مقالات

عرفان راهی عمومی است یا خصوصی؟

عرفان صراط ادق ما الشعر و احد من السیف است. مردم از عرفان و تصوف بیشتر لغزیده اند تا شریعت ناب نبوی ولوی علوی.

به نظر می آید عمومی شدن مطالب تخصصی یکی از آسیبهای امروزه جامعه ما می باشد. گرچه بزرگان ژرف اندیش شیعه بدین مطلب هشدار داده اند، مثلا شهید بهشتی رحمه الله کاربرد واژگان خارجی را کاری زننده و زشت می داند و بیان این واژگان تخصصی در بین عموم مردم را باعث ایجاد مشکل در فهم و یادگیری مردم می داند.[1] همچنین این عالم بزرگ الهی عمومی کردن مطالب تخصصی را بر نمی تابد و در عبارتی صریح و روشن درباره بیان مطالب تخصصی و اصطلاحات پیچیده فلسفی و کلامی بحث شناخت می نویسد «…من با عمومی کردن این بحثها مخالفم…[2]». از جمله علوم تخصصی که متاسفانه عمومی شده است، مبحث پر رمز و راز عرفان است که به نظر می آید چنین امری آسیب زا باشد. در این بحث با دو سوال اساسی مواجه هستیم:

  1. آیا راه کشف باطن عالم اختصاص به انبیاء و امامان دارد؟ 2 . بر فرضی که این راه اختصاصی نباشد آیا راهی عمومی برای همه مردم است یا به دلیل مشقاتی که چنین راهی برای شنلخت خداوند دارد یک راه عمومی نیست؟

 که در این قسمت به این دو سوال پاسخ می گوییم.

پاسخ سوال اول:

بنا به تصریح بزرگان عرفان شیعی این نوع شناخت برای افراد عادی غیر از انبیاء نیز میسر است. علامه طباطبایی می نویسد:

شکی نیست در نزد ملتهای الهی که انبیاء، به ماورای این عالم وصل بوده اند و از امور باطنی باخبر بودند باختلاف درجاتشان. حال آیا چنین شناختی برای غیر انبیاء نیز در همین دنیا ممکن است یا چنین شناختی بعد از مرگ به دست می آید… قول صحیح این است چنین امری اکتسابی است و در همین دنیا دست یافتنی است[3]

پاسخ سوال دوّم:

اما به نظر می رسد با تعریفی که بزرگان این علم از آن دارند و تصریحاتی که وجود دارد پیمودن چنین مسیری برای سلوک کار هر کسی نیست و به هیچ عنوان نمی توان راه عرفان را عمومی دانست. عارف به لحاظ وجودی باید یک سنخ خاصی از روحیات، نیات و رفتار را داشته باشد، که آن نعمت نصیبش بشود. حوزه عرفان، واقعا حوزه اسرار است. دین دار عادی زمانی به یاد خداست و گاهی هم نیست، اما عرفا روی دوام ذکر تاکید دارند؛ یعنی باید حضور دائمی، یاد خدا باشد که او را محافظت کند و همواره از این حضور، برکت بگیرد. اگر کتاب «مصباح الشریعة» را قبول داشته باشیم حدیثی از امام صادق نقل کرده که نشان از صعوبت این راه و جایگاه عارف می دهد. صادق مصدق می فرماید: عارف شخصش با خلق است، و قلبش با خداوند است، عارف امین ودائع الهی است و گنجینه اسرار خداوندی و معدن انوار خداوندی است[4]

اما دلایل این مدعی:

1) مسیر عرفان بر پایه ی شهود استوار می باشد و می دانیم افرادی که در جامعه ی ما خدا را بر اساس شهود شناخته باشند اندک هستند. این مساله بهترین گواه عدم توانایی عموم برای دست یابی به این شناخت می باشد.

2) چیزی که خدا بر ما تکلیف قرار داده دین و شریعت است؛ و برای عدم التزام به آن عقاب و برای التزام به آن ثواب نصیب ما می گردد. اما خداوند برای دست یابی به شهود که امری مشکل و صعب است، کسی را مواخذه نمی کند. خدا کسی را عذاب نمی کند که چرا مردم را با شهود، خوک و گراز ندیدی؟ یا چرا خدا را با شهود نشناختی؟ این قضیه در راه خداشناسی فلسفی هم صادق است. چون آن راه هم عمومی نیست. این مساله ی عدم عقاب، گواهی بر این است که راه عرفان، راهی صعب و مافوق طی کردن ابعاد سه گانه ی دین است.

3) گفتار متکلمین بر خصوصی بودن این راه:

آیه الله مصباح (از بزرگترین متکلمین شیعی) می نویسد:

در مورد خداي متعال، دو نوع شناخت، تصور مي شود: يكي شناخت حضوري و ديگري شناخت حصولي. منظور از شناخت حضوري نسبت به خدا اينست كه انسان بدون وساطت مفاهيم ذهني، با نوعي شهود دروني و قلبي با خدا آشنا شود. بديهي است كه اگر كسي شهود آگاهانه نسبت به خداي متعال داشته باشد آنگونه كه عارفان بلند مرتبه ادعاكردهاند نيازي به استدلال و برهان عقلي نخواهد داشت؛ اما همچنانكه قبلا اشاره شد چنين علم حضوري و شهودي براي افراد عادي[5]، پس از خودسازي و پيمودن مراحل سير و سلوك عرفاني، امكان پذير است؛ و اما مراتب ضعيف آن هر چند در افراد عادي هم وجود داشته باشد چون توأم با آگاهي نيست براي بدست آوردن جهان بيني آگاهانه، كفايت نميكند.[6]

5) سخنان بزرگان عرفان و فلسفه:

ابوعلی سینا می نویسد:

     عارف کسی است که بافکر خویش[ با تمام وجود] به عالم جبروت رو کند و بدون وقفه در پی تابیدن نور حق در سر خویش باشد.[7]

رازی می نویسد:

     أما العارف فيدعو إلى نسيان الدنيا مع العقبى و ذلك لأن قلبه معلّق بربه فقط، لا يشغل فكره سواه‏…[8]

عبدالقادر جیلانی:

العارف هو في كل ساعة أقرب إلى اللّه عزّ و جلّ مما كان في الساعة التي قبلها، في كل ساعة يتجدّد خشوعه لربه عزّ و جلّ و ذله له،[9]

عبدالرزاق قاسانی:

     «العارف» هو الذي ارتفع عنه حجاب العلم بالتجلّيّ الشهوديّ و غربته هي اختصاصه بأمر لا يدركه الناس‏.[10]

5.1. ملاصدرا می نویسد:

و أما العارف الرباني فنفسه لأجل الاستكمال بالعلم و الإعراض عن الأمور الدنيوية الجسمانية، متوجهة دائما نحو العالم القدس الإلهي، راغبة إلى قربه تعالى، لأن من أحب شيئا كان حشره اللّه إليه و الجاهل لا يحب إلا الأمور الباطلة و الأماني العاجلة الزائلة؛ و لا شك أن الدنيا و شهواتها أمور باطلة وهمية…[11].

عارف ربانی با خاطر استکمال با علم و دوری از امور دنیایی همیشه و دائما متوجه عالم قَدس الهی است، و دوستدار قَرب ( نزدیکی) به خداوند است، چون هرکس هر چیزی را دوست بدارد با همان محشور می گردد و جاهل چیزی جز امور باطل دوست ندارد.

همچنین در تفسیر قرآنش درباره برتری عارف بر فقیه چنین می گوید:

بدان که فقهاء اگر چه عالم به احکام خدا هستند اما در معرفت ذات و صفات و افعال خداوند مثل بقیه مقلدین هستند، به خلاف اهل توحید شهودی ( عارفان) که اینان نور حق را و صفات و افعالش را دیده اند …و گمان نکنید که تقوای اهل عرفان در امور دین و احتیاط آنان در عدم قول به مساله شرعیه بر مبنای ظن و گمان کمتر از دیگران باشد… رسیدن عارف به چنین مقامی به خاطر اطاعت از شریعت است و خدمت کردن به دین و پیامبر اسلام …در حقیقت عرفاء اولیای خداوند و فقهای سید مرسلین هستند … .[12]

یحیی کبیر می نویسد:

علم عرفان یکی از شریفترین معرفتهای موجود است، زیرا شرافت هر معرفتی بسته به شرافت متعلق است و متعلق عرفان خدا است. پس شرافت عرفان به شرافت خدا است. منزلت هر انسانی به معرفت، و رتبت هر معرفت به معروف آن است؛ زیرا معرفت، عرف را در پرتو معروف و در پیوند با آن ارزشمند می سازد. معروف در علم شریف عرفان، خدای سبحان و اسمای حسنای او است و خدای سبحان، ذات اقدسی است که مانندی بر آن نیست. از این رو معرفت عرفانی در ارزش، بی نظیر بوده و انسان کاملی به قدر امکان از آن بهره می برد، مظهر یگانگی و بی مانندی است.[13]

یکی از اشکالات طرز تفکر تجدد گرایانه این است که، هر مسلک و آئینی را که هر کسی دین نامیده، دین می گوید و هر چیزی را که در این عالم توسط گروهی، قومی، قبیله ای مقدس شمرده شده، مقدس فرض کند؛ اما وقتی سخن از دین می گوییم، مراد دین منزل و وحیانی است. لذا حکم دین واقعی را با مسلک باطل یکی نمی دانیم. در این دیدگاه، موجود مقدس فقط خداوند است، و هر چیزی که از سوی او قداست یافته باشد. غیر از این چیزی در عالم مقدس نیست.( بحران معرفت /92)

اما باید توجه داشت که با جعل اصطلاح و ساختن عنوان واحد برای امور متغایر، حکم واحد صادر کردن روا نیست. هم طلا فلز است، هم آهن، اما هر دو یک قیمت ندارند. هم خدا موجود است، هم مخلوق؛ هر دو موجودند اما این کجا و آن کجا. (بحران/94

در این تصویر از دین،(هر دینی برای یک سنخ روانی مناسب است) ما وارد بازار یا نمایشگاهی از ائیان مختلف می شویم که هر یک برای مزاج و سلیقه و سنخ روانی خاص متناسب است. طبق این دیدگاه اگر پای خدا را در میان آوریم، باز سخن از حقانیت و برتری دین و کتاب خاصی نمی توان گفت، زیرا خدا مناسب با سنخهای روانی خاصی از مردم معتبر است … و انتخاب دین بیش از هر چیز تابع سنخ روانی است، نه حاصل مطالعه و تفکر و یافتن حقیقت. (همان/119-120)

نویسنده: مهدی امین الاسلام

 

پی نوشت:

[1]. شهید بهشتی، شناخت در قران، ص 34، بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی، تهران، بقعه، چاپ دوم،1378.

[2]. همان،36.

[3]. علامه طباطبایی، رسالةالولایه.

[4]. قَالَ الصَّادِقُ ع الْعَارِفُ شَخْصُهُ مَعَ الْخَلْقِ وَ قَلْبُهُ مَعَ اللَّهِ لَوْ سَهَا قَلْبُهُ عَنِ اللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ لَمَاتَ شَوْقاً إِلَيْهِ وَ الْعَارِفُ أَمِينُ وَدَائِعِ اللَّهِ وَ كَنْزُ أَسْرَارِهِ وَ مَعْدِنُ أَنْوَارِهِ وَ دَلِيلُ رَحْمَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ… . مصباح الشریعه، منسوب به امام صادق علیه السلام، ص 191.

[5]. البته وجود افراد استثنايي كه داراي چنين شهود آگاهانه باشند را نميتوان انكار كرد چنانكه اعتقاد ما درباره پيرامون و پيشوايان معصوم (عليهم الصلوة و السلام) اينست كه در كودكي هم كمابيش از چنين شهودي برخوردار بودهاند و حتي بعضي از ايشان در شكم مادر هم چنينشناختي را داشته اند.

[6]. مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 44.

[7]. والمنصرف بفکره الی قدس جبروته مستديما لشروق نور الحق فى سرّه يخصّ باسم العارف‏. بوعلی سینا، الاشارات، فصل دوم از نمط نهم، مقامات العارفین.

[8]. رازی، جواهر التصوف،ص 23.

[9]. عبدالقادر جیلانی، الفتح الربانى و الفيض الرحمانى، ص: 232.

[10] عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرين (كاشانى)، ص: 679

[11]. صدرالدین شیرازی، أسرار الآيات و أنوار البينات‏، ص 5.

[12]. اعلم أن الفقهاء و إن كانوا عالمين بأحكام اللّه إلّا أنهم في معرفة الذات و الصفات و الأفعال الإلهية كباقي المقلّدين من المؤمنين، بخلاف أهل التوحيد الشهودي، لشهودهم بالنور الإلهي الحقّ و صفاته و أفعاله و كيفية تصرّفاته في الوجود، لا يتطرّق عليهم الشبهة و لا يدخل في قلوبهم الريبة و لا يحكم عليهم الأوهام و لا يطرأ على مرايا قلوبهم الرين و الظلام، فهم الموحّدون حقّا و العارفون بربّهم صدقا و يقينا- لا ظنّا و تخمينا.

فلا يظنّن أحد أن ورعهم في أمور الدين و احتياطهم في عدم القول في مسألة شرعيّة بمجرد الظن و التخمين يكون أقلّ من ورع غيرهم و احتياطه- هيهات هذا من بعض الظن- إنما بلوغهم إلى هذه المرتبة التي كانوا عليها بطاعة الشريعة و خدمة الدين و اتّباع سيد المرسلين عليه و آله أفضل صلوات المصلين، بالذهن الصافي و القلب النقيّ الخاشع الخاشي عن اللّه و الضمير الخالص عن كل شوب و غرض.

و أنّى يوجد لغيرهم ما كان لهم و هم في الحقيقة أولياء اللّه و قوّام الدين و فقهاء شريعة سيّد المرسلين و الحكماء في معارف الحقّ و اليقين و هم في الحقيقة ما وصفهم اللّه تعالى في آية: يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ [5/ 54] و هم الذين أمر اللّه رسوله صلّى اللّه عليه و آله بمجالستهم و الصبر معهم في السرّاء و الضرّاء في قوله:

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ [18/ 28] الآية- و هم الذين رفع اللّه قدرهم عن سائر الأمّة لقوله تعالى: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ [6/ 52]؛ و هم الذين قال خاتم النبيّين في حقّهم تفخيما و تعظيما و إجلالا و تكريما لشأنهم: «إنّي لأجد نفس الرّحمن من جانب اليمن»«و هم الذين وصفهم أمير المؤمنين و سيد الأوصياء الموحّدين في حديث كميل بن زياد بما وصفهم «2».

فإذا كان حالهم على هذا المنوال من العلم و المعرفة و الورع و التقوى فالقدح من أحد فيهم في مسألة اعتقادية دينية يدّل على قصور رتبة القادح و سوء فهمه و قلّة انصافه، بل الأولى له السكوت عما لا يصل إليه عقله من درك مقالهم و فهم حالهم- و اللّه أعلم بسرائر عباده و بواطن أقوالهم-… . ملاصدرا، تفسیر ملاصدرا، ج 4، ص 318.

[13]. یحیی کبیر، انسان شناشی در مکتب فلسفی عرفانی صائن الدین ابن ترکه، ص 113.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا