تنظیم می‌کند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی روش‌های مختلف را با هم قاطی می‌کرد و ارائه می‌کرد.

خانم سیاهکویی: قاطی می‌کرد، حتّی ماساژدرمانی. یعنی بالا تابلویش هم نوشته بود فرادرمانی و ماساژدرمانی.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بله.

خانم سیاهکویی: این آقا کرمان کلاس می‌رفت در حلقه‌ی دفاعیِ کرمان از این آقا کمک می‌گرفتند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی من به خاطر اینکه بینندگان در جریان قرار بگیرند عرض کنم که یعنی آن دوره‌هایی که به‌عنوان دوره‌های تشعشع دفاعی در عرفان حلقه برگزار می‌شد این آقای عطار آنجا مربّی و کمک ‌مربّی بود و فعّالیت می‌کرد.

خانم سیاهکویی: بعد گفتم آقا می‌شود این حلقه‌ها را شما خودتان من چون نمی‌توانم کرمان بروم و بیایم یا ما را معرفی کنید؟ گفت نه من خودم حلقه‌ها را به شما می‌دهم و حالا نمی‌دانم مَستر بود نبود؟ به ما دیگر همچنین واضح نمی‌گفت. بعد من با غسل و وضو وارد شدم، یعنی هدفم این بود که وقتی گفت دستاتون را بگیریم حالا هر کدامشان به یک طریقی کار می‌کنند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یک طریقی برای ارتباط دادن به همان شعور کیهانی که ادّعا می‌کنند شما را وصل می‌کنیم.

خانم سیاهکویی: بله، مثلاً یکی می‌گفت دراز بکشید، یکی می‌گفت نشسته می‌شود، یکی می‌گفت بعد از اینکه دست‌هایمان را می‌گرفتند باز هم تنها نمی‌رفتم سه چهار نفر بودیم با هم دوست بودیم اونهایی که رفتیم همینجور که گفت چه چیزی کنید یعنی رعشه، ترس خیلی خاصی یعنی نمی‌توانم یادآوری کنم اون لحظه را بعد دوباره آنجا هم گفتم خدایا این چیست؟ این چطور می‌تواند این من را به خدا وصل کند من برای درمان پذیری، انرژی که من خودم احساس کنم. خودم تجربه‌اش کنم خُب این چیست که درمان می‌کند؟

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: وقتی به شما اتّصال می‌دادند به قول خودشان شما یک احساسی می‌کردید یک گرمایی یک چیزی روی بدنتان.

خانم سیاهکویی: یک گرما [احساس می‌کردم] فکر می‌کردم یک موجی دارد از زمین می‌آید که یواش این گرما را حس می‌کردم یا مثلاً خودم پیش خودم می‌گفتم این هاله‌هایی هستند که دارند برای من تنظیم می‌کنند. بعد از این سری گفتم این کاری که شما الآن دارید می‌کنید من به آن چیز اصلی وصل بشوم استاد اصلیتان را ببینم کیست. گفت می‌توانید بروید کرمان یعنی حتّی آن واسطه شد که من بروم کرمان، رفتیم کرمان، صد و پنجاه نفر حالا نشسته بودند، گفتم خدایا به امید تو من دیگر الآن باید این کار را بکنم چرا من نمی‌توانم، همه دارند این حلقه‌ها را دارند می‌گیرند من نمی‌توانم بگیرم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: همه یعنی همان افرادی که در کلاس می‌آمدند؟

خانم سیاهکویی: همین افرادی که در کلاس می‌آمدند، بعد نشستیم سر کلاس گفتند امشب ساعت 9 لایه‌ی محافظ بگیرید من هم خُب همراهی داشتم با همراهانم گفتم چون این‌ها هستند من همراه این‌ها می‌روم، چون مثلاً من که می‌رفتم باید مُعرّفم کسی دیگر بود، کپی شناسنامه، شش قطعه عکس، یک چیز معتبری بود دیگه برای من، بعد تفویض لایه‌ی محافظ ساعت 9 شب. که شب می‌رویم خانه…

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی این مدارک و عکسی که از شما می‌گرفتند باعث می‌شد شما اعتماد کنید که دارید یک کار قانونیِ درست انجام می‌شود.

خانم سیاهکویی: کاری قانونی، بعد می‌گفتند ما مجوز داریم حتّی مجوز هم داده بودند به آن‌ها.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: همان مجوزهای در واقع جعلیشان را به همه نشان می‌دادند.

خانم سیاهکویی: به همه می‌دادند. بعد از مثلاً سه ساعت کلاس طول می‌کشید، یک ساعت و نیم اول که با شعر مولانا شروع می‌کردند بعد هم شروع می‌کردند مثلاً درباره‌ی حلقه‌ها مثلاً توضیح ‌دادن، مثلاً این حلقه‌ی، این لایه‌ی محافظ است که شما الآن هر کدامتان می‌توانید یک فرادرمانگر باشید هر کدام این دفعه که رفتید مثلاً روی اطرافیانتان کار کنید بعد نتیجه‌اش را هفته بعد بیاورید مثلاً هرکسی می‌رفت بعد گزارشات را می‌بایست هفته‌ی بعد ما ببریم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی شما با یک جلسه دکتر هم شدید که بروید دیگران را درمان کنید.

خانم سیاهکویی: دکتر شدیم بله.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بله.

خانم سیاهکویی: مثلاً من می‌آمدم مثلاً روی مادرم، خواهرم حالا هر کدام که اطرافم بودند، خُب لذّت می‌بردم. من می‌گفتم بسم‌الله الرّحمن الرّحیم، یک آیه الکرسی هم می‌خواندم، می‌گفتم خدایا از این به بَعد من باید خودم را بسازم حالا خُب خیلی چیز می‌خواهد من یک دفعه بتوانم این توانایی را داشته باشم خُب درمان بکنم. بعد همین جور که می‌گفتم برایم خیلی لذّت بخش بود ولی ترس را داشتم حتّی من یک بیماری داشتم یزد، فردایش مثلاً امروز یزد بودم فردا خودم را به کلاس رساندم کرمان، اتوبوس گرفتم رفتم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: رفتید یک آشنایی را در یزد درمان کنید و برگردید کرمان.

خانم سیاهکویی: نه نه، مریض در بیمارستان.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: از کجا می‌شناختیدشان؟

خانم سیاهکویی: همراه مریضی بودم در بیمارستان، می‌دانستم عصری کلاس است می‌بایست، یعنی کلاس را حتماً بروم. حالا این چه نیرویی بود من را جذبِ آن کلاس می‌کرد.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: وابسته به کلاس و این‌ها شده بودید.

خانم سیاهکویی: یعنی تفویض لایه‌ی محافظ [که انجام شد] بعد وابستگی شدید [شروع شد] بعد از آن هم که دیگر می‌شد ترم، یعنی تفویض لایه‌ی محافظ، فرادرمانگر، دیگر هر کسی یک دکتری…

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بچّه‌هایتان چطوری آن وقت وارد شدند؟ شما آن‌ها را وارد کردید؟

خانم سیاهکویی: بچّه‌هایم بله تا ترم دو هر کسی مثلاً گزارش می‌داد می‌گفتم خدایا من این گزارش‌ها را ندارم من چیزی نمی‌بینم، من چیزی نمی‌شنوم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: آهان یک لحظه پس من یک نکته‌ای را بگویم. در واقع در کلاس که می‌آمدند از این اتّصال‌هایی که می‌گرفتند افراد گزارش می‌دادند.

خانم سیاهکویی: گزارش می‌دادند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: که مثلاً ما این اتّفاق برایمان افتاده، اینجوری شد، اونجوری شد. شما می‌آمدید هیچ گزارشی نداشتید که بدهید.

خانم سیاهکویی: می‌گفتم خدایا من شاید خودم مشکل دارم. بعد شروع می‌کردم خودسازی کردن بعد در همین چیز بود، یعنی حلقه‌ای، می‌گفتند اگر شما در ترم دو به آگاهی نرسیدید باید صبر کنید بروید ترم پنج. اگر هم نخواستید کلاس‌ها را بیائید حتماً تا ترم چهار، حتماً بیائید کلاس‌ها این حلقه‌ها را بگیرید. هر کسی هم که در این کلاس بیاید بَراتَش امضا شده است.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بَرات چه چیزی؟

خانم سیاهکویی: بَرات مثلاً می‌خواستی، براتتان یعنی ما توسط، یعنی خودتان نیامده ائید، کسی شما را آورده اینجا. شما یعنی خیرخواهیتان خوب بوده، یا خداوند عالَم شما را پذیرفته که شما.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی اینکه شما آمده ائید در عرفان حلقه در کلاس‌ها شرکت ‌کنید خلاصه یک دستی در کار بوده شما را رسانده به اینجا.

خانم سیاهکویی: یک دستی در کار بوده شما خودتان به پای خودتان نیامده اید اینجا. بعد حالا یعنی همه که در اتّصالات بودند می‌دیدی حالا یک کسی اوّل کلاس است یک کسی آخر کلاس است. یک دادی، جیغی، هَواری بعد می‌گفتم که من مثلاً یک نگاهی می‌کردم می‌گفتم استاد چرا این‌ها این کار را می‌کنند؟

میکروفون می‌گرفتند جلوی آن شخص. می‌گفت که این‌ها کالبدهایشان باهم درگیر شده‌اند. خب من از کالبد می‌ترسیدم می‌گفتم نکند در وجود من هم حتماً کالبد هست.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: کالبد منظور مثلاً مرده‌هایی هستند که روحشان می‌آید در دیگران رسوخ می‌کند.

خانم سیاهکویی: مثلاً یک خانمی بود 60 سال داشت، میکروفون را می‌گرفت، می‌گفت دختر 13 ساله با زبان، یعنی از دهان این دارد حرف می زند.

می‌گفتم خُب این چه اتّفاقی، می‌گفتم خُب چطور شد، می‌گفتند این برایش دعا گرفته‌اند، این این‌طور شده است، فلان، یعنی یک‌جوری توجیه می‌کرد برای من یعنی.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی روح یک دختر 13 ساله می‌گفتند رفته…

خانم سیاهکویی: در بدن این خانم.

 حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بعد این هم در کلاس که اتّصال می‌گرفت شروع می‌کرد به جیغ و داد کردن، حالش به هم می‌خورد.

خانم سیاهکویی: جیغ و داد کردن. بعد یعنی این‌جور دیگر به‌هیچ‌عنوان هیچ چیزی رعایت نمی‌شد دیگر خُب. من که الآن یا می‌گفتم مثلاً این‌ها یا عقیده‌هایشان با من فرق می‌کند، هر کسی یک عقیده‌ای داشت مثلاً من با چادر که می‌رفتم چادر را می‌انداختم روی سرم که مثلاً نبینم یا مرد نامحرمی خُب همه اصلاً محرمیتی آنجا وجود به‌هیچ‌عنوان نداشت یعنی زن و مرد با هم همراه بودند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: نامحرمی ای وجود نداشت در واقع.

خانم سیاهکویی: اصلاً نامحرمی وجود نداشت. بعد بادیگارد داشت مثلاً مَسترِ کلاس چند تا بادیگارد خانم داشت و آقا. مثلاً می‌رفتی در یک کلاس دیگر می‌دیدیم که مثلاً چند تا زن، خیلی عجیب بود، من یعنی این را که دیدم می‌گفتم دیگر نمی‌روم این کلاس.

چند تا زن و مرد افتاده‌اند، مثلاً دراز [کشیده‌اند]، دارند مثل حالت غَش، یعنی حالت تشنُّج به آن‌ها دست می‌دهد. یک آقایی مثلاً همین آقای عطار، مثلاً دارد روی این دفاعی کار می‌کند، روی آن خانم دارد دفاعی [کار می‌کند]، زن و مرد دارند اصلاً به هم اتّصال می‌دهند. آنجا دیگر حالا نامحرمی که به‌هیچ‌عنوان وجود نداشت؛ یعنی خودم فکر می‌کردم نکند من هم کالبدی یک روزی داشته باشم. می‌گفتند حلقه، یعنی ترم دو دفاعی است. من دفاعی را به‌هیچ‌عنوان هنوز نگرفتم، گرفتم فقط سه تا حلقه‌اش را به من آخرین ‌ترم، ترم هشت را که تمام کردم سه تا از حلقه‌هایش را به من دادند. بعد از اینکه مثلاً همان کرمان کلاس‌ها بود، یک اوّلی که مثلاً سال 88 این اتّفاق افتاد گفتند این کلاس، یک‌جوری می‌گفتند سر و صداهایی در می‌آمد از درونش، می‌گفتند مثلاً در کلاس از همه قشری بود. فرهنگی بود، باسواد بود، بی سواد بود، مهندس بود، روانشناس بود، یعنی نبود که مثلاً اینکه من اینکه خانه دارم می‌روم، مثلاً یعنی هرکسی به چیز همدیگر می‌رفتیم، به اشتیاقی که باهم هستیم می‌رفتیم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: به هوای همدیگر می‌رفتیم.

خانم سیاهکویی: به هوای همدیگر می‌رفتیم. بعد مثلاً من می‌رفتم بیرون از تک تکشان سؤال می‌کردم می‌خواستم حلقه بعدی چه چیزی هست؟ چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌گفتند ما نباید بگوییم. چون که من هم خیلی برایم…

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی درکلاس شما کسانی که دوره‌های بالاتر هم بودند می‌آمدند باز در آن جلسه شرکت می‌کردند؟

خانم سیاهکویی: نه مثلاً کلاس ما 3 بعدازظهر بود..

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: آهان از جلسه بعدی‌ها سؤال می‌کردید؟

خانم سیاهکویی: من خیلی کنجکاو بودم می‌گفتم مثلاً ترم بعدیش چه چیزی هست؟ فلان. می‌گفت نگران آن نباش. تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی. می‌گفتم: خب مثلاً حلقه‌ی بعدی من دفاعی بخواهم بگیرم آیا اتّفاقی برای من می‌اُفتد؟ می‌گفتند: شاید بیفتد. می‌گفتم من دفاعی را به‌هیچ‌عنوان نمی‌روم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: دفاعی غیر از دوره‌های اصلی بود.

خانم سیاهکویی: اصلاً ترم جدا بود.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی آن هشت تا دوره بود، شما درکنار دوره دوم می‌توانستید دوره‌ی دفاعی هم شرکت کنید.

خانم سیاهکویی: دفاعی‌اش هم شرکت کنم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: که شما شرکت نکردید و بعد از دوره‌ی هشتمتان یک چندتا حلقه‌اش را گرفتید.

خانم سیاهکویی: حلقه‌اش را گرفتم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: خیلی خُب پس تا اینجا معلوم شد که شما برای درمان و به هوای دوستان و آشنایانی که حالا آنجا بودند رفتید و بعد از اینکه این لایه‌ها را هم دریافت کردید خیلی شیفته و وابسته شدید که ادامه بدهید به یک نتیجه‌ای برسد درعین حال شکّ هم کردید.

خانم سیاهکویی: شک می‌کردم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: اگر اینجا عرفان است و قرار است یک درمان معنوی اتفاق بیفتد، چرا این مثلاً بی حیایی‌ها صورت می‌گیرد؟ چرا این روابط نامشروع جلوی جمع دارد مثلاً این اتفاق‌ها می‌افتد؟

خانم سیاهکویی: بله.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: و این‌ها شک و تردید شما را یک کم زیاد کرد. اگر یک لحظه اجازه بدهید یک بخش صحبت‌های آقای شمشیری را هم بشنویم.

خانم سیاهکویی: بله خواهش می‌کنم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بعد حالا فراموش نکنید بیاییم و ادامه‌ی فرمایشات شما را هم گوش می‌دهیم.

خانم سیاهکویی: چشم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: آقای شمشیری حالا شما حتماً مطالبی را آماده کرده‌اید که بگویید، اما چند تا سؤال پیش آمد. یکی این که این دوره‌ی تشعشع دفاعی که می گویند و حلقه‌هایی که اتّصال می‌دهند، بعد کالبَد ذهنی‌اش رو می‌آید. این را یک مقدار فکر کنم خوب است اگر در موردش صحبت کنید چون الآن بیننده‌ها شنیدند و حتماً سؤال و ابهامی برایشان پیش آمد.

حجت‌الاسلام شمشیری: اگر اجازه بفرمایید در ضمن یک آسیب شناسی به این‌ها بپردازیم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بله بفرمایید.

حجت‌الاسلام شمشیری: و در طول برنامه‌ها ان شاالله اگر اصطلاحاتی هم بود من سعی می‌کنم مختصر توضیح بدهم. آسیب‌هایی که در عرفان حلقه وجود دارد، این‌ها را می‌شود به اعتبارهای مختلف تقسیم بندی کرد؛ اما از آن جایی که ماهیت این فرقه یک شبهِ عرفان است، و یک شبهِ درمان است و در واقع سرابِ عرفان و سرابِ درمان است، بهتر است برمبنایِ و براعتبارِ ماهیّت این فرقه آسیب‌ها را بررسی کنیم؛ یعنی در واقع فرقه‌ی حلقه یک سری آسیب‌ها دارد برجسم آدمی، بخاطر درمانش و یک سری باورها را به فرد تزریق می‌کند، بخاطر عرفانش. آقای طاهری اشاره می‌کنند در بُعد درمانی که در فرادرمانی یک طرفه، 30 درصدِ بیماری‌ها درمان می‌شوند، در فرادرمانی دوطرفه 70 الی 80 درصد بیماری‌ها درمان می‌شوند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی چه چیزی یک طرفه، دو طرفه؟

حجت‌الاسلام شمشیری: نوع اتّصالاتشان است، گاهی مستقیم، گاهی غیرمستقیم، گاهی تلفنی، به شکل بی سیمی.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یک طرفه‌اش چطوری است؟ یعنی اینکه آن داوطلبِ درمان نداند.

حجت‌الاسلام شمشیری: بله دقیقاً.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: درمانگر فقط بداند دوطرفه این است که او هم آگاهانه بیاید و درمان را بگیرد.

حجت‌الاسلام شمشیری: دقیقاً. بیشتر چیزهایی که در کلاس اتفاق می‌افتد این است که رو در روی هم هستند و با دست همدیگر را لمس می‌کنند. آقای طاهری پس یک جایی اشاره کرد 30 درصد درمان وجود دارد، یک جایی 70 الی 80 درصد یک جایی اشاره می‌کند در انسان از منظری دیگر…

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: که یکی از کتاب‌های این‌ها است.

حجت‌الاسلام شمشیری: بله معروف‌ترین کتاب این فرقه و اساسی‌ترین کتابشان است که آن جا مَسترحق ندارد، یعنی کسی که مربّی است، کسی که فرادرمانگر است، هیچگونه ازبیماری ها را غیرقابل علاج بداند؛ یعنی در این مکتب یک غُلوّ درمانی اتفاق می‌افتد و یک تضادی هم صورت گرفت. تناقضی وجود داشت یک جایی 30 درصد یک جایی 80-70 درصد و یک جایی [هم گفته‌اند] همه‌ی بیماری‌ها را ما درمان می‌کنیم. چون بحثمان مرتبط با آسیب‌هاست، آقای طاهری یک اعتراف ناخواسته‌ای هم نسبت به آسیب‌ها داشتند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: چه چیزی گفتند؟

حجت‌الاسلام شمشیری: ایشان در مقاله‌ی انسان، بیماری و تحوّل اشاره می‌کنند که برخی از این مس‌ترها مثل این مَستری که خانم سیاهکویی اشاره کردند، سایر روش‌ها را دخیل می‌کنند در اتّصال به شبکه‌ی شعور کیهانی، مثل گیاه درمانی یا روش‌های دیگر. انرژی درمانی مثلاً و روش‌های دیگر را و آن جا دچار آسیب می‌شوند و این ضعف بینشی‌شان است؛ یعنی در عرفان حلقه طاهری هم مدّعی آسیب هست حداقل برای یاران خودش. این در بُعد درمانی.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی معتقد است که اگر کسی روش‌های درمانی دیگر را هم زمان بکار بگیرد

حجت‌الاسلام شمشیری: آسیب ایجاد می‌شود.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: می‌تواند باعث ایجادآسیب شود.

حجت‌الاسلام شمشیری: بله و این ضعف بینشی‌شان است.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: و این درحالی است که خودشان ادّعا می‌کنند فرادرمانی یک روش طب مکمل است.

حجت‌الاسلام شمشیری: دقیقاً.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی مستقلاً می‌تواند روش درمانی نباشد و اصلاً نیست. بلکه در کنار سایر روش‌ها می‌تواند اثر بخش باشد. معنای طبّ مکمل این است که در کنار سایر روش‌ها اثربخش است. حالا از یک طرف می گویند طب مکمل است، از یک طرف می گویند که نه دیگر اگر روش‌های دیگر را هم زمان بکار ببرید ممکن است باعث آسیب شود.

حجت‌الاسلام شمشیری: و این تعریف و تقسیم بندی که داشتند مطمئناً خطاست چون در طب مکمل کسی از فرادرمانی یاد نمی‌کند. در بُعد عرفانشان هم یک سری باورها را به اعتبار دینی و برای زندگی افراد تزریق می‌کنند به افراد که بسیار خطرناک است. اگر کسی وارد بشود در این فرقه اعتراف می‌کنند خودشان و می گویند ما دگراندیش شدیم. اگر نیمی از ترم‌ها را رد کند معمولاً به این دگراندیشی می‌رسد خودش را تافته جدا بافته‌ای می‌داند. اگر کسی اینجا به داد آن‌ها برسد می‌تواند آن‌ها را برگرداند اما اگر رد کنند از ترم 5 و 6 به بعد دیگر اینجا سخت است. یک کسی بایستی با این‌ها دائماً در ارتباط باشد، قوی باشد، حلقه شناس باشد و بتواند تمرکز کند و غلبه فکری پیدا کند تا این‌ها را برگرداند. این باورها و این آسیب‌هایی که وجود دارد، به اعتبار عقیدتی و باورهایی که به این‌ها تزریق می‌کنند، در تمام ساحَت‌های دینی فرد را سرنگون می‌کند و دینش را به هَدم و نابودی می‌کشاند. از دوستی با شیطان گرفته تا اینکه فرشته‌ها، فرشته‌های پرسش کننده‌ای در وجود شما نیستند و این همان منِ معنوی شما است که این را بایستی به آن بپردازیم. تا تناسخ گرفته تا حلول این موجودات در وجود انسان. در ساحت زندگی هم، همچنین است کتابی دارند ایشان در رابطه‌ی با بینش‌های انسان. و آنجا می گویند تا بینش شما تغییر نکند شما درمان نمی‌شوید. چه بینش‌هایی بایستی فرد دریافت کند؟ یکی از آن‌ها این است که بایستی به نسبیت گرایی برسد صد در صد. وقتی این کتاب بینش انسان طاهری را آدم ملاحظه می‌کند، سراسر پُر از اندیشه‌های نسبی گرایانه است.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: نسبی گرایانه است.

حجت‌الاسلام شمشیری: بعد پافشاری مطلق هم بر این اندیشه‌ها می‌کند و به هرحال یک آسیب‌هایی را…

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: تنها قانون مطلق را نسبیت می‌دادند.

حجت‌الاسلام شمشیری: بله یک تناقضی هم اینجا وجود دارد در این مسائلی که مطرح می‌کند. این دو حیطه را آسیب می‌زنند این‌ها و اما یک ریشه‌ای دارد نمی‌دانم وقت هست که خدمتتان عرض کنم یا در؟

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بفرمایید یکی دو دقیقه دیگر.

حجت‌الاسلام شمشیری: خواهش می‌کنم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بعد دوباره از خانم سیاهکویی استفاده می‌کنیم.

حجت‌الاسلام شمشیری: تمام آسیب‌هایی که در عرفان حلقه وارد می‌شود بر افراد ریشه‌اش در چند تا تفکر است که این چند تا تفکر همه‌شان یک فکر هستند، با عبارات متفاوت یعنی مترادف هستند. یکی‌شان هم فازی کیهانی است، یکی‌شان تفکر اینتریونیورسال است، یکی‌شان تنِ واحده است ویکی‌شان هم خروج ازکثرت و رفتن به وحدت است. تمام این‌ها می‌خواهند یک حرف را بزنند که شما با دیگران آنچنان نزدیک بشوید که حریم‌ها برداشته بشود. یک مجموعه بشوید. البته این کَون جامعی نیست که در عرفان اشاره شده، این‌ها یک تعابیری خودشان ساختند و یک اصطلاحاتی را به کار بردند. اگر من از وحدت می گویم منظورم وحدتی نیست که در عرفان اسلامی مطرح شده. حرف این‌ها این است که شما دین و دیانت و ذکری نمی‌خواهد فقط چندتا مرحله را که شما هم در صحبت‌هایتان اشاره کردید مثل این لایه‌ی محافظ و این‌ها را داشته باشید، شما حتماً بایستی به اندیشه‌ی وحدت برسید. اشاره می‌کنند در یک مقاله‌ای که در آسیب شناسی خانواده نوشتند می گویند که به این مضمون، که اندیشه‌ی من در مورد خانواده‌ی متعالی دائر مدار وحدت می‌چرخد.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: این کتاب‌ها و مقالاتی که می‌گویید نوشته‌ی؟

حجت‌الاسلام شمشیری: محمدعلی طاهری.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: طاهری پایه گذار این عرفان حلقه است.

حجت‌الاسلام شمشیری: بله. بعد شما ببینید وقتی که فرد در این عرفان تلاشش روی این نیست که نماز و این‌ها را خودسازی را داشته باشد. تلاشش بر این است که به دیگری نزدیک‌تر بشود.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بله.

حجت‌الاسلام شمشیری: خُب اینجاست که انحرافات شدیدی به وجود می‌آید. اینجاست که بنیان خانواده‌ها متلاشی می‌شود. اینجاست که روابط با نامحرم به وجود می‌آید. اینجاست که آسیب‌های از این سنخ به وجود می‌آید متأسفانه و تمام این‌ها به خاطر اندیشه‌های مسمومی است که عرض کردم. همه‌شان یک حرف را می‌خواهند بزنند. نزدیک شوید به انسان‌ها. صلح داشته باشید، شاید در ظاهر هم خوب باشد چیز بدی نمی‌گویند، صلح. ولی وقتی که می‌بینیم حریم‌ها برداشته می‌شوند این ایجاد خطر می‌کند و بنیان خانواده را متلاشی می‌کند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: بسیار خُب خیلی متشکر. شما در صحبت‌های قبلی‌تان به اینجا رسیدید که در واقع افرادی که می‌آمدند این اتّصالات را می‌گرفتند، احساس می‌کردند که روح افرادی که قبلاً مرده‌اند، الآن در کالبَد این‌ها رسوخ کرده یا حالا تحت عنوان کالبَد ذهنی یا هر تعبیری که به کار می‌برند. این تجربه را شما یا بچّه‌ها هم داشتید؟

خانم سیاهکویی: من خودم این تجربه را نداشتم ولی مثلاً حالا خانمی که چیز می‌کرد آن آقا می‌آمد با میکروفون بعد یه حالت کانالِ نور برای این درست می‌کرد، می‌گفت مثلاً شما الآن که طرف که اصلاً نمی‌فهمید دارد چه حالتی می‌شود؟

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی یک حالتی تقریباً شِبهِ هیپنوتیزم شده بود.

خانم سیاهکویی: هیپنوتیزم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: از خود بی خود بود و این به او تلقین می‌کرد.

خانم سیاهکویی: تلقین می‌کرد می‌گفت من الآن دارم کانال نور، می‌بینی؟ می‌بینی؟ می‌بینی؟ و یک آن دیگر می‌گفت خروج؛ یعنی کامل دیگر رفت بیرون. اون طرف راحت می‌گرفت می‌نشست.

حجت‌الاسلام شمشیری: برون ریزی می‌شد.

خانم سیاهکویی: برون ریزی شدید.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: می‌گفت الآن یک روحی در تو بوده من این روح را خارج کردم.

خانم سیاهکویی: من خارجش کردم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: الآن تو الآن به آرامش می‌رسی، آن طرف هم در حالت تقریباً هیپنوتیزم بوده و همه‌ی این‌ها را تائید می‌کرده، بعد هم احساس آرامش می‌کرد.

خانم سیاهکویی: [احساس] آرامش می‌کرد. بعد یعنی سر کلاس، در کرمان که بودیم من خیلی یعنی همزمان در بین چندین نفر آدم که آنجا بودند، شاید، مثلاً برای بیست نفر یک‌دفعه این اتفاق برایشان می‌افتاد.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: در یک جلسه‌ای به‌صورت جمعی صورت می‌گرفت و مثلاً از صد نفر، بیست نفر دچار این حالت می‌شدند.

خانم سیاهکویی: بیست نفر این حالت می‌شدند. یعنی به همه می‌گفت مثلاً شما اگر الآن برون‌ریزی داشتید، ما در باغ سبز به شما نشان نمی‌دهیم، از این تاریخ دیگر باید برون‌ریزی‌ها شروع شود. از ترم دو که هم‌فازی بود، می‌گفت اگر توانستید به آگاهی برسید در این ترم که رسیدید، و گرنه باید درگیر بشوید با برون‌ریزی.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: و همین باعث می‌شد که افراد دیگر حالا در خانه بودند، در مهمانی بودند، هر جا بودند ممکن بود دچار این برون‌ریزی‌ها ناخودآگاه بشوند.

خانم سیاهکویی: مثلاً یکی از اطرافیان من که اصلاً کلاس هم نرفته بود، آن آقایی که مغازه‌دار بود این آقا فقط یک اتّصال به این داده بود، یعنی در خانه خودمان اتّصال گرفت، به‌هیچ‌عنوان دیگر نتوانست روی زمین بنشیند؛ یعنی یک اتّصال از راه دور، من هم هیچ دخیلی، یعنی در آن اتّصال دخیلی[1] نداشتم. بعد یعنی دو ماه برون‌ریزی داشت، بدون یعنی اصلاً هیچ کس روی این کار نکرد. برون ریزی داشت بچّه‌ام دیگر خیلی حالش بد شد و بیمارستان.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: پس این نشان می‌دهد که غیر از افرادی که حالا در جلسات ممکن است هیپنوتیزم بشوند و به آن‌ها تلقین بشود و این حالت برایشان اتفاق بیفتد، آن‌کسانی هم که از راه دور بودند و هیپنوتیزمی هم صورت نگرفته، گاهی ممکن است دچار این مسائل بشوند و فکر کنند که واقعاً یک روحی در بدنشان اضافه آمده است.

خانم سیاهکویی: بیشتر می‌گفتند ویروس‌ها حمله کرده‌اند.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: ویروس‌های غیر ارگانیک.

خانم سیاهکویی: بعد دیگر حالا یعنی همین فامیل ما که این حالت‌ها به او دست داد، دوباره مثلاً دفاعی، می‌گفتند تو باید دوباره دفاعی [Level] لِوِل های بالاتر بگیری. از یک شروع می‌کردند و می‌گفتند هشت تا [Level] لِوِل دارد.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: وقتی‌که این اتفاق برایشان می‌افتاد می‌گفتند آهان خُب برای این‌که درمان بشوی بیا بالاتر، بازهم بگیر، بازهم بگیر.

خانم سیاهکویی: یعنی حلقه نداشتند این‌ها دیگر، خودشان روی این‌ها کار می‌کردند، کسی هم که می‌خواست بتواند خودش این کار را کند، می‌بایست حلقه بگیرد. من هم که مثلاً به خاطر اینکه خودم می‌گفتم شاید نتوانم روی این و آن کارکنم، مثلاً مادرم را می‌بردم برای درمان، می‌گفتم شاید مثلاً بتوانم یعنی راه درمانی برایش باشد. یا مثلاً پسرم را می‌بردم، می‌گفتم چون او بهتر است، مرد است می‌تواند کار کند و این‌ها، پیشنهاد دادم که تو هم بیا برو این کلاس. بعد سه چهار جلسه خودم به همراهش می‌رفتم؛ که وقت تفویض لایه محافظ شد، می‌گفت انگار تور می‌پیچند دورش که یک پاپیون هم می‌گفت زدند به سرم، می‌گفت چرا مامان این اتّفاق برایم افتاد؟ من هم حرفی نداشتم که به او بگویم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: من متوجّه نشدم، تور را چه کسی دورش می‌پیچیده دورش؟

خانم سیاهکویی: می‌گفت یعنی مثلاً حالتی که این تور دارد پیچیده می‌شود دور من.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: یعنی وقتی اتّصال می‌گرفته احساس می‌کرده یک تور دارد دورش پیچیده می‌شود.

خانم سیاهکویی: بعد مثلاً از من سؤال می‌کرد که چرا مثلاً این اتّفاق می‌افتد؟ من جوابی نداشتم که برایش بگویم، به او می‌گفتم ترم بعدی را برو ببین دوباره چه اتّفاقی می‌افتد، ببین آن‌ها چه حالت‌هایی دارند، چقدر مثلاً دارند شعر می‌خوانند، فلان. چرا این حالت‌ها مثلاً [برای من] که اینقدر دارم خودسازی می‌کنم این اتفاقات برای من نمی‌افتد. خُب باعث شد که مثلاً بچه‌هایم را یعنی خودم که نتوانم روی این‌ها کارکنم و به آن‌ها حلقه بدهم، گفتم بگذارم پسرم برود، وقتی او برود می‌تواند روی مردم کار کند و این بهترین کار خیری هست که داریم انجام می‌دهیم.

حجت‌الاسلام مظاهری سیف: پس بنابراین شما خودتان احساس کردید که حلقه‌ها را خوب نمی‌توانید بگیرید، هیچ تجربه‌ای برایتان اتفاق نمی‌افتد. آمدید مادرتان، پسرتان و دخترتان را بردید داخل این سیستم تا این‌ها شاید بتوانند کاری بکنند. به‌خصوص به پسرتان امیدوار بودید که مرد است بتواند دریافت کند و برود دیگران را هم درمان کند و شفا بدهد.

بسیار خوب. ما خُب در این قسمت آشنایی اولیه‌مان درواقع باخانم سیاهکویی بود، مطالب ایشان را شنیدیم، نقدهایی هم جناب آقای شمشیری فرمودند. اجمالاً معلوم شد که ایشان به‌ قصد درمان رفته وارد عرفان حلقه شده، دوره‌هایی را در رفسنجان و کرمان گذرانده‌اند و درنهایت به این نتیجه می‌رسند که بقیه‌ی اعضای خانواده را هم ببرند وارد عرفان حلقه بکنند و در قسمت بعد حالا باید ببینیم چه اتّفاقی برای اعضای خانواده‌شان می‌اُفتد و همین‌جا هم البته دعا می‌کنیم که خداوند همه‌ کسانی که از عرفان حلقه اگر آسیبی دیده‌اند، چه آسیب‌های جسمی، چه روحی روانی و فکری و اعتقادی، همه را هرچه زودتر به لطف خودش و به ‌حق اهل‌بیت علیهم‌السلام درمان کند و آن‌ها را در راستای روشنگری نسبت به آسیب‌های عرفان حلقه، خداوند توفیق بدهد که فعّالیت انجام بدهند.

این قسمت را پس با اجازه‌ی شما به پایان می‌بریم و دعوت می‌کنیم که ان شاالله در قسمت بعد این مباحث را بتوانیم ادامه بدهیم. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

 

[1] – دخالتی.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا