یادداشت هایی برای عرفان حلقه

عرفان حلقه و رد پیشاپیش اعترافات

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روز پیش وقتی در اتاق مطالعه مؤسسه نشسته بودم یکی از دوستان کاغذی را به من نشان داد که در واقع یک اظهارنامه بود، با امضای محمد علی طاهری. دیدن این نامه برایم خیلی جالب بود چون نشان می داد، جریان انحرافی عرفان حلقه کاملاً در تضاد و تقابل با سیره انبیا و اولیاست. این تضاد نه فقط در مباحث محتوایی بلکه در ابعاد شکلی و رفتارهای آنها هم به وضوح دیده می شود.

طاهری در آن نامه نوشته بود: «هر گونه اعترافی از اینجانب علیه «عرفان کیهانی» فاقد اعتبار است ولو اینکه در سایت شخصی و به میل و رضایت خودم باشد؛ زیرا به طور قطع تحت فشارها و تهدیدهای گوناگون مجبور به همکاری شده ام.» و در پایان نامه تاریخ 20/12/88 نوشته شده بود.

اما نکاتی که دوست دارم با شما درمیان بگذارم تا با تأمل بیشتر به این نامه نگاه کنیم و طاهری و عرفانش را بهتر بشناسیم:

یکم، آقای طاهری از کجا مطمئن است که در آینده هر نظری برخلاف عرفان حلقه بدهد، تحت فشار خواهد بود. آیا ایشان احتمال نمی دهد که در آینده بر اثر مطالعات بیشتر و دیدن چند محقق، استاد، عارف، پزشک، روانشناس یا هر شخصیت دیگری افکارش رشد کند و تغییراتی در آن پیدا شود. بزرگترین دانشمندان هم گاهی متوجه شدند که نظریاتشان اشکال داشته و از آن دست کشیده اند و فصل تازه ای از حیات علمی خود را آغاز کرده اند. به این ترتیب آقای طاهری خیلی متعصب به نظر می رسد و افکار و دیدگاه های خود را گویی وحی منزل می داند. به طوری که خودش هم حق نقد آنها را ندارد. یا آنها را چنان بی نقص و کامل می داند که هیچ گاه بر خلاف مطالب آن حرفی نخواهد زد، مگر تحت فشار و تهدیدات!

اگر بگوییم نه جناب طاهری فرد متعصبی نیست و ممکن است در آینده متوجه کاستی ها و اشکالاتی در افکار گذشته خود شود. در این صورت باید توجه کنیم که طاهری با این کار، راه را به روی پیروانش بسته است و اگر آنها حتی از خود او هم نقدی بر عرفان حلقه بشنوند، با استناد به این نامه نمی توانند بپذیرند. در این صورت برفرض کشف کاستی ها و اشکالات عرفان حلقه و پذیرش آنها از سوی طاهری، پیروانش در گمراهی باقی خواهند ماند.

دوم، اگر آقای طاهری حرف درستی می زند و مردم را به سوی هدایت و نجات فرا می خواند و مخالفانش همه شیطان اند و عوامل شبکه منفی هستند. خوب در این شرایط سیره پیامبران و اولیای خدا چه بوده است. آیا تسلیم می شدند، یا مقاومت می کردند. چرا آقای طاهری باید با تهدید و فشار دست از حرف درستش بکشد. آن هم حرف درستی که صرفا یک تئوری علمی نیست، بلکه یک مکتب عرفانی و راه نجات مردم است. و اسلام مظلومی که امروز به دست ما طلبه های از خدا بی خبر در حال نابودی است، می طلبد که راهیافتگانی مثل طاهری خود را فدای آن کنند. مگر خون طاهری از خون آقا اباعبدالله الحسین رنگین تر است.

بر فرض که زیر شکنجه های سخت آزرده شوند. اولا که شبکه مثبت هست و طاهری می تواند خودش را زود درمان کند تا زیاد درد نکشد و ثانیاً تحمل این رنج ها توجیه منطقی دارد برای نجات یک جامعه، بلکه یک دنیا و یک تاریخ از رنج و گمراهی باید رنج کشید، همیشه که برای ما کف نمی زنند، یا کلاس های هزار نفری با شهریه نفری پنجاه هزارتومان تشکیل نمی دهند. به هر حال تلاش برای نجات مردم اگر شهرت و ثروت دارد، بالاخره گاهی هم رنج و مشقت دارد. تازه این مربوط به پله عقل بود. روی پله عشق که اساسا فدارکاری و ایثار و گذشت معنی دارد و باقی امور بی معنی است.

سوم، چند سال پیش یک آقایی بود به نام پیمان فتاحی او هم منجی بود و آمده بود تا همه را هدایت کند، پیروانش او را آواتار یعنی تجسد خدا می دانستند. به زبان ساده فکر می کردند که خدا به زمین آمده و شده پیمان. او هم جلسات چند هزار نفری تشکیل می داد اما وجداناً از کسی پول نمی گرفت. حرف های نادرست زیادی می زد، البته همه کسانی که انحراف دارند، هر چه می گویند واو به واو نادرست نیست، همانطور که امام علی علیه السلام درباره معاویه فرمود: این ها حرف های درست و نادرست را به هم می آمیزند و شبهه درست می کنند و در این فضای غبارآلود اسب خود را می تازند.

مدتی مأموران وزارت اطلاعات او را گرفتند، به دنبال این اقدام شبکه های ماهواره ای و طرفداران او در ایران که البته چند نفری هم فرار کردند به خارج، غوغایی برپاکردند. بعد از چند هفته آزاد شد، اتفاقاً دوستانش در مدت بازداشت شدن او با بنده ارتباط برقرار کردند و برای دفاع از پیمان فتاحی رفت و آمد داشتند. وقتی خودش آزاد شد گفتیم بیاید، تا حضوری دیدگاه هایش را بشنویم. که البته برادران گمنام مانع ادامه این ارتباط شدند (خداوند بر هوش شان بیفزاید). خلاصه در همان یک جلسه ای که او به محل کار من آمد از او پرسیدم در زندان بند 209 اوین چه بلاهایی به سرت آوردند؟ گفت: هیچی

بعد از یک گفتگوی طولانی معلوم شد که هیچ شکنجه ای در کار نبوده است، مقداری خون ریزی کرده بود که می گفت پزشک ها علتش را تشخیص ندادند و با توجه به اینکه از غذای متفاوتی هم استفاده نمی کرده و هم اکنون هم در سلامت کامل به سر می برد، معلوم می شود که چیز نامتعارفی هم در غذای او نریخته بودند. ظاهراً آب و هوای زندان و دوری از عرض ارادت مریدان با مزاج عالی سازگار نیافتاده بود.

ظاهرا سخت ترین شکنجه شان این بوده است که به جای تماشای ماهواره به او کتاب های اعتقادی داده بودند تا مطالعه کند.

حالا داستان طاهری هم مثل همان داستان فتاحی است. اعتراف های اخیر او زیر فشار این بوده که مجبورش کردند مقداری کتاب بخواند تا دیگر حرف های گذشته را نزند، او هم اعتراف کرده است.

نتیجه این که، نشانه های هدایت گری و مقاومت و تلاش برای هدایت و نجات مردم در رفتارهای طاهری و سایر مسترهایی که بازداشت شده اند، دیده نمی شود. افرادی که با عزت و آزاگی و سرفرازی می دانسته اند از تحمل تهدیدات و فشارها را ندارند و از ترس اعتراف خواهند کرد، به همین خاطر پیشاپیش نامه هایی مبنی بر رد اعترافات خود نوشته اند.

حال این سوال مطرح می شود که در یک نظام ظالم شکنجه گر، کشف چنین نامه هایی به کاهش شکنجه ها کمک می کند یا موجب فشار بیشتر می شود؟ آیا هدف از نوشتن این نامه اعترافی عافیت طلبانه و اصرار بر ادعاهای گذشته بوده است، یا افزایش فشارها بر خود به علت اعترافات دروغین؟ آیا نویسندگان این نامه ها پیش از این کار به فکر کرده بودند و از انجام آن هدف روشنی داشتند؟ و در نهایت اینکه آیا این نامه ها را با اختیار خود نوشته اند، یا گردانندگان پنهان عرفان حلقه با پیش بینی برخورد با این فرقه، عوامل آشکار و روی صحنه را با تهدید یا تطمیع وادار به نوشتن چنین نامه های کرده اند؟

 

منبع: سايت حجت الاسلام و المسلمين حميد رضا مظاهري سيف

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا